صبر کنید...
عصر دیروز (پنجشنبه) داشتم فیلم سمینار مدرسه استادی رو که تو بسته پیش نیاز بود می دیدم. به نظرم لازمه هر از چند گاهی این فیلم رو ببینیم تا اون حس و حال و انگیزه خوب برامون تکرار بشه...
البته بعضی مطالب این سمینار با سمیناری که استاد بهرام پور تشریف آوردند یزد و متفاوت بود و کامل تر!
تو این سمینار یک لحظه ای هست که فوق العاده ارزشمند و خاصه!!!
این لحظه 👇👇👇
لحظه ای که استاد از استیج پایین میاد و "مادر" عزیزش رو در آغوش می کشه و روی ماهش رو می بوسه...
(باز چشمانم بارانی شد! 😢)
این لحظه خیلی حسرت خوردم و دلتنگ شدم، حسرت نداشتن "مادر"!
از صمیم دل آرزو کردم خدا پدر و مادر جناب بهرام پور رو در پناه خودش حفظ کنه و طول عمر همراه با سلامت و عزت به این عزیزان عنایت کنه.
حدود 17 سال پیش، سه شنبه عصر، دوم بهمن سال 80 ، چشمان نازنین مادرم 46 ساله من، بسته شد و داغ بزرگی بر سینه ما نشست...
عزیزان، از تون خواهش می کنم همین الان که این متن رو خوندید، اگر نعمت تکرار نشدنی مادر و پدر رو دارید، به هر شکلی یه حالی ازشون بپرسید و اگر هم پر کشیده اند، با یک فاتحه براشون طلب آمرزش و آرامش کنید.
حرف آخر؛
آفرین به استاد بهرام پور و همه آدم های قدر شناس.