صبر کنید...
شکست همیشه تلخه . هر جور بخوای یکم بهش قیافه و رنگ بدی بازم تو طعمش تاثیر خاصی نداره .فرقی هم نداره من باشم یا تو یا آنتونی رابینز .اما دلیل نمیشه از قابل تحمل کردنش دست بکشیم و فکر نکنیم که تو مسیر ایجاد تغییرات هر چقدر هم هضم تجربه کنی قراره همیشه موفق باشی .اصلا این تفکر یه مانع ذهنیه برای خلاقیت .آدمها از ترس شکست دست به ابتکار و آفرینش نمیزنند و یه عمر حسرت میکشند . این روزها این جمله ی خانم الیزابت گیلبرت رو زیاد مرور میکنم که ما به کسی قول ندادیم که همیشه بهترین رو خلق کنیم اما به خودمون قول دادیم که کاری رو که دوست داریم انجام بدیم .ماه گذشته وقتی تجربه های فروش جزو تکالیف استادی قرار گرفت خیلی به هم ریختم . پیام زدم که من به عنوان یک مادر خانه دار ارتباطات محدودی دارم واقعا نمیدونم با چه کسانی وارد رابطه ی فروش محصول بشم . شرایط کسی که بیرون از خونه شاغله از نظر تجربه های ارتباطی و گستردگی اون خیلی بهتره استاد گفتن بگو چی کار میتونم بکنم نگو نمیتونم ..با مدرسه ی دخترم تماس گرفتم . توضیح کوتاهی راجع به کاری که مشغولش شدم به مدیر توانمند مدرسه دادم و پیشنهاد همکاری در حیطه خلاقیت بچه ها .مدیر محترم منو به شعبه ی پسرانه ی مدرسه معرفی کردند باید ظرف یک ساعت خودم رو به مدرسه میرسوندم برای صحبت و سریع از شرقی ترین نقطه ی تهران به دفتر مجموعه ی بیشتر از یک میرفتم برای کارگاه .با سختی زیاد اما امید بسیار خودم رو به مدرسه رسوندم .احساس میکردم شانس به من رو کرده که بتونم هم ارتباطاتم رو گسترش بدم هم تجربه ام رو در حوزه ی تخصصم افزایش بدم .با مدرسه صحبت خیلی کوتاهی کردم و گفتند به دلیل نداشتن تجربه متونند پیشنهاد کارآموزی رو به من بدند .اما باید بگم حتی برای اون هم تماس نگرفتند.ناراحت شدم اما خوب دیدگاه تازه ای از مصاحبه پیدا کردم احساس میکنم چند وقت دیگه با ظرفی پر میتونم به مدارس بیشتری سر بزنم و پیشنهاد کار بدم به امید روزی که اونها برای همکاری تماس بگیرند اما من وقت کافی نداشته باشم به دلیل تعدد تدریسها