صبر کنید...
انتخاب رشته دانشگاه
من (فاطمه کهنسال) در دوران مدرسه رشته ریاضی خوانده ام. وقتی در دوران پیش دانشگاهی بودم، برای اینکه در کنکور شرکت کنم، فرم خریدم و مطالعه کردم. من در خرداد سال 79 از پیش دانشگاهی فارغ التحصیل شدم.
یادم می آید که سال 78 هم فرم برای شرکت در دانشگاه سراسری خریدم و هم برای شرکت در دانشگاه آزاد را خریدم.
من می خواستم رشته مهندسی معماری را انتخاب کنم، می خواستم مهندس ساختمان بشوم و نقشه خانه های بزرگ را طراحی کنم. ولی با همکلاسی هایم که در مدرسه داشتیم صحبت می کردیم، آنها می گفتند که مهندسی معماری سخت است. آنها می گفتند که نمی توانی واحدهایت را پاس کنی. می گفتند در امتحان باید نقشه های خیلی سخت را بکشی.
من چند روز فکر کردم و به خودم گفتم که اگر نتوانم پاس کنم چی؟ اگر واحدهایم زیاد و سخت باشند چی می شود؟
خلاصه این که من ترسیدم و معماری نرفتم. من فکر کردم که چه رشته ای بروم که هم راحت تر باشد و هم مورد علاقه ام باشد.
باز هم در دفترچه چند بار تمام رشته ها را نگاه کردم. یکی از هکلاسی هایم گفت که :" خب رشته ریاضی محض برو. فقط ریاضی است. نقشه های خیلی سخت هم که ندارد. درس ریاضی را هم که دوست داری."
من گفتم:" همین را انتخاب می کنم." و همین رشته را در کنکور انتخاب کردم.
من دانشگاه سراسری قبول نشدم. ولی دانشگاه آزاد قبول شدم. البته شهرستان قبول شدم. این را هم بگویم که من برای کنکور زیاد وقت نگذاشتم و تست نزدم. آن موقع، ما یک مشکل خانوادگی داشتیم. من با وجود مشکلات، نمی توانستم تمرکز کنم و درس بخوانم.
وقتی قبول شدم، با وجودی که شهرستان بود، تصمیم گرفتم که بروم و ثبت نام کنم. در واقع می حواستم از مشکلات فرار کنم و دور شوم.
من به شهرستان رفتم و ثبت نام کردم. آنجا خوابگاه هم داشت. برای خوابگاه هم ثبت نام کردم.
الان که به گذشته فکر می کنم، می بینم که من خیلی اشتباه کردم و من باید راه حل مشکلات را پیدا می کردم و حل می کردم. من نباید از مشکلات فرار می کردم.