صبر کنید...
- تا سن 4 سالگی قادر به صحبت کردن نبود. معلمش می گفت که نمی توان به او خیلی امیدوار بود. او چندین بار نیز به خاطر اخلاق او جایزه نوبل فیزیک را در سال 1921 برای خدماتش به فیزیک نظری برنده شد : آلبرت انیشتن
- او 9 ساله بود که مردی از اقوام به او تجاوز کرد و مدتی بعد هم مورد آزار جنسی دوست مادر و اقوام دیگر قرار گرفت. وی در سال 1967 از خانه گریخت. در سال 1968 در پی آزارهای جنسی در 14 سالگی باردار شد ولی بچه خود را از دست داد و پسری مرده به دنیا آورد. مرگ فرزند برای او ضربه سختی بود ولی با خود عهد کرد که زندگیاش را تغییر دهد. در حال حاضر او یکی از بانفوذترین زنان جهان است. : اپرا وینفری
- پس از جدایی از همسر از دست دادن شغل و مرگ مادرش کتابی نوشت که دوازده بار توسط انتشارات مختلف رد شد ، پردرآمد ترین نویسنده تاریخ و برنده عنوان “تاثیر گذار ترین زن بریتانیا” : جی کی رولینگ نویسنده سری کتابهای هری پاتر
- معلم مدرسه اش به او گفته بود که زیادی احمق است و هیچ چیز یاد نخواهد گرفت ، دارنده امتیاز 2500 اختراع که مهم ترین آنها لامپ الکتریکی است : توماس ادیسون
- از تیم بسکتبال دبیرستانش اخراج شد و به قول خودش بارها و پشت سر هم شکست خورد ، بسکتبالیست حرفه ای سابق و معروف با عنوان بهترین بسکتبالیستی که تا به حال بوده است : مایکل جردن
اما برویم سراغ کسی که هیچ بار شکست نخورد : میکائیل وردرس ، جای تعجب ندارد که اسمش را تا به حال نشنیده باشید میکائیل هیچ کاری در زندگی اش انجام نداد ، هیچ ریسک و تلاشی نکردن و سرانجام در پیری و گمنامی مرد .
اگر می خواهید هیچ شکستی نخورید فقط یک راه حل وجود دارد : تلاش نکنید
بزرگی می گوید اگر می خواهید سریع به موفقیت دست پیدا کنید ، سرعت شکست هایتان را دوبرابر کنید ، همین سبک فکری باعث شد من به استقبال کارهای جدید بروم و از ریسک کردن ترسی نداشته باشم ، چراکه همانطور که همه شما می دانید شکست مقدمه پیروزی است
در ماجرای قبلی چالش مثبت یک ریال دوره استادی را به صورت کامل توضیح دادم ، این بار قصد دارم تجربه هایم در این مسیر را با شما به اشتراک بگذارم.
بعد از اینکه ماموریت مثبت یک ریال به ما داده شد ، سریع ، تصمیم به کسب اولین درامدم کردم ، به سراغ اولین نفری که می دیدم رفتم و سر صحبت را باز کردم ،در حین گفت و گو ، توجه من به این بود که طرف مقابل در چه قسمت هایی ضعف داشته و نیاز به کمک دارد ، بعد از کمی کمی گفت و گوی معمولی ، قلاب خودم را انداختم ، سوژه مورد نظر پیشنهاد من را پذیرفت تا کمکش کنم و من در قبال خدماتی که به او می دادم 30% از سود ناشی از فروشش را طلب کردم ، طرف مقابل پذیرفت و من هرآنچه که نیاز داشت برای شروع کسب و کار توضیح دادم ، از هم جدا شدیم اما نه قراردادی بسته شد و نه حتی شماره تماسش را گرفتم ، یک ماه گذشت و این بار که دیدمش نه او به درآمد نرسیده بود و نه من به خاطر خدماتم مزدی دریافت کردم ، نه اینکه متد کارایی نداشت طرف مقابل به خاطر اینکه آنها را ساده به دست آورده بود به هیچ کدام عمل نکرده بود ، یاد داستان کیمیاگر افتادم وقتی پیشگو قراربود جای گنج را بگوید اول مزد خودش را گرفت چرا که عقیده داشت اگر بهای چیزی پرداخت نشود ، ارزشش از بین می رود.
اگر می خواهید به کسی آموزش دهید اول پول بگیرید ، نه به خاطر جیبتان به خاطر خود طرف مقابل
فاز دوم فروش را شروع شد، فایل صوتی و متونی را آماده و در فضای مجازی فراخوانی برای ثبت نام در دوره های غیر حضوری منتشر کردم، اصلا استقبال نشد ، باورنکردنی بود حداقل برای 3000 نفر این فایل ها را ارسال کردم و حدود 500 تا نفر پیام را خوانده بودند مشکل اینجا بود که اولا فایل ها کیفیت بالایی نداشت و دوما کسی من را نمی شناخت و کسانی که من را می شناختند نمی دانستند چقدر ادعای من درست است .
قبل از فروش خودتان را به مشتری اثبات کنید ، یک راه موثر ارائه محصول رایگان است
شروع به پخش فایل های آموزشی رایگان در انواع شبکه های مجازی کردم ، جالب اینجاست اینبار فرخوان برای ثبت نام نداشتم اما مردم درخواست می کردند.