دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمرچه ماند باقی مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
حضرت مولانا چقدر خوب دنیا را توصیف می کند:
می گویند: روزی مولانا، شمس تبریزی (پیر و مراد مولانا) را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی. مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!! حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟! به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند. با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت. پس خودت برو و شراب خریداری کن. در این شهر همه مرا می شناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟! اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نمی توانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم. مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان می کند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد. تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمی کرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد. هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، بدنبالش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: “ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا می کنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.
مرد ادامه داد: “این منافق که ادعای زهد می کند و به او اقتدا می کنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه می برد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: “ای مردم بی حیا! شرم نمی کنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری می زنید، این شیشه که می بینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول می کند ” رقیب مولوی فریاد زد: “این سرکه نیست بلکه شراب است”
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند. آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست، تو فکر می کردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل می رساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
بله موقعی که یکی از اقوام نزدیک ما فوت می کند بصورت مقطعی متوجه می شویم که این دنیا بی ارزش است و سرای گذر است و اعمال و رفتارمان را نقد می کنیم. اما به دلیل فراموش کار بودن انسان پس از مدتی همان رفتار و کردار را از خود نشان می دهد و ادامهی زندگی انسان “همان آش است و همان کاسه”. بله اگر بتوانیم بی ارزش بودن دنیا را به باورمان تبدیل کنیم؛ مطمئنا دنیا را جای بهتری برای زندگی کردن خواهیم کرد. به امید آنروز.
۵۰ دیدگاه دربارهٔ «دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ (شعر کامل و داستان شعر)»
عااالی سپاس
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
به دنیای فراموش شدگان خوش امدید
به دنیای فراموش شدگان خوش امدید
مولوی وشمس هردو کراماتی داشتند اماکراماتی که مولوی ازشمس دید اورابهتراز خوددیدو مریدوشیفته اوشد.حتی مولوی درفراق شمس دیوانه شد.مثلا یک جایی دید
شمس ازرودخانه عریض وپرعمق عبورمی کندوبرروی آن راه می رودودست مولوی راگرفت واورانیزازرودخانه عبورداد.دراین داستان نیزشایدبخاطرکراماتی که شمس داشته شراب تبدیل به سرکه شده.
درود بر شما
این شعر در آثار مولانا وجود ندارد؛ بنابراین این شعر متعلق به ایشان نیست.
دنیا همه هیچ کار دنیا همه هیچ
ای هیچ، برای هیچ، بر هیچ، مپیچ
دانی که از آدمی، چه ماند پس مرگ
عشق است محبت است باقی همه هیچ
شاعر: امیرناصر خزائی
من هم خواستم بگم این بنده ی خدا که اون موقع حضور نداشت چه بر سر تنها سرمایه ی ایران ادبیات غنی آن آمده که معروفترین ابیات گوگل به دلیل اینکه کسی حوصله ی کتاب خواندن ندارد از خود شاعر نیست چه خطاطی ها در مورد این شعر انجام شده و باید مه تقدیم جناب امیر ناصر خزائی شود .
سلام این شعر از شاعر و عارف و فیلسوف گرانقدر بابا افضل الدین مرقی میباشد
ارامگاه ایشان در شهرستان کاشان روستای مرق میباشد
عالی بود.
خوشحالیم که مقاله براتون کاربردی بوده است؛ امیدواریم در مقالات بعدی نیز با محتوایی مفید در خدمتتون باشیم.
بیشتر ازیک نفر
من فکر میکنم که اهل نصارا ازترس اینکه هفتاد و پنج ضربه شلاق نوشجون نکنند ب مولانا بجای شراب سرکه قالب کرده بودند وشمس این را خوب میدانسته وگرنه شراب که سرکه نمیشه م مهدیان
ممکنه
عالی
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
سپاس ازشما بسیار عالی بود
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
جالب بود
چقدر خوب که به آموزش توجه دارید؛ تبریک به شما
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
شعری جعلی و تحریف
و تخریب چهره مولانا است
عالی بود
خوشحالیم که به محتوای آموزشی توجه دارید؛ همراهیتون ارزشمنده
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
عالی
خوشحالیم که تو روزای آخر سال به آموزش توجه دارید.
امسالتون مبارک؛ بیشتر ازیک نفر
خیلی قشنگ بود ولی من اگه جای شمس بودم نمی گفتم که سرکه است تا کسی شراب نخورده باشه نمی دونه شراب چی هست واون زاهد را محکوم میکردم
چقدر خوب که تو این روزای شلوغ اخر سال، شما دغدغه آموزش دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
خیلی زیباست متشکرم
چقدر خوب که تو این روزای شلوغ اخر سال، شما دغدغه آموزش دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
نفهمیدم آبا شمس دروغ گفت با اینکه وافعا مولانا سرکه خریده بود
درود بر بزرگمردان ایران زمین
خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه مطالعه و یادگیری دارید؛ تبریک به شما
درود بر بزگمردان ایران زمین
درود و سپاس از نیک اندیشی شما .
هزاران سپاس از حسن انتخاب عالی .
مولانا و شمس دو قطب بزرگ انسانیت …
خوشحالیم که اهل مطالعه مقاله و یادگیری هستید؛ تبریک به شما
بسیار زیبا
چه خوب که دغدغه رشد فردی دارید؛ تبریک به شما
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
داستان زیبا و معناداری بود.
خواندم ولذت بردم عالی بود.
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
خواندم ولذت بردم عالی بود.
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
عالی بود
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
سلام و درود بر شما ممنون از شما با نشر بیشت مطالب جامع میتوان آگاهی را نشر داد تا باورها درست شود ممنون از شما
خوشحالیم که اهل آموزش و یادگیری هستید؛ همراهیتون باعث افتخار ماست.
بیشتر ازیک نفر
قشنگ بود من تفسیر این بیت رو حدس میزدم ولی داستانش رو نشنیده بودم خیلی خوب بود
قشنگ بود من تفسیر این بیت رو حدس میزدم ولی داستانش رو نشنیده بودم خیلی خوب بود
خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه یادگیری دارید؛ موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
واقعا لذت بردم
خوشحالیم که محتوا براتون کاربردی بوده است؛ موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
به مولانا گفتن شراب حرام است یا حلال ،گفت تاکه خورد