صبر کنید...
سلام دوستان
اردیبهشت ماه امسال بود.من و دوستم مهران هردوتامون سرمان درد می کرد برای سخنرانی.پس تصمیم گرفتیم خودمان را به چالش
بکشیم.رفتیم توی پارک.بله پارک خیابان کارگردر شهر کاشان.گوشه پارک یه نیمکت خالی بود.مهران نشست روی نیمکت و من به فاصله
چندمتری شروع کردم به ایراد سخنرانی با موضوع منطقه خاکستری.پنج دقیقه ای با تمام قواسخنرانی کردم وبعد نوبت مهران رسید.او
هم باتمام انرژی سخن گفت.ماجرابه همین جا ختم نشد.مهران گفت بریم وسط شلوغی پارک که وسایل بازی بچه ها آنجا بود...آره ما
رفتیم شلوغترین قسمت پارک.من رفتم روی سکوی بتنی که اون قسمت بود و ایستاده شروع کردم به خطابه.خیلی ترسناک بود،اولش
دست هایم ونیزصدایم می لرزیدوشاید پاهایم.ولی من کم نیاوردم و تاآخررفتم.آره من اقدام کردم چون یه جایی دیده بودم که نوشته
بود:
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
-سیدامیدخیریه -مدرس مهارت های ارتباطی-فن بیان و سخنرانی-نویسنده کتاب جراحی ارتباط -مدیر سایت آموزشی سخن امید