درماندگی آموخته شده چیست؟

سرفصل های مهم این مقاله

داستانی وجود دارد در مورد این‌‌که چگونه فیل‌های کوچک را در هند تربیت می‌کنند. فیل کوچک به درختی بسته می‌شود. سعی می‌کند خودش را رها کند، ولی از آنجا که به اندازه کافی قوی نیست نمی‌تواند طناب را شل کند. پس از چندین بار سعی کردن و نتوانستن، فیل شرایط را می‌پذیرد. بعدها که فیل به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند شد نیز سعی نمی‌کند خودش را رها کند، اگرچه به آسانی می‌تواند طناب را پاره کند. فیل آموخته است که هرگز به تنهایی نمی‌تواند خود را آزاد کند بنابراین هرگز سعی نمی‌کند؛ چرا که فکر می‌کند آزادی غیر ممکن است.
بررسی رفتارهای حیوانات و انسان همواره یکی از موضوعات مورد علاقه روانشناسان بوده است. درماندگی آموخته شده یکی از جالب‌ترین رفتارهایی است که کشف شده است. درماندگی آموخته شده نه تنها در انسان بلکه در حیوانات هم مشاهده شده است. آقای مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی با ارائه این نظریه به شهرت جهانی رسید. البته شاید اسم استیون مایر که در این آزمایشات مشارکت داشت، کمتر شنیده شده است! با هم کمی در مورد این موضوع بخوانیم و ببینیم چطور می‌توانیم از درماندگی آموخته شده رها شویم!

فیل-درمانده

کمی در مورد مارتین سلیگمن، نظریه پرداز درماندگی آموخته شده

آقای سلیگمن متولد سال 1942 در نیویورک آمریکاست؛ یعنی سال 1321 شمسی خودمان. او پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان در دانشگاه پرینستون مشغول درس خواندن شد و در سال 1964 مدرک لیسانس خود را گرفت. او در سال 1967 دکترای روانشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا گرفت. در سال 1996، سلیگمن به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا با بیش‌ترین رأی در تاریخ این سازمان انتخاب شد.
آقای سلیگمن تحت تأثیر روانشناسان پیش از خود مثل آبراهام مازلو و کارل راجرز قرار گرفته بود. آقای سلیگمن در سال 2002 به عنوان سی و یکمین روانشناس برجسته قرن انتخاب شد.
مارتین سلیگمن را با روانشناسی مثبت گرا می‌شناسند. روانشناسی مثبت گرا، یکی از زیرمجموعه‌های روانشناسی علمی و بر پایه تحقیقات گسترده است. حوزه‌ای که به صورت جدی و رسمی، نخستین بار توسط مارتین سلیگمن مورد توجه قرار گرفت.
آقای سلیگمن یکی از بزرگترین روانشناسان معاصر است. او بیش از پنجاه سال از عمر خود را به مطالعه در حوزه روانشناسی اختصاص داده و انواع آزمایشات عجیب و غریب را انجام داده است.

مارتین-سلیگمن

نظریه «درماندگی آموخته شده» چطور شکل گرفت؟

شاید نخستین جرقه‌های این نظریه هنگامی به ذهن سلیگمن جوان رسید که پدرش را در وضعیتی نه چندان مناسب می‌دید. پدر او با اینکه فارغ التحصیل یکی از دانشگاه‌های معتبر و دارای مدرک کارشناسی ارشد بود، اما در بحبوحه بحران‌های داخلی آمریکا، خیال می‌کرد که تنها باید یک شغل داشته باشد که بتواند شکم بچه‌هایش را سیر کند. او این توانایی را در خود نمی‌دید که استاد دانشگاه شود و به تدریس بپردازد.
این جرقه‌های کوچک هنگامی در ذهن سلیگمن شعله ورتر شد که او به آزمایشگاه ریچارد سالومون یکی از دانشمندان معروف روانشناسی یادگیری، در دانشگاه پنسیلوانیا رفت.
در این آزمایشگاه آزمایشی بر روی تعدادی سگ برای گسترش نظریه شرطی سازی کلاسیک انجام می‌گرفت. او با دیدن این آزمایش به راز مهمی پی برد که بعدها نظریه «درماندگی آموخته شده» (LearnedHelplessness) مشهور شد.

فیل-درمانده

آزمایش مارتین سلیگمن چه بود؟

تعدادی سگ برای آزمایش انتخاب شده بودند. آقای سلیگمن برای اینکه تراوشات ذهنی‌اش را به اثبات برساند، طراحی جالبی انجام داد.
در اینجا فرض کنید سه سگ انتخاب شده بودند.
یک سگ برای کنترل آزمایش و دو سگ دیگر برای اجرای آزمایش.
برای سگ اول این‌طور برنامه ریزی شده بود که اگر به طرف دیگر جعبه می‌پرید یا کلید قرمز را می‌زد، شوک قطع می‌شد.
بنابراین این سگ هرگاه با شوک مواجه می‌شد، خود را نجات می‌داد.
برای سگ دوم اما آزمایش به شکلی دیگر طراحی شده بود.
سگ دوم بعد از شوک، به طرف دیگر پرید اما طرف دیگر هم به او شوک وارد شد و حتی با زدن کلید قرمز شوک قطع نمی‌شد.
بعد از مدتی حتی با وجود اینکه در طرف دیگر شوک قطع شده بود، سگ هیچ تلاشی برای پریدن از به آن طرف نمی‌کرد. چون گمان می‌کرد با پریدن به طرف دیگر هم به او شوک وارد خواهد شد.
بنابراین حتی با وجود شوک دادن، روی زمین می‌خوابید و این شوک را تحمل می‌کرد. این سگ دیگر هیچ تلاشی از جمله پریدن، دم تکان دادن و واق واق انجام نمی‌داد. سلیگمن نام این حالت را «درماندگی آموخته شده» گذاشت.
سگ‌ها پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت.
در آزمایش سلیگمن در مقایسه با یک سگ بی تجربه (درماندگی را تجربه نکرده) سگی که پس از آموزش، شوک برق غیر قابل فرار را تجربه کرده است به زودی از دویدن و زوزه کشیدن باز می‌ایستد و تازمان قطع شوک بی حرکت می‌ماند. این سگ از مانع عبور نمی‌کند تا از شوک بگریزد، بلکه چنین به نظر می‌رسد که تسلیم شده و پذیرای شوک است، با سعی و آموزش این سگها گاهی از روی مانع می‌پرند و از شوک می‌گریزند یا از آن اجتناب می‌کنند، اما در نهایت تسلیم شوک می‌شوند.

آزمایش-سلیگمن

بسط نظریه سلیگمن

مارتین سلیگمن این نظریه را به این صورت بسط داد:
در برخی از موقعیت‌های دردآور و دشوار که فرد احساس می‌کند هیچ راه خلاصی از آن نیست، گمانی در خاطرات وی درست می‌شود که هیچ راه خلاصی نیست و این را به تمام موقعیت‌های زندگی تعمیم می‌دهد. در شرایط درماندگی آموخته شده فرد هیچ تلاشی از خود نشان نمی‌دهد. او با خود می‌گوید: «تلاش‌های قبلی من ناکام بود؛ بنابراین تلاش‌های بعدی من هم ناکام خواهد بود!»
سلیگمن این توجیه را به افراد افسرده نیز نسبت داد. طبق توجیه سلیگمن بی‌تفاوتی و منفعل بودن آن‌ها، نشانه‌های رفتاری درماندگی آموخته شده هستند. افراد این نشانه‌ها را در واکنش به تجربیات قبلی نشان می‌دهند که در آن‌ها، دیگران باعث شدند احساس کنند قدرت کنترل کردن سرنوشت خودشان را ندارند.
البته مطالعات بعدی او نشان داد این موضوع شامل همه نمی‌شود. افراد موفق بعد از بارها ناکامی، تسلیم شرایط نشده‌اند و شانس خود را مجدداً امتحان کرده‌اند. حدود یک سوم انسان‌ها تسلیم پدیده درماندگی آموخته شده نمی‌شوند.

درماندگی-آموخته-شده

درماندگی آموخته شده چه تبعاتی دارد؟

شاید چندان واضح دیده نشود، اما بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از درماندگی آموخته شده است.
اعتیاد، ترس از موفقیت و شکست، مشکلات روابط بین زوج‌ها، افسردگی و انواع بیماری‌های روانی ناشی از این است که انسان فکر می‌کند نمی‌تواند کنترلی بر سرنوشت خود داشته باشد.
برای تست این موضوع، آزمایش درماندگی آموخته شده بر روی تعدادی موش اجرا شد.
به دسته اول که درماندگی آموخته شده داشتند و دسته دوم که این درماندگی را نداشتند، سلول‌های سرطانی تزریق شد. مشاهده شده بود که موش‌های آزمایشگاهی دسته دوم، در دفع سلول‌های سرطانی موفق‌تر بودند.
در انسان، کسانی که حس می‌کنند روی زندگی‌شان کنترل مؤثری ندارند، بدنشان استعداد بیشتری برای بیمار شدن دارد.

سلیگمن

نمونه‌های درماندگی آموخته شده در زندگی

نمونه‌های درماندگی آموخته در زندگی ما انسان‌ها بی شمار است.
مثلاً در کلاس‌های مدرسه، عدم تلاش برای بهبود عملکرد در یک موضوع خاص مانند ریاضیات نمونه‌ای از درماندگی فرا آموخته شده است. بعضی از دانش آموزان کلاس همیشه ساکت و خجالتی هستند. آن‌ها هرگز داوطلب صحبت کردن یا پاسخ دادن به یک سؤال نیستند. آن‌ها بعد از رد شدن در یک امتحان یا نمره پایین گرفتن، می‌آموزند که درمانده باشند. زمانی که آن‌ها در یک موضوع خاص شکست‌خورده‌اند، آن را به عنوان موقعیتی تلقی می‌کنند که از کنترل آن‌ها خارج است. مطالعات ثابت کرده‌اند که کودکان به طور متفاوت شکست را درک می‌کنند؛ برخی از آن‌ها یاد می‌گیرند دوباره تلاش کنند و برخی همیشه درمانده‌اند و منفعل!
نمونه دیگر را در نوع رفتارهای سیاسی مردم باید جستجو کنیم.
اگر مردم شخصی را با رأی بالا انتخاب کنند اما او به قول‌هایش عمل نکند، مردم دلسرد می‌شوند و دیگر تمایلی به رأی دادن نخواهند داشت. مگر اینکه حرکت قوی‌تری آنان را به رأی دادن دوباره تشویق کند.
خشونت علیه زنان نوع دیگری از درماندگی آموخته شده است. بسیاری از زنان بعد از مورد خشونت قرار گرفتن، دیگر در برابر آن واکنشی نشان نمی‌دهند و فکر می‌کنند این خشونت همیشگی و غیرقابل تغییر است. آن‌ها می‌پذیرند که این خشونت‌ها بخشی از زندگی هر زنی است و نمی‌توان در مقابل آن مقاومت کرد.

oa,kj-ugdi-ckhk

این قضیه برای بعضی از کودکان هم قابل تعمیم است. کودک اغلب در خانه کتک می‌خورد و به خاطر هر اشتباهی که مرتکب می‌شود تنبیه می‌شود. کودک در ابتدا ممکن است سعی کند با جیغ و گریه در برابر والدین مقاومت کند و یا حتی به آن‌ها ضربه بزند. با این حال، اگر او بیشتر اعتراض کند، به تدریج باعث می‌شود که او نسبت به کتک خوردن بی‌تفاوت شود. کودک فکر نمی‌کند که می‌تواند این سناریو را تغییر دهد و یا بجنگد و یا سعی کند از این سناریو فرار کند. این باعث سوءاستفاده بیشتر از او می‌شود و به یک روتین برای او تبدیل خواهد شد.
فقر یکی دیگر از نتایج درماندگی آموخته شده است. بسیاری از فقرا و حاشیه نشین ها به این موضوع عادت می‌کنند و هرگز به فکر این نیستند که می‌توانند روزی در مقابل ابن سبک زندگی مبارزه کرده و آن را تغییر دهند.

خشونت-علیه-کودکان

ما چطور اسیر درماندگی آموخته شده شده‌ایم؟

شاید خودمان هم آگاهی چندانی به این موضوع نداشته باشیم، اما درماندگی آموخته شده طیف وسیعی از افراد جامعه ما را درگیر کرده است. کافی است به تیترهای خبرگزاری‌ها در طول روز نگاه کنیم. ما روی قریب به اتفاق اخبار و اتفاقاتی که می‌افتد هیچ تسلط و کنترلی نداریم. با این حال آموخته‌ایم که اخبار را دنبال کنیم و حالتی منفعلانه نسبت به آن داشته باشیم.
مثلاً به تیتر یک خبرگزاری تنها در طول یک روز نگاه کنید:

  • افزایش بهای نفت در پی انتشار گزارش‌ها در مورد پایان معافیت‌های نفتی ایران.
  • پلیس 13 مظنون را در ارتباط با انفجارهای سری‌لانکا بازداشت کرد.
  •  شمار کشته‌شدگان انفجارهای روز یکشنبه در سری‌لانکا به بیش از 200 تن رسیده است.
  • منیر فرمانفرمائیان، نقاش ایرانی، درگذشت.
  • 20 تپه باستانی لرستان بر اثر رانش زمین و سیل زیر آب رفت.
  • بازداشت یکی از مدیران میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران.
  • رهبر یک گروه شبه‌نظامی مانع مهاجران در مرز آمریکا و مکزیک بازداشت شد.
  • مبادلات تجاری کره جنوبی و ایران در 1397 به کم‌ترین میزان از زمان توافق اتمی رسید.
  • ممنوعیت عرضه شماری از آثار در نمایشگاه کتاب تهران.
  • حمله به وزارت مخابرات افغانستان با 7 کشته به پایان رسید.
  • آکسفام درباره «شیوع گسترده‌» بیماری وبا در یمن هشدار داد.
  • تلویزیون عربستان از عملیات هوایی تازه علیه کاخ ریاست‌جمهوری در یمن خبر داد.

همان‌طور که می‌بینید، ما روی تقریباً هیچ‌کدام از این خبرها هیچ کنترل و تسلط و توانایی تغییر نداریم؛ اما با دنبال کردن اخبار، تنها درماندگی آموخته شده خودمان را تقویت می‌کنیم؛ بنابراین یک راه خوب برای فاصله گرفتن از این درماندگی، دنبال نکردن اخبار و دوری از چیزهای منفی است.
مثال‌هایی از این دست را در شبکه‌های اجتماعی زیاد می‌بینیم. پس اگر نتوانیم شبکه‌های اجتماعی را کنترل کنیم، اسیر درماندگی آموخته شده می‌شویم.

  • مثال‌های دیگر درماندگی آموخته شده در زندگی ما مشخص است.
  • مثلاً وقتی دچار ورشکستگی‌های پی در پی می‌شویم.
  • وقتی ایده‌هایمان توسط چند نفر رد می‌شود.
  • وقتی در چند آزمون شکست می‌خوریم.
  • وقتی در مورد ترک یک عادت چند بار شکست می‌خوریم.
  • و …

در صورت نداشتن کنترل و ابتلا به درماندگی آموخته شده، احتمال دست زدن به راههای جایگزین زیاد است.
مثلاً:
تقلب زیاد می‌شود. مثلاً بچه‌ها وقتی به این باور می‌رسند که نمی‌توانند موفق شوند، ناچار دست به تقلب می‌زنند.
دزدی زیاد می‌شود. وقتی باور کنیم که نمی‌توانیم پولدار شویم، احتمال اینکه  دست به راه‌های فرعی مثل دزدی بزنیم بیشتر می‌شود.
دروغ زیاد می‌شود. وقتی نتوانیم کارمان را با صداقت پیش ببریم و به این باور برسیم که کنترلی روی زندگی خود نداریم، ترجیح می‌دهیم دروغ بگوییم.
پز دادن بیهوده، مبالغه و کلاهبرداری هم از جمله رفتارهای دیگری است که ممکن است در این شرایط انجام دهیم.

اخبار-را-نبینید

آیا درماندگی آموخته شده، همیشه کار می‌کند؟

مثال‌های نقض بسیار زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد در صورت غلبه بر درماندگی آموخته شده، احتمال موفقیت به شدت زیاد می‌شود.
در حقیقت میزان موفقیت با میزان غلبه بر درماندگی آموخته شده، یک رابطه مستقیم دارد.
آلبرت انیشتین، اپرا وینفری، توماس ادیسون، لیونل مسی، لینکلن و والت دیزنی از جمله کسانی هستند که نه تنها اسیر درماندگی آموخته نشدند، بلکه با غلبه بر آن، از موفق‌ترین افراد تاریخ شدند.
شاید هرکسی جای ادیسون بود و با این جمله مواجه می‌شد که : «خیلی احمق‌تر از آنی هستی که بتوانی موفق شوی!» دیگر قید موفقیت را می‌زد و برای همیشه افسرده می‌شد، اما ادیسون اسیر چنین تفکری نشد. نمونه‌های دیگری که در اینجا ذکر شد، هرکدام به نوبه خود در معرض خطر ابتلا به درماندگی آموخته شده بودند که آن را از سر گذراندند.
بنابراین درماندگی آموخته شده، اگرچه نیرومند است، اما مبارزه با آن امکان پذیر است.

این مقاله تنها بخش کوچکی از دوره طرز فکر از زیر مجموعه‌های دوره حرفه‌ای است .اگر می‌خواهید راه‌های زیادی برای رهایی از درماندگی آموخته شده یاد بگیرید، باید به دوره حرفه‌ای بپیوندید.
در این دوره می‌آموزید که چطور طرز فکر خود را تغییر دهید و به بهینه‌ترین حالت ممکن فکر کنید.
برای اطلاع از سایر سرفصل‌های دوره فوق العاده حرفه‌ای بر روی تصویر زیر کلیک کنید:

نویسنده: تیم نویسندگان بیشتر از یک

نویسنده: تیم نویسندگان بیشتر از یک

امتیاز (4/5)
4/5
به اشتراک بگذاریم
دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۵ دیدگاه دربارهٔ «درماندگی آموخته شده چیست؟»

اسکرول به بالا