صبر کنید...
نشستم تو اسنپ و هی این موضوع که 1 ریال امروزم رو چیکار کنم و از کجا در بیارم هی داشت تو ذهنم می گشت. از طرفی وقت زیادی باقی نمونده بود و روز داشت تموم می شد، از طرفی هم چالش اینکه 1 ریال امروز رو از کجا میارم و چیکار میکنم برام سوال بود. آخه نمی خواستم کم بیارم.
پولش اون لحظه اصلا برام اهمیت نداشت ولی اینکه چالشم رو انجام داده باشم برام خیلی مهم شده بود. به راننده اسنپ فکر کردم. گفتم چیکار میتونم بکنم که از این آدم پول بگیرم.
چون حیطه ی استادی من فروشه با خودم گفتم تو اسنپ چیکار میشه کرد که بیشتر پول درآورد. به این فکر کردم که داریم به سمت تابستون میریم و هوا هم که داره گرم تر میشه. شروع به صحبت با راننده کردم. گفتم چقدر پول در میاریو این حرفا!
بعد بهش گفتم اگر یه راهی بهت بگم که بدون اینکه وقت بذاری تو همین اسنپ پول دربیاری چقدر برات میارزه؟
گفت هیچی! همین برام کافیه !
تعجب کردم تا اینکه خودش یه جمله گفت و فهمیدم جریان چیه.
گفت یه عده ای در مورد بازاریابی شبکه ای و اینا حرف می زنن.
اینو که گفت فهمیدم موضوع رو اشتباه متوجه شده و کلا گاردش رو بسته. شروع کردم به توضیح دادن و اینکه کارم چیه و شروع کردم راه حلی که میخواستم بهش گفتم :
گفتم یه یخچال ماشین بذار تو ماشینت و آبمیوه و آب معدنی بفروش.
روی داشبورد هم بزن آبمیوه و آب معدنی خنک موجود است. کلی خوشش اومد و با خودش حساب کرد که اگر این کارو بکنه، چقدر خرج داره و چقدر میتونه به درآمدش اضافه کنه.
خوشش اومد و گفت این کارو میکنه.
وقتی داشتم پیاده می شدم بهش گفتم 1000 تومن کمتر کرایه بدم ؟
خودش گفت 2000 تومن کمتر بده.
اینجوری شد که فهمیدم حتی تو اسنپ هم از استادی میشه پول درآورد.