صبر کنید...
با گذاشتن دوره های زیاد، از خودم غافل شده بودم
من(فاطمه کهنسال) مربی مهارت های ارتباطی هستم. من دوره قانون جذب و دوره عزت نفس را برای مخاطبینم گذاشتم. در هفته گذشته از مخاطبینم پرسیدم که چه دوره هایی دوست دارند که برایشان بگذارم.
دو نفر از آنها از من خواستند که دوره "خوب صحبت کردن" را بگذارم. سه نفر از من خواستند که دوره " چگون نه بگویم" را بگذارم. چندین نفر دوره عشق بدون وابستگی را خواستند. یک نفر در مورد "تبدیل افکار منفی به مثبت" و چند مورد دیگر.
خلاصه من این هفته داشتم کلی محصول برای هفته آینده درست می کردم. از خودم غافل شده بودم.
به کارهای شخصی خودم نرسیده بودم. من امروز به خودم گفتم:" درست است که من این هفته کلی کار دارم، ولی من باید به کارهای شخصی ام هم رسیدگی کنم."
خلاصه از امروز صبح که بیدار شدم، اول به کارهای شخصی خودم رسیدگی کردم. یک سری چیزها را مرتب کردم و کارهایی که لازم بود را انجام دادم.
از صبح تا عصر طول کشید. من طول کشید تا تصمیم بگیرم که به کارهای شخصی ام برسم. چون از یک طرف فکرم این بود که کارهایی که قول داده ام، عقب میفتند. از یک طرف هم فکرم این بود که باید به کارهای شخصی ام برسم. ولی تصمیم گرفتم و بالاخره انجام دادم.
بعد از اینکه به کارهای شخصی ام رسیدم، احساس کردم که فکرم آزادتر شد.
دیدم که وقتی هم که کارهای زیادی دارم، بازهم باید به کارهای شخصی ام برسم. چون اگر به کارهای شخصی ام نرسم و فقط کرهای شغلی ام را انجام بدهم، بعد از مدتی آرامش خودم به هم می ریزد. وقتی هم که خودم آرامش نداشته باشم، نمی توانم به خوبی به دیگران کمک کنم.
امروز دارم یک برنامه ریزی دقیق انجام می دهم تا هم به کارهای شخصی ام برسم و هم به کارهای شغلی ام برسم.
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
من در دبیرستان رشته ریاضی خوانده ام. در دانشگاه هم ریاضی خواندم و کارشناسی ارشد گرفتم. مدرس دانشگاه هستم. ولی افسرده بودم. بعد شروع کردم کتاب های روانشناسی خواندم و کلاس های مهارت زندگی را رفتم و بعد از آن هم به دوره مدرسه استادی رفتم تا یاد بگیرم افراد دیگر را هم شاد کنم.