صبر کنید...
سلام دوستان
چطورید؟!
من که تو شوکم! :)))
دیروز رفته بودم برای یه کار اداری بیرون سرظهری،هوا به شدت گرم...
توی مسیر پیاده رو توجهم جلب شد به یه آقایی که نوشابه و دلستر و آب معدنی توی یه تشت پر از یخ میفروخت😍
شیشه های تگری نوشابه و دلستر عرق کردن بودن و خیلی وسوسه انگیز بودن!😋
خیلی برام جالب و قابل تحسین بود کارش👌
چون اون دور و بر سوپرمارکتی نبود و توی هوای گرم واقعا فکر بکری کرده بود
توی این فکر بودم که چقدر خوب نیاز مردم رو درک کرده بود و حتما باید آدم باهوشی باشه و... که یه هو یه پسربچه ی ژولیده پولیده اومد سر راهم و ملتمسانه بهم گفت:خاله یه چیزی بگم برام میخری؟
گفتم: بگو ببینم چی میخای عزیزم
اشاره کرد به تشت مرد نوشابه فروش و گفت برام یه دلستر بخر،خیلی تشنه ام!
منم با کمال میل پذیرفتم و براش خریدم و رفتم
یک دقیقه ی بعد که روی پل عابر بودم ناخودآگاه از بالا به پایین نگاه انداختم و با کمال تعجب دیدم که پسربچه داره دلسترش رو برمیگردونه توی تشت!
چون نمیخواستم زود قضاوت کنم،چن ثانیه ایستادم و نگاه کردم.. متوجه شدم که بله... این دو تا با همن!
نمیدونم،شاید پسرش بود...
📝اجازه ندیم دیگران از احساسات ما سواستفاده کنن!
📝ای کاش اون پدر یا سرپرست میدونست که با این کار چه بلایی سر عزت نفس اون کودک میاره و این کارش دست کمی از کودک آزاری نداره!
📝خیلی مهمه که هوشمون رو توی مسیر درست(نوشابه ی تگری فروختن توی هوای داغ) به جریان بندازیم یا مسیر غیر اخلاقی!