صبر کنید...
مقطع راهنمایی بودم، یه روز که مدرسه بودیم زمانی که زنگ کلاس به صدا در اومد هیچ کدوم از بچه ها حاضر نبودیم بریم سر کلاس، یک عالمه دختر قد و نیم قد با مانتو شلوارای گشاد داشتیم توی راهرو هیاهو می کردیم که یک دفعه سنگینی دستی رو پشت گردن خودم حس کردم ... منم اصلا اجازه ندادم که از خودم سوال کنم که بابا مرضیه این ضربه چی بود؟ شاید کسی دستش خورده؟ شاید کسی داره باهات شوخی می کنه؟ ... خلاصه منم برگشتم به سرعت نور همون ضربه رو عیناً پشت گردن طرف مقابل فرود آوردم (به قول خودمون یک پسه کله ای جانانه زدم) وقتی که ضربه رو فرود آوردم بعد تازه تصمیم گرفتم نگاه کنم ببینم طرف مقابل کیه و چرا منو زده؟
وقتی نگاه کردم دیدم ای دل غافل، طرف معاون مدرسه است....اون بنده خدا چیزی نگفت ولی من بشدت ناراحت شدم خیلی گریه کردم و به مادرم گفتم که برای عذرخواهی به مدرسه اومد..
هنوز بعد از سال ها که اون معاون مدرسه رو می بینم خجالت می کشم و یاد گرفتم که عجله کار شیطون هست و چقدر خوبه توی کارهامون کمی حوصله به خرج بدیم...
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
من کوهنورد هستم و انرژی خودم رو از طبیعت دریافت می کنم و می خوام این انرژی رو با همه مردم سرزمینم به اشتراک بذارم...قصد دارم یاد بگیرم و آموزش بدهم تا همه با هم بتوانیم دنیا را جای قشنگ تری برای زندگی یگدیگر کنیم..من یک مدرس در زمینه مهارت های ذهنی هستم ..09178310150