فرمول پدرخوانده؛ شش درس مدیریتی از سر الکس فرگوسن

سرفصل های مهم این مقاله

پیام بهرامپور

دوره رایگان گپ و گفت کسب و کاری با پیام بهرام پور

گفتگوهایی عمیق برای نجات کسب و کارتان!!

فرمول پدرخوانده؛ شش درس مدیریتی از سر الکس فرگوسن

برخی او را بزرگ‌ترین مربی تاریخ نامیده‌اند. برخی دیگر او را «استیو جابز» فوتبال می‌نامند. ملکه الیزابت دوم به او نشان شوالیه و لقب «سر» اعطا کرده و هوادارنش در سراسر دنیا برایش سینه چاک می‌دهند!

الکس فرگوسن

سرالکس فرگوسن، مربی نامدار بریتانیایی است که در 27 سال مربیگری‌اش در منچستریونایتد، 38 جام بالای سر برده است و از پرافتخارترین مربیان تاریخ فوتبال است.

در مقاله پیش رو، ابتدا به صورت خیلی سریع از زندگینامه و چگونگی فتح این همه افتخار توسط او صحبت می‌کنیم و سپس به سراغ چند درس می‌رویم که آقای فرگوسن برایمان آماده کرده است.

تفاوت های مدیر با رهبر؛ مدیر باشیم یا رهبر؟

الکس فرگوسن چه کسی است؟

آقای فرگوسن 77 سال پیش در اسکاتلند به دنیا آمد.

تنها 16 سال داشت که به صورت پاره وقت شاگرد کارخانه آچارسازی گلاسکو شد و به عنوان یک بازیکن آماتور به تیم کوئینز پارک پیوست. در 19 سالگی به صورت پاره وقت به تیم سنت جانستون ملحق شد و در 26 سالگی با 65 هزار پوند به تیم رنجرز رفت.

او در 44 سالگی پس از افتخارت فوق‌العاده‌ای که در لیگ اسکاتلند و همچنین به همراه تیم ملی اسکاتلند کسب کرد، به منچستریونایتد پیوست.

در همان ابتدا قول داد که در تعداد قهرمانی در لیگ جزیره به آمار لیورپول برسد و در پایان کار خود با منچستر یونایتد هم به این هدف رسید.

او پس از 38 جامی که کسب کرد، سرانجام در سال 2013 اعلام بازنشستگی و از سمتش در منچستریونایتد کناره گیری کرد.

پس از بازنشستگی، آقای فرگوسن، کتاب خاطرات خود را منتشر کرد که رکورد فروش کتاب‌های غیر داستانی را شکست.

زندگینامه فرگوسن

این مقاله را چه کسی نوشته است؟

آنیا البرس، استاد دانشکده تجارت هاروارد در سال فرصتی منحصر به فرد برای بررسی رویکرد مدیریتی فرگوسن به دست آورد و یک مطالعه موردی روی اصول مدیریتی آقای فرگوسن انجام داد.

او این را بررسی کرد که آیا می‌شود عادات و ویژگی‌های رفتاری آقای فرگوسن را به عنوان یک الگو و مبنا برای دیگران قرار داد یا خیر.

او در این تحقیق با بسیاری از افرادی که فرگوسن با آن‌ها کار کرده بود صحبت کرد، از دیوید گیل گرفته تا دستیاران دیگر او و بازیکنانی که زیر دستش کار کرده بودند.

زندگینامه الکس فرگوسن

نتایجی که در زیر می‌بینید، از همین تحقیق و پژوهش، استخراج شده است:

دیدگاه بلندمدت داشته باشید

با ورود او به منچستر در سال 1986، برنامه‌ای زیرساختی و مدرن برای تربیت جوانان طراحی کرد. او می‌دانست که برای موفقیت در درازمدت، باید از بنیاد و پایه، زیرساخت‌ها را درست کرد.

او دو مرکز برای کسانی که می‌خواستند تست بدهند و پرورش یابند، درست کرد. تعدادی از مربیانی که زیرنظر خودش تربیت شده بودند را بالای سرشان گذاشت و از آن‌ها خواست به دقت افرادی که به این مرکز می‌آیند را زیر نظر بگیرند.

یکی از همین افراد، رایان گیگز 13 ساله بود که بعدها به یکی از بازوان قدرتمند فرگوسن تبدیل شد و تا 39 سالگی همچنان بازیکنی تاثیرگذار بود. پل اسکولز و گری نویل از مشهورترین بازیکنان دیگری هستند که فرگوسن آن‌ها را کشف کرد و استعدادشان را به بار نشاند.

این چند بازیکن هسته یکی از بهترین تیم‌های تاریخ فوتبال را تشکیل دادند و به منچستر هویتی تازه بخشیدند.

یکی از مفسران تلویزیون پیش از شروع کار فرگوسن، گفته بود: «او نمی‌تواند با یک مشت بچه، به جایی برسد!»

اما فرگوسن با تشکیلات سازمان یافته و برنامه سیستماتیکی که چیده بود، به اهدافش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.

الکس فرگوسن زندگینامه

الکس فرگوسن در بخشی از کتابش می‌نویسد:

از لحظه‌ای که به منچستر یونایتد رسیدم تنها به یک چیز فکر کردم: ساختن یک باشگاه فوتبال. می‌خواستم از ته چاه آن‌ها را درآورم و به اوج قله برسانم. با این روش، بازیکنان همگی با هم بزرگ می‌شوند و یک پیوند ایجاد می‌کنند که به نوبه خود یک روح بزرگ خلق می‌کند.

وقتی رسیدم، تنها یک بازیکن در تیم اول بود که زیر 24 سال سن داشت. می‌توانید تصورش را بکنید، برای باشگاهی مثل منچستر یونایتد؟ من می‌دانستم که تمرکز بر روی جوانان متناسب با تاریخ باشگاه خواهد بود و تجربه مربی گری من به من گفت که برنده شدن با بازیکنان جوان احتمال بالاتری دارد. من در کار کردن با آن‌ها خوب بودم؛ بنابراین من اعتماد و اطمینان را داشتم که اگر منچستر نیازی به چیزی داشته باشد، آن بازسازی ساختار باشگاه با استفاده از جوانان است. شما می‌توانید اسمش را بگذارید شجاعت! بله من هم می‌گویم موفقیت به طرف افراد شجاع جذب می‌شود.

اولین فکر که 99% مدیران تازه منصوب شده به آن می‌رسند این است که افراد باتجربه را جذب کنند؛ اما مدیران باهوش، به جوانان اعتماد می‌کنند. البته کاری که انجام دادم، ترس زیادی داشت. در بعضی از باشگاه‌ها، شما کافی است تنها سه بازی را به صورت متوالی ببازید تا اخراج شوید؛ اما من به راهی که در پیش گرفته بودم، ایمان داشتم. باشگاه هم به من اعتماد کرد.

تلاش‌هایم نتیجه داد. برنامه توسعه جوانان ما منجر به موفقیت‌های بسیاری در دهه 1990 و اوایل دهه 2000 شد. بازیکنان جوان واقعاً روحیه بالایی به تیم تزریق کرده بودند.

من همیشه از دیدن بازیکنان جوان افتخار می‌کنم. مربی فوتبال، مانند معلم، الهام‌بخش سربازانش برای بهتر شدن است. وقتی به جوانان یک فرصت بدهید، شما نه تنها یک عمر طولانی‌تر برای تیم ایجاد می‌کنید، بلکه می‌توانید حس وفاداری را نیز ایجاد کنید. آن‌ها همیشه به یاد خواهند داشت که شما بودید که «اولین» فرصت را به آن‌ها داد. به این ترتیب شما واقعاً حس خانواده بودن را به تیمتان خواهید داد. اگر به جوانان توجه و فرصتی برای موفقیت بدهید، شگفت‌انگیز است که آن‌ها چقدر شما را شگفت‌زده خواهند کرد!

شهامت داشته باشید و همیشه به دنبال بهبود مستمر باشید

حتی در زمان موفقیت‌های بزرگ، فرگوسن برای بازسازی تیمش تلاش کرد. او هرگز به این اعتقاد نداشت که نباید به ترکیب تیم برنده دست زد. در عوض او معتقد بود حتی در بهترین حالت هم نقطه ضعف‌هایی پیدا می‌شود که برای موفقیت در درازمدت، باید آن‌ها را تعمیر کرد.

درس های مدیریتی الکس فرگوسن

رایان گیگز در این باره می‌گوید: «نوع مدیریت فرگوسن به این شکل بود که گاهی ناچار بود برای بازسازی تیم و اجرای اعتقاد جوان‌گرایی‌اش، برخی بازیکنان موردعلاقه‌اش را هم از فهرستش کنار بگذارد. او همیشه در حال نگاه کردن به آینده است.»

تجزیه‌وتحلیل رفتارهای فرگوسن در طول ده سال نشان می‌دهد او مدیری راهبردی، منطقی و سیستماتیک است. در دهه گذشته منچستر یونایتد در حالی پنج بار لیگ انگلیس را به دست آورد که کم‌تر از رقبای خود چلسی، منچستر سیتی و لیورپول درآمد کسب کرده بود و هزینه کرده بود.

یک دلیل آن، تعهد بر استفاده مداوم از بازیکنان جوان بود. آن‌ها بازیکنان زیر 25 سال را با قیمتی بسیار کمتر از بازیکنان مشهور جذب می‌کردند و آن‌ها را پرورش می‌دادند.

البته که طی این سال‌ها، فرگوسن سوپراستارهایی هم جذب کرد. چون اعتقاد داشت در کنار جوانان، باید افرادی الهام بخش و با تجربه هم بازی کنند که قبلاً موفقیت‌های زیادی به دست آورده‌اند. یکی از آن‌ها رابین فن پرسی بود که 35 میلیون دلار هزینه برداشت؛ اما به طور کلی فرگوسن فرهنگ منچستریونایتد را تغییر داد.

در اولین بازی ای کهداشتیم، دعا کردم برنده شویم. اما باختیم! فهمیدم تیم مقابل هم خدا دارد. از آن پس فهمیدم فقط باید تلاش و تمرین کنیم …

«فرگوسن»

استانداردهای عالی تنظیم و همه را به رعایت آن‌ها ملزم کنید

فرگوسن با اشتیاق درباره تمایل به ایجاد ارزش در بازیکنان خود صحبت می‌کند. او بیشتر از دادن مهارت‌های فنی به آن‌ها، می‌خواست آن‌ها را الهام‌بخش کند تا بهتر عمل کنند و هرگز تسلیم نشوند – به عبارت دیگر، آن‌ها با یک دیدگاه «برنده» وارد زمین شوند.

درس های رهبری از فرگوسن

تمایل شدید او به پیروزی در بخشی از تجربیات خودش به عنوان یک بازیکن ریشه گرفته بود. بعد از موفقیت در چندین باشگاه کوچک اسکاتلندی، او با یک باشگاه برتر یعنی رنجرز قرارداد امضا کرد اما توفیق زیادی نیافت. سه سال بعد رنجرز را تنها با یک جام، ترک کرد. اگر قرار بود تسلیم شود، هرگز فرگوسنی در دنیا به وجود نمی‌آمد؛ بنابراین او یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت اش را همان سال می‌داند. او تصمیم گرفت هرگز تسلیم نشود.

فرگوسن در زمان مربیگری، به دنبال همان نگرش، بازیکنانش را جذب می‌کرد. او آنچه را که «بازندگان بد» می‌نامد، استخدام کرد و با تعیین استانداردهای بالا، به آن‌ها فشار آورد تا سخت تمرین کنند. طی سال‌ها این رفتار مسری شد و حتی بزرگترین ستاره‌ها هم ملزم به رعایت این استانداردها شدند.

فرگی در بخشی دیگر از کتابش می‌نویسد:

هر چیزی که من به عنوان استاندارد در نظر گرفته بودم مو به مو اجرا شد. این استانداردها نه تنها برای بازیکنان که برای کل تیم، آماده سازی، تدارکات و دستیارانم هم اجرا می‌شد.

برای مثال، ما هرگز اجازه برگزاری تمرینات بد نداشتیم. هر تمرین برای بازیکنان و دستیارانم به منزله یک دیدار رسمی و مهم بود. شدت، تمرکز، سرعت و عملکرد بازیکنانم در تمرین، همان بود که قرار بود در مسابقه اجرا شود. امیدوار بودم که بازیکنانم با این روش، هر جلسه بهبود یابند.

من باید انتظارات بازیکنان را بالا می‌بردم. آن‌ها هرگز نباید تسلیم شوند.

اخلاق و نوع کار من در سراسر باشگاه گسترش پیدا کرده بود. من قبلاً اولین کسی بودم که صبح وارد باشگاه می‌شدم؛ اما بعد از مدتی از این کار، زمانی که من در ساعت 7 صبح آنجا بودم، تعداد زیادی از کارکنان من آنجا منتظر بودند. فکر می‌کنم به این خاطر که من به افرادم نمی‌گفتم بلکه نشان می‌دادم. این احساس وجود داشت که «اگر او خودش این کار را می‌کند، من هم باید این کار را انجام دهم.»

من به بازیکنانی که به نظر می‌رسید از بقیه نام بزرگ‌تری دارند، گفته بودم که «شما باید نشان دهید که شایسته نامی بزرگ هستید و از بقیه بهترید» و آن‌ها این کار را کردند. به همین دلیل است که آن‌ها ستاره ماندند.

از رازهای رهبری یکی دیگر از مربیان مشهور دنیا از لینک زیر یاد بگیرید:

شش درس رهبری از ژوزه مورینیو

چطور مثل فرگوسن باشیم؟

کنترل مداوم؟ هرگز!

فرگوسن هرگز به زور کسی را نگه نمی‌داشت.

در سال 2005 زمانی که روی کین، کاپیتان باسابقه و البته یاغی منچستریونایتد هم تیمی‌هایش را مورد انتقاد زیادی قرار داد، فرگوسن درهای باشگاه را به روی او گشود.

در سال 2006 همین اتفاق برای رود فن نیستلروی افتاد.

او نمی‌خواست کسی را به زور کنترل کند؛ اما اجازه هم نمی‌داد کسی به جایگاه سرمربی گری منچستریونایتد، دست درازی و یا اهانت کند.

درس های مدیریت از سرالکس فرگوسن

فرگوسن در کتاب خاطراتش می‌نویسد:

اگر روزی رسید که سرمربی منچستر یونایتد توسط بازیکنان کنترل می‌شد، به عبارت دیگر، اگر بازیکنان تصمیم می‌گرفتند که تمرین چگونه باید باشد، چه روزهایی باید تعطیل شود و چه استراتژی‌ای باید به کار گرفته می‌شد، آن وقت منچستر یونایتد منچستریونایتدی نمی‌شد که می‌شناسیم. قبل از اینکه به این باشگاه بیایم، به خودم گفتم که قرار نیست به کسی اجازه دهم قوی‌تر از من باشد. شخصیت شما باید بزرگ‌تر از شخصیت سربازانتان باشد. این حیاتی است.

وقت‌هایی هست که شما باید از خودتان بپرسید که آیا بازیکنان خاصی بر فضای رختکن، عملکرد تیم و یا روی بازیکنان دیگر تأثیر بد می‌گذارد؟ اگر آن‌ها این کار را بکنند، یعنی یک جای کار می‌لنگد. مهم نیست که فرد بهترین بازیکن دنیا باشد. دیدگاه بلند مدت باشگاه از هر فردی مهم‌تر است و مربی و مدیر باید مهم‌ترین افراد در این باشگاه باشند.

اگر کالسکه‌ای که سوار هستید را به دست یک کالسکه چی خوب نسپارید، احتمالاً به درخت برخورد خواهید کرد یا به بیراهه می‌روید.

فرگی تایم!!! تا آخرین لحظه بجنگ!

تیم‌های فرگوسن آن‌چنان مهارت زیادی در تغییر نتیجه در لحظات پایانی داشتند که نام چند دقیقه آخر فوتبال را گذاشته‌اند «فرگی تایم!» یعنی «زمان فرگوسن!».

نتایج نشان می‌دهند در طی 10 فصل اخیر، منچستر بیش از 100 بار در 15 دقیقه آخر بازی به گل رسیده بود.

رازهای سرسختی و رسیدن به قله های موفقیت کریستیانو رونالدو:

درس‌هایی از زندگی رونالدو؛ فوق ستاره خستگی ناپذیر

یکی دستیاران فرگوسن می‌گوید: «او تمرین‌هایی را برای این موضوع آماده کرده بود که اگر یک دقیقه وقت داشتیم چه کار کنیم. همین کار را برای دو دقیقه، سه دقیقه، 5 دقیقه و 15 دقیقه هم کرده بود. فرگوسن به بازیکنانش آموزش می‌داد که هرگز تا لحظات آخر ناامید نشوند. حتی وقتی فقط چند ثانیه به پایان بازی مانده است. معجزه همین اطراف است. ببینیدش!»

کسانی که در شکست ها همراه ما نبودهاند، حق ندارند در موفقیت ها در کنار ما جشن بگیرند…!

«الکس فرگوسن»

فرگوسن می‌گوید:

«پیروزی در ذات من است. من استانداردهای بالا را برای این تعریف نکرده‌ام که شکست بخوریم. من باید برنده شوم. من انتظار داشتم در هر بازی برنده شویم، حتی اگر پنج نفر از مهم‌ترین بازیکنانم آسیب دیده باشند. تیم‌های دیگر پیش از شروع مسابقه دور هم جمع می‌شدند و مرور می‌کردند؛ اما من این کار را با تیم خودم انجام ندادم. وقتی به زمین مسابقه پا می‌گذاشتیم، مطمئن بودم که همه بازیکنانم کاملاً آماده‌اند. قبل از اینکه به زمین برسند، همه چیز تمام شده‌بود…»

مثبت بودن، ماجراجویی و ریسک پذیری سه مؤلفه تاکتیک‌های فرگوسن در 15 دقیقه پایانی بازی بود. به خصوص در مواقعی که تیمش عقب می‌افتاد. البته که شما می‌توانید به جای یکی، دوتا دیگر هم گل بخورید، اما تصور کنید وقتی تیمتان عقب است و از حریف زخم خورده‌اید، چقدر لذت بخش است اگر بتوانید حریف را شکست دهید.

برای فرگوسن، بردن در لحظات پایانی؛ همیشه جذاب‌تر از بردن در وقت‌های معمول بازی بود و همین او را متفاوت کرده بود.

سازگاری و تطبیق را فراموش نکنید

در دهه‌های اخیر جهان بسیار دگرگون شده، فوتبال به طور چشمگیری به یک صنعت بسیار پردرآمد تبدیل شده است و همه چیز تغییر کرده است.

پاسخ به تغییرات، آسان نیست. با این وجود شواهدی از تمایل فرگوسن به تغییر در همه جای مدیریت و مربی گری او وجود دارد. دیوید گیل دستیار فرگی می‌گوید، فرگوسن توانایی بسیار بالایی برای سازگاری با هر نوع شرایطی دارد.

تغییرات گسترده‌ای که بسیاری از آن‌ها به یک الگو تبدیل شدند، نشان دهنده این مهارت است.

درس هایی از زندگینامه الکس فرگوسن

فرگوسن در دهه 90 به عنوان یک مربی که بازیکنان جوان را به کار می‌گیرد و در جام‌هایی کم اهمیت مثل جام اتحادیه شرکت می‌کند و جام می‌برد، شناخته شد؛ اما اکنون همان روش او به یک الگو تبدیل شده است.

او همچنین اولین کسی بود که اجازه داد چهار بازیکنش در طی یک فصل، پست‌هایشان را تغییر دهند. استراتژی‌ای که خطرناک به نظر می‌رسید، اما کلید موفقیت فصل بزرگ 1998 – 1999 بود که در آن یونایتد برنده لیگ برتر، اتحادیه و لیگ قهرمانان اروپا شد.

او تغییرات زیادی را در باشگاه به وجود آورد. مثلاً جبران کمبود نور خورشید برای بازیکنان استفاده از GPS در لباس بازیکنان برای تجزیه‌وتحلیل عملکردشان و حتی استخدام مربی یوگا برای تمرکز بیشتر بازیکنان.

زندیگنامه سرالکس فرگوسن

فرگوسن می‌گوید:

وقتی من شروع کردم، فوتبال علمی نبود. اگرچه بازی‌ها پخش زنده داشتند و طرفداران زیادی وجود داشت؛ اما بعد از چند سال تصمیم گرفتم کاری کنم که علوم ورزشی تأثیر زیادی بر نحوه آماده شدن ما برای فصل داشته باشد. مالکان بزرگ، پول زیادی در این صنعت ریخته و به مدیران فشار وارد می‌کردند و بازیکنان، سرگرمی‌ها و چیزهای غیر فوتبالی بیشتری داشتند؛ بنابراین آن‌ها نسبت به بازیکنان 25 سال پیش بسیار آسیب‌پذیرتر شده بودند.

یکی از چیزهایی که در طول سال‌ها به خوبی انجام داده‌ام، مدیریت تغییر است. من معتقدم که شما با قبول تغییر، بهتر می‌توانید آن را کنترل کنید.

زندگینامه افراد الهام بخش را در این لینک ها بخوانید:

زندگینامه استیو جابز (Steve Jobs)

برایان تریسی کیست؟ زندگینامه برایان تریسی

زندگینامه ایلان ماسک ، طرز فکر و حقایق جالب در مورد نابغه جاه‌طلب

زندگینامه گابریل اوتینگن(Gabriele Oettingen) و فلسفه ووپ (WOOP)

جف بزوس کیست؟

همه چیز از آنتونی رابینز | زندگی نامه، جملات زیبا، کتاب‌ها و فیلم آنتونی رابینز با زیرنویس فارسی

در فایل های رایگان و فوق العاده نیلوفر مرداب، یاد میگیرید که در شرایط اقتصادی سخت، بهترین تصمیمات چه تصمیم هایی هستند. این دوره فوق العاده را از دست ندهید. روی تصویر زیر کلیک کنید:

 

سعید عباسی

سعید عباسی

امتیاز (4/5)
4/5
به اشتراک بگذاریم
دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۳ دیدگاه دربارهٔ «فرمول پدرخوانده؛ شش درس مدیریتی از سر الکس فرگوسن»

  1. پشتیبانی بیشتر از یک بیشتر ازیک.

    سلام دوست عزیز
    خیلی خوشحالیم بابت همراهی و علاقتون به اموزش و یادگیری…
    موفق و بیشتر ازیک نفر باشید…

  2. هدف فرگوسن ساخت یک باشگاه بود تا نامش معرف و استراتژی هایش ماندگار بشه و اینکه ذهن سازنده داشت طبق مقاله ای خواندم. هر کسی زمانی شروع می‌کنه یک مسیر دنبال کردن اگه جدیت داشته باشه می دونه ای مسیر مستقیم نیست پر پیچ خمه و در این مسیر گاها مسیر تعمیر بشه گاها ترمیم بشه و گاها برای رسیدن به هدف مسیر فعلی قطع و مسیر جدیدی طرح و کسانی که در این مسیر نمی توانند ادامه بدهند. طراح مسیر (رهبر) آن هارا از مسیر اصلی خارج می‌کنند، ولو انسان های معروف و مشهور باشند. تا بقیه بتوانند به موفقیت برسند. رهبر برای اینکه بقیه هم با او کار کنند لازم به دستور دادن ندارد فقط یکی از لازمه رهبر اینست که خودش انجام بدهد آن زمان بقیه با شور شوق بدون اینکه او حرفی بزند آنها کار انجام میدهند آنهم با جان دل.

اسکرول به بالا