من اصولاً عادت ندارم درباره مسائل شخصی صحبت کنم یا چیزی بنویسم اما اخیراً متوجه عادت بدی در خودم شدم: ایمیلهایم را خیلی چک میکنم. این اعتراف ساده نیست چون شاید خنده دار به نظر برسد اما من، نیر ایال، نویسنده کتاب قلاب هستم. این کتاب درباره تکنولوژیهایی صحبت میکند که مردم نمیتوانند از شرشان خلاص شوند و حالا مشکل خودم درباره تکنولوژی است و میخواهم یک جوری و به طریقی ببینم چه روش هایی برای جدایی از موبایل، بهتر و کارسازتر هستند.
هرکس، عادتی دارد…
من همیشه صبحها وقتی از خواب بیدار میشوم ایمیلهایم را چک میکنم. اگر برای ناهار بیرون بروم نگاهی به ایمیلهایم میاندازم خصوصاً اگر در راه رفتن به دستشویی باشم.
من حتی وقتی پشت چراغ قرمز منتظر هستم هم ایمیلهایم را چک میکنم. حتی وقتی به خودم میآیم میبینم به جای وقت گذراندن با کسانی که دوستشان دارم در حال چک کردن ایمیلهایم هستم. یکبار وقتی داشتم ایمیلها را نگاه میکردم، دخترم به من گفت: پدر چرا انقدر حواست به موبایل است؟
و من واقعاً جوابی برای او نداشتم.
کاش میتوانستم به او بگویم که نه این کار برای من عادت نشده چون من خیلی هم خوب میتوانم عادتهایم را کنترل کنم اما واقعاً نتوانستم چنین چیزی بگویم. اگر چه می دانم چرا این وسایل دیجیتالی این قدر ما را به خود میچسبانند و مثل قلاب از آنها آویزان هستیم (ناسلامتی خودم با این نام کتابی نوشتهام )، ولی باز هم این آگاهی باعث نمیشود از این لوازم دیجیتالی استفاده نکنم.
فقط ایمیلها بد نیستند بلکه اکثر نرم افزارها بی فایدهاند و مثل قلاب میمانند. جدیداً به این نتیجه رسیدم که این وسیله بیشتر به جای کمک، به من آسیب میرساند و برای همین تصمیم گرفتم این روند را تغییر دهم.
البته چنین عادتهایی را خودتان انتخاب میکنید و همه چیز به شما بستگی دارد مثلاً شاید ایمیل چک کردن برای من خیلی جالب باشد اما کاملاً خستهکننده برای فردی دیگر.
سه روش مفید برای جدایی از موبایل
بازیهای ویدیویی، پلی استیشن، نرم افزارهای خبری، ورزشی، رسانههای اجتماعی، تلویزیون و ایمیلها میتوانند برای بعضی عادتهای بدی باشند، برای عدهای هیجان انگیز و برای بعضی دیگر کاملاً خسته کننده.
پس همه مثل من نیستند و هرکس عادت بدِ مختص خودش را دارد اما من امیدوارم هرکس هر عادت بدی دارد، با خواندن این مقاله بتواند یک درس کلی بگیرد و از شر عادتهای بد خلاص شود.
1- خودت را از قلاب جدا کن!
من در کتاب قلاب توضیح دادم که چطور یکسری کالاها رفتارهای ما و کلاً افکار ما را ناخودآگاه تغییر میدهند. وقتی وسوسه میشویم از چنین چیزهایی استفاده کنیم پس معلوم است که یک محرک داریم. محرکها سرنخهایی هستند که توسط خاطرات و لوازم جانبی به وسوسههای ما شدت میدهند.
مثلاً یکسری مکانها، شرایط، کارهای خاص و از همه مهمتر احساسات بد هستند که ما را وسوسه میکنند تا از موبایل خود استفاده کنیم. وقتی تنها هستیم به سراغ نرم افزار رسانه های اجتماعی میرویم. وقتی مطمئن نیستیم چیزی را در گوگل جستجو میکنیم. وقتی حوصلهمان سر رفته در نرم افزارهایی مثل تلگرام و اینستاگرام و نرم افزارهای دیگری که موجب حواس پرتی هستند پرسه میزنیم.
برای مثال من وقتی احساس بدی دارم به طور ناخودآگاه ایمیلهایم را بررسی میکنم. حتی وقتی حس میکنم باید کار دیگری انجام دهم و الان وقت موبایل نیست، انقدر دوست دارم ایمیلها را چک کنم که به سختی میتوانم مقاومت نشان دهم.
چنین رویدادی وقتی رخ میدهد که موجی از اضطراب به خاطر سؤالهای ناجواب داریم مثلاً مدام از خود میپرسیم: نکند کسی کارم داشته؟ نکند کسی پیغامی برایم فرستاده؟ نکند خبر خوبی باشد؟ یا شاید هم خبر بد؟! بهتر است یک سری به ایمیلها بزنم تا مطمئن شوم که اتفاقی نیفتاده یا کسی کارم ندارد.
حتی الان که دارم این مقاله را مینویسم و این جملات را یادداشت میکنم هم میخواهم ایمیلهایم را چک کنم چون دوباره به سرم زده که نکند کسی کار خاصی با من داشته باشد.
برای من به تعطیلات رفتن نتیجه ندارد چون وقتی از کار دور هستم و در تعطیلات به سر میبرم بدان معناست که ایمیلها روی هم تلنبار شدند و باید به آنها جواب بدهم. برای همین به سختی خانواده دوستان و آشنایان را میبینم چون نمیخواهم مدت زیادی از کار فاصله داشته باشم در لحظاتی که به تعطیلات میروم کنار خانواده و آشنایان هستم بین لبخندی که میزنم و شامی که میخورم مدام مضطرب هستم که ایمیلها چه شدند و باید آنها جواب بدهم.
وقتی در مهمانیها میبینم که خوراکی میخوریم، غذا سرو میشود، صحبت میکنیم و می گوییم و میخندیم به این نتیجه میرسم: این مهمانیها هم به این دلیل است که دور هم از موبایلها استفاده کنیم و از حقیقت تلخ زندگی کمی فاصله بگیریم، به اصطلاح کمی خوش بگذرانیم!
وقتی مسئله محرکها به ذهنم رسیدند، توانستم راحتتر عادتهایم را ترک کنم. هرچند واقعاً نمیدانستم با اضطرابی که دارم چه کار کنم اما باز هم میخواستم از لحظاتی که از موبایل استفاده میکنم آگاه شوم میخواستم بدانم چطور میتوانم از آن محرک فاصله بگیرم و به آنها فکر نکنم.
2- محرکها را دورتر کنید!
من راههای زیادی را امتحان کردم تا ذهنم را آرام کنم مثلاً روی تقویمم زمان خاصی را برای بررسی ایمیلها در نظر گرفتم. حالا به صورت روزانه و برنامه ریزی شده در زمان معینی وارد ایمیل میشوم. وقتی به ذهنم میرسد که باید سریع ایمیلهایم را چک کنم و نکند خبری شده باشد به خودم یادآوری میکنم که به زودی زمانش میرسد و ایمیلها را چک خواهم کرد و آن زمان همان وقتی است که روی تقویم علامت زدهام.
وقتی محرک به خاطر افکار ذهنی رفتار ما را تغییر دهد عامل دیگری به محرک قبلی اضافه شده است؛ و باید روش جدیدی برای جدایی از موبایل بعنوان یک عادت بد پیدا کنیم. محرکهای خارجی انگار به آدم می گویند حالا بعد از این چه کار باید بکنید؟
مثلاً صدای پیامها، عکس آیکون برنامهها روی موبایل و دکمههایی که هر روز به ما میگویند ایمیلت را باز کن نگاه کن و جواب بده. این صدای پیامها گاهی به ما کمک میکنند اما در مواقع دیگر این ویژگیهای سودمند موبایل میتوانند همزمان موجب حواس پرتی ما هم بشوند.
من میدانستم باید چه کار کنم. باید محرکهای خارجی را کم میکردم. البته میدانستم این کاری است که باید انجامش بدهم ولی خیلی سختتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم.
از آن موقع به بعد دیگر موبایلم را کنار تخت شارژ نمیکردم پس این یکی، از مشکلات هم کاست؛ اما برای اینکه قدم دیگری فراتر بروم صدای پیامهای ایمیل را قطع کردم. حالا دیگر آن نور قرمز رنگ چشمک نمیزد و نمیگفت برنامه جیمیل با شما کار دارد. پس این کار هم باعث میشد کمتر وسوسه شوم.
متاسفانه این ایده به ضررم شد. عکس برنامه هنوز روی صفحه اصلی موبایل بود و مدام به من یادآوری میکرد که موبایل ات را بردار و من را باز کن من اینجام یک اتفاق جدیدی افتاده ایمیلتو چک کن.
البته من نمیتوانم نرم افزار ایمیل را به طور کامل از گوشی خود پاک کنم چون این نرم افزار برای خود موبایل است. پس یک کار دیگر انجام دادم آن را از روی صفحه اصلی برداشتم.
پس من راههایی را پیدا کردم که سخت بتوانم ایمیل را باز کنم و عجیب اینکه این کار واقعاً نتیجه داد. نرم افزار ایمیل را به صفحه دوم موبایل منتقل کردم. قبلاً فقط باید یک کلیک روی صفحه میکردم و حالا باید گروه نرمافزارها را باز میکردم، آن را به راست میکشیدم، سپس روی نرم افزار کلیک میکردم. این دو کار تفاوت زیادی ایجاد کرد. نه تنها حالا هر بار که موبایلم را روشن میکنم، نرم افزار ایمیل جلوی چشمم نیست بلکه مجبورم چند کار انجام دهم تا به آن برسم و بتوانم بازش کنم پس سعی میکنم تا جایی که واقعاً نیاز نیست این همه کار سخت انجام ندهم و از نرم افزار ایمیل استفاده نکنم.
3- روی غلتک میفتیم
با انجام اولین گامهای سخت، بقول معروف روی غلتک افتادم. سرانجام به دنبال راههایی گشتم که پیامهای دریافتی هم کمتر شوند. هرچه پیام کمترین میآمد کمتر وسوسه میشدم به آنها جواب بدهم.
بخش پاسخ خودکار ایمیل را باز کردم و جوابی را انتخاب کردم که نشان میداد در تعطیلات هستم. مثلاً هر کسی ایمیلی میداد چنین جوابی میگرفت: «الان در تعطیلات به سر میبرم، بعداً با شما تماس میگیرم.» این گزینه را فعال کردم حتی اگر در تعطیلات نبودم.
کار بعدی این بود که یک سری پیام ذخیره کنم: یک سری جواب برای سؤالهای تکراری که همیشه دریافت میکردم. مثلاً متوجه شدم که تعداد زیادی از ایمیلها از طرف خوانندهها و کارفرمایان است که میخواهند بدانند برنامه من چگونه است و چطور میتوانند با من صحبت کنند. به جای اینکه بخواهم به هزاران ایمیل یکسان جواب بدهم ایمیلی درست کردم که لینکی داشت و وارد تقویم برنامههایم میشد و به آنها میگفت چه زمانی میتوانند با من تماس بگیرند.
این پاسخهای خودکار در ایمیل باعث میشود که مردم اطلاعات لازم و کافی را دریافت کنند و همزمان من هم نیاز به این ندارم که مدام ایمیلم را چک کنم و به سؤالات تکراری پاسخ بدهم.
4- در حال پیشرفت…
می دانم، این یکی در حیطه کاری من نیست. من معمولاً به شرکتهای یاد میدهم چطور کالای خود را بهتر بفروشند و کاری کنند مشتریها مثل طعمه آویزان قلاب آنها شوند اما از آنجایی که بیشتر شرکتها الان در این زمینه موفق شدند، پس کار من تمام شده!
اینجا میخواهم بگویم دوست دارم جلوی خودم را بگیرم و از تکنولوژی بیش از حد استفاده نکنم.
مقاله “انگیزه، اراده یا عادت؟ مسئله این است!” هم می تواند برای شما مفید باشد.
وقتی صحبت از کنترل استفاده از وسایل دیجیتالی و جدایی از موبایل میشود، باید اعتراف کنم که هنوز جوابی برای این مورد ندارم. فقط میدانم که میخواهم این جنبه از زندگیام را تغییر دهم. میخواهم برای خودم تعیین کنم که چطور چه وقت و کجا از تکنولوژی استفاده کنم، هم به صورت شخصی و هم کاری.
همه ما دوست داریم عادتهایمان را کنترل کنیم، طوری که نگذاریم آنها ما را تحت کنترل خود در بیاورند.
در کل من نمیگویم موبایل مضر و بیهوده است، نه! اجازه بدهید یک مثال برایتان بزنم. شما با چاقو میتوانید آدم بکُشید، یا میوه قاچ کنید! نباید گفت چون با چاقو آدم میکشند، پس چاقو بیهوده و بی فایده است. بلکه باید یاد گرفت از چاقو درست استفاده کرد! بنابراین بهتر است روش های جدایی از موبایل را یاد بگیریم و در صدد ترک این عادت باشیم.
شما چطور؟ آیا شما هم عادت بدی دارید؟
یا از تکنولوژی بیش از حد استفاده میکنید؟
چطور بر وسوسه خود غلبه کردید؟
اگر روش جدید و خاصی به ذهنتان میرسد آن را کامنت کنید!
درس مدیریت تکنولوژی حرفه ای را ببینیم تا یاد بگیریم چطور برده موبایل و وسایل ارتباطی خود نباشیم…