از معدود زمانهایی که بدجور ناراحت میشم ...

یا بهتره بگم از معدود زمانهایی که طول میکشه تا با خودم کنار بیام ... اون زمانیه که یک کتابی که دوست دارم رو میبینم اما نمیتونم بخرم بنا به هر دلیلی (که معمولا اقتصادیه) 
امشب هم 4 تا کتاب رفته بود رو مخم و از طرفی جدیدا خیلی برای آموزش خرج کردم و دیگه منطقم یکم چپ چپ داره نگاهم میکنه ، هرچی براش دلیل میارم باز با یک سوال من رو داغون میکنه!

میپرسه الان این اولویتته؟ و من سر به زیر می افکنم و در افق محو میشوم تا اینکه با بهانه دیگری برگردم !!!

من اهل پی دی اف نیستم باید کتاب رو لمس کنم و توی کتابخونه ام ببینمش! برای همین وقتی این منطق عزیز بهم میگه پی دی اف همون کتابی که میخوای الان موجوده میخوام بزنمش :)))

در کل هم اگه منو بشناسید از اون دسته خانم های نایابی هستم که از خرید بدم میاد !!! گاهی شاید خرید از فروشگاه های زنجیره ای رو دوست داشته باشم اونم بیشتر مال قدیماست الان اگه حق انتخاب بهم بدن بین یک هایپر مارکت خفن و یک شهر کتاب متوسط قطعا شهر کتاب رو انتخاب میکنم! 

اصلا بگن فقط برو اونجا چرخ بزن با اینکه خیلی برام سخته کتاب ببینم و نخرم اما بازم ترجیج میدم کتاب ببینم و نخرم تا اینکه لباس و خوراکی و سایر اقلام خریدنی رو ببینم! 

خلاصه اینکه گفتم یکم خودم رو خالی کنم چون امشب منطقم برنده شد و من کتابهایی که میخواستم رو نخریدم (فعلا البته)

اینم لیستشون:

کتاب واقعیت از هانس رزلینگ

کتاب طرز فکر از خانم کارل دوک عزیز!

کتاب نه تنبیه نه تشویق از الفی کهن

کتاب فرزندپروری بدون شرط از الفی کهن

البته لیست کتابهایی که قراره بخرم خیلییی بلند تر از این حرفهاست ولی امشب این 4 تا روی مخ بودند که الان رفتند کنار دیگه ، بعله همین !

ممنونم که همراه درد دل من بودید :))))