صبر کنید...
سلام داستان یکی از شکست هایی که در موقع فروش داشتم را برایتان مینوسم ک روز برای خرید به بازار رفتم که لباس تهیه کنم یه پیراهن انتخاب کردم و پسندیدم موقع حساب کردن با فروشنده صحبت کردم که خیلی با اصول ارتباطات آشناییت نداشت و توانمند در برخورد خوب با مشتری نبود.
من در موقع به چند نکته در رابطه با ارتباط موثر به ایشون بیان کردم تا بتونه فروشش بیشتر کنه و رضایتت بیشتر مشتری هاشو جلب کنه ولی چون اون آقا سپر توهم دانستن داشت صحبت های منو میگفت قبول دارم ولی خودم تجربه دارم .
میدونین بهش چی گفتم !
گفتم اخه اگه از اصول درستی استفاده میکردی فروشت خوب بود و ناله و غرغر نمیکردی.
ولی باز فکر میکرد کارش درسته 😉