صبر کنید...
یادم نمی رود!
صبح جمعه بود.
در ایوان خانه .رو به وسعت بی انتهای درختان چنار، روی صندلی چوبی قدیمی نشسته بودم.
تا آن روز فکر می کردم این فقط غروب جمعه است که هوای دلم را ابری می کند.
در آن لحظات اما ...
فهمیدم که انتظار غروبش هم هوای حوصله را ابری می کند.
به رسم قدیمی قرار خودم نفس عمیقی کشیدم تا بلکه باران ببارد.
سراغ گوشی ام رفتم.
باورم نمی شد.
مدت ها بود که خبری ازش نبود. ولی ...
ولی پیغام خودش بود. طوری نوشتنش را می شاختم که گویی مواقع خواندن پیام هایش، همه شان لحن و صدا دارند.
آخرین نوشته ای که در این پیام معلوم بود،استیکرِ قلب ِخوش رنگ قرمزی بود که همان سرعت ِتپیدنِ قلب واقعی ام را چند برابر کرده بود.
انگشت اشاره ام موقع فشردن روی اسمش در تلگرام، بی شک سزاوارترین اندام من به تشکر و سپاس از انجام وظیفه اش بود که می لرزید.
حق داشت.
حداقل 40 روز می شد که خبری ازش نبود. سحر! سحر زندگی من!
به زحمت گوشی را در دستم به قوت نگه داشتم و خواندم.
نوشته بود:
-سلام مهربان! خوبی شما؟ چقدر دوری ات برایم سخت است. چقدر نبودنت مرا اذیت می کند.کاش تو هم حس مرا داشتی... و قلب!
وااای چه متنی! چه لقبی! من مهربان نیستم،سحر! سِحرت مرا اینچنین کرده است.. من دانش آموز مدرسه شفقت تو ام. در بوده ی تو مرا نیست شایستگی عنوان مهربانی!
حالا من بودم که باید برایش می نوشتم.
سلام. نه!نه. درود بهتر است. یا نه!
نوشتم : دوستت دارم –دوستت دارم
برای خلق لحظات دوست داشتنی، خیلی کلام و لغت لازم نبود. این پیشه همیشگی ما بود. تعجبی نداشت که جواب سلامش چنین باشد.
جواب داد: دوستت دارمت را از کدام فرهنگ لغات ترجمه کنم؟
نوشتم : از فرهنگ ارتباط ده ساله ی من و خودت
کارش این بود که اینگونه مواقع، ناز به نیاز آرد . همیشه معتقد بود وصف دقیق عبارات عاطفی،لذت احساس بینمان را چندین برابر می کند.
پس برایش نوشتم: دوستت دارم یعنی ضربان قلب سینه ای که برای دیدنت شوق پرواز دارد.
نوشت: به شوق دیدنم دوستم داری؟
نوشتم :دوست داشتن تو هویت من است.
-پس باید تعریف بلندی باشد این معنای دوستت دارمت.
نوشتم: تو بخواه تا معنی کنم.
به رسم همآره گفت: بگو! بنویس! معنی کن! که دلم آشوب اشتیاق است.
نوشتم: دوستت دارم یعنی پذیرش مسوولیتِ تحملِ همین گاهی نبودن ها
یعنی احترام به تو احترام به خودم به انسان بودنمان
دوست داشتنت حسی است که انگار از مراقبت می آید.مثل پدری که عاشق فرزند است اما مراقب!
دوستت دارم یعنی ترجمه روشن تناقض غریبِ آشنا. تویی که نمی شناختمت اما انگار از عزیزترین هایی.
تو مثل یکی از عزیزانمی! مثل پدر، مثل مادر، مثل خانواده ام.
دوستت دارم یعنی: نبودنت مثل شب های تاریک است و آمدنت در همان شب میشود شب های روشن.
دوستت دارم یعنی انعکاس آینه وار من در تو و تو در من.
یعنی تو و من یعنی ما!
دوستت دارم عِطر گلهای بهاری است که خواب زمستان را آشفته می کند...
-نوشت: بسه! در ملکوتم به این تعبیرات. کاش همه اینها به غایت واقعیت بود.
نوشتم: تو در رویای واقعیت باش، من لحظه لحظه ی این دوستت دارم ها را مثل نفس زندگی خواهم کرد.
دوستت دارم.
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی در حوزه شغل و مدیر مجموعه تولیدی لبنیات در جنوب کرمان و با سابقه کار تدریس و مشاوره آموزشی در مجموعه آموزشی مفید