صبر کنید...
همسر محترم بنده با شرکت من در دوره استادی مخالفن و البته از کم و کیف ماجرا بی خبر. چند وقت پیش من کتاب از شنبه رو سفارش دادم و با مجموعه تماس گرفتم و خواهش کردم جزوه رو هم همراهش ارسال کنند که متاسفانه یادشون رفت. آقای بسیار خوش برخوردی که کتاب را آوردند قول دادند روز بعد جزوه را هم بیارند و اگر من نبودم به سرایدار تحویل بدن و خب من تمام روز خونه بودم و جزوه نرسید.
چند شب بعد ، وقتی آماده خواب میشدم آقای همسر رفت بیرون و برگشت و من فکر کردم چیزی توم ماشین جا گذاشته. وقتی رفتم توی تخت دوباره صدای در اومد و به دنبالش انواع فکر و خیال!!! یعنی دوباره کجا رفت؟ چی از خونه برد بیرون؟ چی رو از من پنهان میکنه؟ و هزار تا فکر دیگه...
صبح که از خواب بیدار شدم روی میز هال جزوه های استادی رو دیدم و فهمیدم بار دوم آقای سرایدار اونها را آورده .اینکه کلی نگران توضیحی که باید به همسرم میدادم شدم بماند اما با خودم فکر کردم واقعیت بیرونی فقط صدای در بوده و بقیه ماجرا ساخته ذهن من! اینکه با ادراک آشنا باشم خوبه اما اصلا کافی نیست و باید تمرین کنم ازش استفاده کنم. باید هر روز حتی شده یک کوچولو بهتر بشم.