صبر کنید...
دیشب توی مصاحبه با داوطلبان شرکت دوره مدرسه استادی (برای کسانی که دوست دارند راه اندازی کسب و کاری مبتنی بر آموزش دادن و سخنرانی رو یاد بگیرند) فردی به ما مراجعه کرد که خیلی برام جالب بود.
توی مصاحبه اولین سوال، در مورد انگیزه هست! این که انگیزه شما برای شرکت در این دوره و مدرس و سخنران شدن چی هست؟ پاسخ این فرد خیلی جالب بود.
به شدت منفعل و اهمال کار بودم، روابطم بسیار ضعیف بود، مهارتهای ارتباطی نداشتم و کار به جایی رسید که چند ماه پیش همسرم و فرزندام منو ترک کردن
وقتی داشت این جمله رو میگفت، معلوم بود که ناراحته از این که همسرش ترکش کرده، اما قدرت رو توی کلامش می دیدم.
برام تعریف کرد که وقتی با این مشکلات مواجه شد، به جای این که بره زیر پتو و افسردگی کردن رو انتخاب بکنه، تصمیم گرفت بلند شه، یه نگاهی به دنیا بندازه و بگه:
همه زورت همین بود؟
بلد بشه و مسئولیت زندگیش رو در دست بگیره
برام توضیح داد که توی این چند ماه چقدر آموزش دیده، چقدر تلاشش رو بیشتر کرده و توی همین زمان کوتاه به چه موفقیت هایی رسیده و چه اهدافی داره و می خواد به قدر تغییر کنه که خانوادش خیلی بیشتر از قبل دوسش داشته باشن!
عاشق آدمهایی هستم که با قدرت تمام مسئولیت زندگی، اشتباهات گذشته و شرایطشون رو می پذیرن و تصمیم می گیرن که تغییر کنن.
درد تغییر رو تحمل می کنن تا لذت موفقیت رو تجربه کنن.
امروز کارهایی رو می کنن که دیگران حاضر نیستند انجام بدن
تا فردا کارهایی رو بکنن که دیگران قادر نیستند انجام بدن
شجاعت می خواد وسط مشکلات تغییر کردن، وگرنه وقتی همه شرایط فراهم باشه همه می تونن
بهش گفتم، به دوره استادی خوش اومدی! امیدوارم بتونی تا چند سال دیگه به خیلیها مثل خودت یاد بدی که مسئولیت زندگیشون رو قبول کنند و بهتر زندگی کنن و البته رشد خودت رو همیشه به عالیترین نحو پیش ببری