صبر کنید...
آقای سیاه: ای بابا بازم صبح شده...
آقای سفید: پاشو پاشو کلی کار داریم وقت داره میره !
آقای سیاه: پاشم که چی بشه ؟ بازم زندگی تکراری..
آقای سفید: جسارت داشته باش، جدیدش کن.
کارخانه تفکر - شش و ده دقیقه یِ اِی اِم
امروز چهارشنبست و دومین روزیه که تصمیم به زودتر بیدار شدن گرفتم، البته تصمیمش برمیگرده به دو سه سال پیش.. اما عمل چیز دیگست! بگذریم..
اگر ذهن را یک کارخانه در نظر بگیریم میتوان گفت کارخانه ای بسیار فعال که روزانه تعداد نامحدودی افکار تولید میکند و تمامی افکار تولید شده تحت نظارت، اداره و اراده دو شخص به نام آقای سفید و سیاه (یا شایدم خانوم, + ) انجام میشود.
آقای سفید در تولید فرآورده های مثبت است، یک متخصص به تمام معنا در تولید انگیزه هایی مانند چرا شما میتوانید، چرا شایسته هستید، چرا باید انجام بدین و چرا های مثبت ...
آنسوی کارخانه مسئول ارشد، یعنی آقای سیاه قرار دارد که بسیار در کار خود خبرست و مسئول تولیدات افکار منفی یعنی افکار یاس آمیز و ناامیدانست، او شبانه روز در توسعه دلایلی قبیلِ چرا شما نمیتوانید، چرا ضعیف هستید و چرا شایسته نیستید است... در یک کلمه او متخصص " چرا شما شکست خواهید خورد " است.
آقای سفید و سیاه هر دو به طور گسترده ای فرمانبردار هستند، کافیست اشاره ای برای شروع وظایف کنین سریعا بدون وقفه به تولید میپردازند. یحالتی Real-Time هستند :) اگه اشاره شما جنبه مثبت داشته باشه آقای سفید پا پیش میزارد و اگر جنبه منفی باشد آقای سیاه پیش قدم است.
میخواین بدونین چطور کار میکنند ؟ سادست !
امتحان کنین و فیدبک بدین !
هر چقدر از این کارگران (که به مرور بصورت ناخودآگاهتون در آمده و مدیر میشوند) کار بکشین اون کارگر فعال تر و کار کشته تر میشود، فضای بیشتری از کارخانه رو به خود اختصاص میدهد سهام بیشتر.. شایدم اختلاس کنن :)
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
مهدی درویشی هستم یک چندپتانسیلیِ عاشق یادگیری دانشجوی مهندسی نرم افزار، طراح گرافیک، توسعه دهنده تازه کار اندروید علاقه مند به مباحث هوش مصنوعی، روانشناسی و توسعه فردی، استارت آپ، خواندن و نوشتن، فیلم دیدن، ورزش ! instagram.com/BehtarAzMan