صبر کنید...
یک روز پس از اینکه درسم در دانشگاه به اتمام رسید خیلی خوشحال بودم که درسم به پایان رسیده است .
چون واقعیتش درآن موقع با آموزش رابطه خوبی نداشتم فقط می خواستم درسم تمام شود تا مدرکش را بگیرم که با آن بتوانم ازدواج کنم چون پدر ومادرم می گفتند تا درست تمام نشود برایت خواستگاری نمی رویم.
خلاصه تا اینکه یک روز برادرم من را به یک سمینار موفقیت دعوت کرد وقتی که آن روز همراه برادرم در آن سمینار شرکت کردم.اول سمینار حس خوبی به آن نداشتم تا اینکه سخنرانی شروع شد وموضوع بحث به جایی رسید که استاد گفتند اگر می خواهید پول،همسر ،شغل ،علم و هرچیزی را که می خواهید جذب کنید باید ابتدا باور مثبت نسبت به آن داشته باشید وهمچنین گفتند قانون زندگی قانون باورهاست.
خلاصه بعد از آن سمینار تصمیم گرفتم برای اینکه در کارم موفق شوم باید مهارت کسب کنم واینگونه شد که من دوباره به آموزش علاقه مند شدم حتی تا جایی که در دوره ی حرفه ای مدرسه استادی4 شرکت کردم.