صبر کنید...
درود بر دوستان .
دوست خوب من میدونی چی میشه که آدم ها میبازن و شرایط زندگیشون مسیری رو در پیش میگیره که خودشون هم متوجه اش نمیشن ؟
میشه یه حدس هایی زد .
آدم از جایی میبازه که فکر میکنه کسی شده.
شاید درکش یه کم مشکل باشه اما اصل داستان همینه .
همه ما درختانی رو دیدیم که ثمر زیادی دادن و کلاً خمیده گشته اند حکایت از انسان هایی داره که کلی میدونن اما سر به زیر و افتاده هستند و هر وقت که میری پیششون و صحبت میکنی با یه لبخند ملیح به کل صحبت هات گوش میدن .
در مقابل هستند کسانی که فکر میکنن کسی شدن و نگاهشون که میکنی از خودت بدت میگیره که چرا این آدم سر راه من سبز شده .
از لحظه ای که بعضی اشخاص فکر میکنن کسی شدن دیگه از اموختن دست میکشن و تو تفکرشون خدای دانسته ها هستند و همونجاست که بدترین ضربه زندگیشون رو میخورن .
شاید کتاب قله ها و دره ها یه جورایی مرتبط باشه با این داستان .
یه عده همیشه محبوب هستند و همیشه دنبال یاد گیری و آموختن هستند و میدونن که هیچ وقت آموختن ضرر نداره و در کل انسان های دوست داشتنی هستند اما یه عده دقیقا متفاوت از اینان هستند و با چهار تا کتاب خواندن خود را همه چیز دان میدونند و فکر میکنن دیگه آخر مسیر آموختنشون هست .
چقدر میشه از هر دو افراد یاد گرفت و رشد کرد .
براتون بهترین ها رو آرزو دارم و امیدوارم که هیچ گاه توی دام خود بزرگ بینی نیفتید 🌹🌹
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
سجادرجبی نویسنده کتاب داناترازدیروز هستم کسی که دوست داره دنیا رو زیبا ببینه .چیزی واسه خودش نمیخواد چون میدونه توی این دنیا مهمونه و باید یه روزی بار سفر ببنده . خدا رو می شناسم چون توی وجودم حسش میکنم . با خودم قرار گذاشتم کاری که دنیا رو زیبا تر نکنه انجام ندم ، حتی اگه جاه و مقامی داشته باشه .