صبر کنید...
دورانی که مدرسه می رفتم با تلقیناتی که جامعه بهم القا میکرد همیشه فکر میکردم زمانی که بتونم تو کنکور یه رشته خوب قبول بشم و رتبه خوبی بیارم اون موقعست که میتونم به همه آرزوهام برسم و رضایت از زندگیم میره بالاِ، به همین خاطر تمام تلاشم رو میکردم که همیشه تو مدرسه و دبیرستان شاگرد اول باشم و با تمام وجود برای کسب رتبه خوب تو کنکور سراسری تلاش می کردم. کنکور سال 91 با کسب یک رتبه سه رقمی وارد دانشگاه شدم و در رشته مهندسی نفت به عنوان بورسیه وزارت نفت پذیرفته شدم اما فقط چند ماه کافی بود که من متوجه بشم حال دلم خوب نیست و اون چیزی که دنبالش بودم اینجا بهش نمی رسم. هر طور بود چهار سال کارشناسی رو اونجا گذروندم و این دفعه تلاش کردم برای کنکور کارشناسی ارشد حتما تک رقمی بشم. تلاش هام جواب داد و در کنکور ارشد سال 95 من با کسب رتبه تک رقمی وارد دانشگاه شریف شدم.
اما میدونید چه اتفاقی افتاد؟ من بازم اون رضایت رو از خودم نداشتم و چه در دانشگاه کارشناسی چه دانشگاه کارشناسی ارشد محیط سرشار از انرژی مثبت رو شاهد نبودم و دوستانم به کمترین چیزها رضایت داشتند و اکثرا بلندپروازانه به آینده نگاه نمی کردند. میل من به روابط اجتماعی و مثبت اندیشی و کارآفرینی من رو به خوندن کتابهایی در این زمینه سوق داد و با اینکه در حال حاضر ترم آخر ارشدم رو میگذرونم هر هفته یک کتاب غیر درسی رو مطالعه میکنم به این امید که فردای بهتری برای خودم بسازم و دنیا رو جای بهتری برای زندگی کردن کنم.