صبر کنید...
پس از اینکه طرح ما برای احداث کارخانه تولید آجر ماشینی از دستور بانک خارج شد و مصوب شدن اون منوط بود به پرداخت حق ........
تصمیم گرفتم یه فروشگاه پوشاک بزنم اونم بزرگگگگگ و با شریکم میگفتیم ما حتما موفق میشیم آخه هر دو ام بی ای خونده بودیم و تجارب مختلف داشتیم .
غافل از اینکه هر کاری برای خودش خاک خوری داری و نیاز به راهنما و مرشد ضروریه ..
خلاصه دارو ندارمون رو گذاشتیم و یه فروشگاه بزرگ اجاره کردیم و رفتیم بازار جنس خریدیم و افتتاح.....
یکسال که گذشت حسابدارمون اعلام کرد پنجاه میلیون ضرر دادین ،آخه مگه میشه مگه داریم
ماکه خیلی کار کرده بودیم و صبح تا شب تلاش میکردیم ....
بقیه داستان در قسمت بعدی ..