امید دارم

امید دارم که فردایی بهتر از امروز رو داشته باشیم ولی این امید را با ترسی که امروز داشتم مرور تاریخ رو می کردم کمی مخلوط شد و میگن که «خوف و رجاء» شد!

یک روزی که خورشید در مقارنه با ماه قرار گرفته بود و به اون میگن خورشیدگرفتگی، کاهنی اومد و گفت که برای فرونشاندن غضب آسمانها بایستی یکی رو قربانی کنیم!

یک روز یکی جرأت کرد و گفت که زمین صاف نیست و تازه مرکز دنیا نیست و زمین دور خورشید می گرده و بردنش کلیسا و هیأت بطلمیوسی و گفتند که بگو غلط کردم و غیره و غیره که خودتون توی تاریخ خونده اید!!

یک روز که آبله بیداد می کرد و به دلیل جهل مردمان و گفته وعاظ جلوی مایه کوبی که به امر امیرکبیر در حال انجام بود رو گرفتند!!!

امروز هم که عده ای پیدا میشن که بابا این چه حرفیه اینا همه توطئه هست و می خواهند میکروروباط ها! و چیپها! رو بریزند توی خون مون و ما رو کنترل از راه دور کنند!

حالا یکی پیدا شده و کاملاً علمی موضوعات رو برامون می شکافه و چند طرفدار هم داره و جداً حرفهاش قابل رد نیست و کاملاً علمی بیان می کنه؛ به مرور طرفدارهاش زیاد میشن و هرکی که یه جورهایی طرفدارهاش زیاد بشه و اینفلوئنسر بشه و لیدر بشه و حرف شنو هم داشته باشه و فالوور هم داشته باشه و درباره چیزای مهمی مثل «پول» صحبت کنه و جریان ساز بشه؛ شاید کمی خطرناک!!!!!!!!! باشه و بیاییم کمی محدودش کنیم و غیره و غیره!

بچه ها

شوخی شوخی

به گنجشک‌ها سنگ می‌زدند

و

گنجشک‌ها

جدی جدی

می‌مردند...