صبر کنید...
سلام 😊👋.ادیبی هستم . میلاد ادیبی. خیلی خوشحالم که وقت گذاشتی و میذاری که این پست رو بخونی👍 .
دقیقاً یادم نمی آید. خیلی وقت پیش بود که مصاحبه ای از رضا رشیدپور با شهرام جزایری ( همان کسی که به برخی از خدمت گزاران انقلاب رشوه داده بود ) دیدم. در این مصاحبه شهرام جزایری از ثروت و دانش خود صحبت می کرد. او تاریخ زندگی اش را تعریف کرد و به برخی سؤالات حاشیه ای مجری برنامه جواب داد . در تمام نا تمام صحبت هایش یک جمله برای من بسیار جذاب بود. او گفت : من 9 سال در زندان بودم . آن ها تمامی ثروت مرا ضبط کردند. اما هیچ اشکالی ندارد . هر چقدر هم که باز هم ثروت مرا از من بگیرند باز هم می توانم چندین برابر آن را در مدت زمان کوتاهی بدست آورم . یادم است که در آن زمان نوجوانی در فکر جویای نامی بیش نبودم. با خود فکر کردم این بشر چگونه این قدر با قدرت صحبت می کند؟ چگونه این قدر به خودش اطمینان دارد ؟ چگونه این قدر از شکست های بزرگش هراسی ندارد؟ اگر بلند شدن پس از شکست این قدر راحت است که شهرام جزایری این قدر با اطمینان از بدست آوردن و پول درآوردن سخن می گوید ، پس چرا این همه انسان های فقیر در ایران وجود دارد؟ چرا این همه انسان هایی وجود دارند که از سرنوشتشان می نالند ؟ چقدر انسان هایی وجود دارند که حتی بدون شکست های سنگین مانند شهرام جزایری ، باز هم این قدر نا امید هستند؟ من چگونه می توانم این قدر به خود اطمینان داشته باشم؟
زمانی که بزرگ تر شدم و وارد دانشگاه شدم ، خدا این شانس را به من داد تا با افراد فرهیخته ای آشنا شوم و با آن ها مصاحبه و هم نشینی کنم . از آن ها در مورد آینده پرسیدم . از افرادی پرسیدم که خود استاد در دانشگاه بودند. از افرادی سؤال کردم که خود دانشجوی دکتری بودند . استاد هایی با من سخن گفتند که خیلی از دانشجو ها آرزوی نشستن در کلاسشان را دارند. آن ها از زندگی شخصی خود با من گفتند . خیلی از آن ها به من گفتند که خیلی اتفاقی در این مسیر قرار گرفتند. خیلی از آن ها گفتند ، ممکن است که دانشجویان دوست داشته باشند که در جایگاه ما قرار گیرند، اما آرزوی جوانی ما چیز دیگری بود. یکی از آن ها به من گفت : زمانی که در خیابان آمادگاه حرکت می کنم ( خیابانی در اصفهان که مختص مطب دکتر های بزرگ در اصفهان است ) حسرت می خورم. من می خواستم پزشک شوم. دانشجو های مقطع دکتری زیادی را ملاقات کردم و اکثر آن ها می گفتند که هیچ برنامه ای برای آینده خود ندارند. هیچ تمهیداتی برای دانشجو های دکتری در نظر گرفته نشده است. با خود می پرسیدم که مگر پدر و مادر من به من نگفته بودند که برو دانشگاه تا موفق شوی . خب این دانشجو های دکتری که ته داستان را در آورده اند. هم درسشان بهتر از من بوده است و هم جایگاهشان بالاتر است . آن ها در این جایگاه از خود راضی نیستند و هیچ برنامه ای برای آینده خود ندارند. مگر مسیر موفقیت از دانشگاه رد نمی شد؟
بعد از صحبت با این افراد ادراک من و نوع دیدگاه من به دانشگاه و مسیر موفقیت تغییر کرد. متوجه شدم که موفقیت یک مسیر نیست. موفقیت چیزی نیست که باید به سمت آن حرکت کنی. فهمیدم این من هستم که می توانم موفقیت را جذب کنم . موفقیت را باید جذب کرد نه این که به دنبال آن بروی . تو، یعنی من باید تغییر کنم. دنیا عاشق این است که به افرادی که خودشان را در جهت مثبت تغییر دادند، پاداش دهد. پس می بایست روی خودم کار کنم ، نه روی شغلم ، دانشگاهم و محیطم.
من به همه ی افرادی که با آن ها معاشرت می کنم می گویم تو باید میلیاردر شوی، اگر نمی خواهی میلیاردر شوی پس از سر راهم کنار برو :/
یکی از شرایطی که در مدرسه استادی حائز اهمیت بود این بود که نباید پول دار شدن هدف شماره یک شما باشد. استاد بهرام پور گفتند که ثروت مند شدن هدف دوم برای من بود. من زیاد با این موضوع موافق نیستم.
من به همه ی افرادی که با آن ها معاشرت می کنم می گویم تو باید میلیاردر شوی، اگر نمی خواهی میلیاردر شوی پس از سر راهم کنار برو. خیلی از آدم ها بخاطر این که در لجن زار تنبلی و اهمال کاری گرفتار شده اند به خود و به من می گویند که ما نمی خواهیم ثروت مند شویم. آن ها به وضع موجود عادت کردند. و از این وحشتناک تر این است که آن را به دین و دیانت وصل می کنند و می گویند : خدا گفته است قناعت کن! آدم باید پایش را اندازه گلیمش دراز کند!
من به همه ی افراد می گویم که تو باید میلیاردر شوی! نه بخاطر پول یا نه به قول استاد بهرام پور از بین رفتن دغدغه مالی . چیزی که در راه میلیاردر شدن کم ترین ارزش را دارد پول دار بودن و از بین رفتن دغدغه های مالی است. چیزی که بیشترین ارزش را دارد این است که تو در این مسیر به شخص دیگری تبدیل می شوی . به چیزی تبدیل می شوی که خدایت تو را برای آن خلق کرد. تو نمیتوانی با این چیزی که هستی میلیاردر شوی. تو باید تغییر کنی. تو باید عادت های بدت را ترک کنی. تو باید از دیدگاه دیگری به دنیا و آدمهایش نگاه کنی . چیزی که در راه میلیاردر شدن ارزشمند است این است که تو به آدم قوی تر ، مثبت تر و مؤثر تری تبدیل خواهی شد . آن موقع اگر از بیرون به خودت بنگری ، خودت را نخواهی شناخت. از خودت می پرسی آیا این من هستم؟ من که این طور نبودم!
حالا می فهمم که شهرام جزایری چرا این قدر به خود اطمینان داشت. او تبدیل به آدم دیگری شده بود. او می دانست که اگر هزار بار هم ثروتش را از او بگیرند ، باز هم می تواند این ثروت را بدست آورد . به خاطر این که او میلیاردر شدنش را مدیون شانس نیست. بلکه مدیون کسی است که اکنون شده است. فقط چیزی که در این جا وجود دارد این است که تو نباید روحت، اصولت و ارزش هایت را بفروشی.
میلیاردر نشدن خر است. بخاطر این که افرادی که به دنبالش نیستند، اصلاً انسان های جذابی نه برای من و نه برای خدایشان نیستند!
پیروز و موفق باشید...