صبر کنید...
ما آدمها موجوداتی هستیم که به راحتی به واژه های مختلف معانی متفاوت می دهیم و گاهی این معانی کاملاً با معنی اصلی متفاوت می باشند مانند واژه تفاهم.
بیشتر دخترها و پسرها پیش از ازدواج تفاهم را به معنی همسانی می دانند و در ارتباط با هم در رابطه با رنگ مورد علاقه، غذای مورد علاقه، سرگرمی مورد علاقه و ... از یکدیگر می پرسند و اگر طرف مقابل نیز همان علاقمندی ها را داشته باشد، فکر می کنند که تفاهم لازم میان هر دو وجود دارد. اما پس از ازدواج و بخاطر همین معنای غلطی که هر یک در مورد واژه تفاهم در ذهن دارد و از آنجایی که نمی توانند این همسانی را در موارد مختلف رعایت کنند، به مشکل برخورد می کنند زیرا این نوع برداشت از تفاهم رفته رفته باعث محدودیت در رفتارها، توانایی ها، بروز ارزش های شخصی و ... می گردد و اینجاست که هر کدام از طرفین، دیگری را مقصر این محدودیت ها می داند و این نکته مهمی است که بنده در طول چند سالی که به مشاوره های ازدواج مشغولم، به آن پی برده ام.
تفاهم در اصل به معنای پذیرش علاقه مندی ها، تجربیات و ارزش های طرف مقابل و ترکیب آنها با علاقه مندیها، تجربیات و ارزش های شخصی می باشد و نه الزاماً همسانی این موارد و این یعنی ایجاد یک "رابطه مکملی" که در نهایت موجب شکل گیری محبت به معنای واقعی میان طرفین می گردد.
شاید بهترین مثال در مورد تفاهم، دو نیمکره مغز باشد و بعبارتی خوشبخت ترین زن و شوهر دنیا دو نیمکره راست و چپ مغز هستند که در آنها محبت و تفاهم به اوج خود رسیده است.
دلایل خوشبختی این زوج
1. هر دو مغز هستند.
2. وظایف جداگانه ای دارند و هر کدام انجام عملی را بر عهده دارند.
3. وظایف مشترک نیز دارند.
4. بدون دخالت در کار یکدیگر اطلاعاتشان را ردوبدل می کنند و با تفاهمی عمیق بهم احترام می گذارند.
5. وظیفه کلی خود را نیز که هدایت انسان است بخوبی انجام می دهند.
نیمکره چپ به مفاهیمی چون منطق و تجزیه و تحلیل می پردازد و نیمکره راست به مفاهیمی مانند احساس، موسیقی، عشق و هنر و این یعنی ازدواج احساس با منطق، علم با عشق و ...
یعنی ازدواج واقعی از طریق رابطه مکملی شکل می گیرد و نه از طریق تشابه و دلیلی وجود ندارد که هر طرف هنرمند، منطقی، ثروتمند و ... باشند.
اگر فردی توانایی تامین رنگهای قرمز، نارنجی، زرد و سبز را دارد بهتر است همسری انتخاب کند که قادر به تامین رنگهای آبی، نیلی و بنفش باشد تا زندگی مشترکشان به روشنایی و سفیدی گرایش پیدا کند و این اصل رابطه مکملی است که باعث شکل گیری خصوصیاتی مانند فداکاری، بخشش، اعتماد، امنیت و ... می شود.
در این بینش آنچه مهم است حفظ کل است و نه پاسداری صرف از جزء.
در اینصورت خودخواهی، تکبر، دروغ و حسرت در این زندگی وجود نخواهد داشت.
در رابطه مکملی وضعیت غالب و مغلوبی وجود ندارد.