صبر کنید...
درود بر دوستان .
در اصل اسم این ماجرا مقایسه هست ولی چون یاد گرفتیم مقایسه خوب نیست اسمش رو عوض کردم .
کلاس هایی میریم و اساتید شروع میکنن به آموزش دادن ادراک و یاد میدن که چه جور میشه بهتر با اطرافیان خودمون تعامل کنیم و زندگی ها رو واسه خودمون و اطرافیانمون زیباتر کنیم مثل کلاسهای استاد بهرامپور .
کلاسهایی هم برگزار میشه که پر از تشعشُع هست و فقط و فقط مخاطب ها رو تحریک میکنن که برو و حق وحقوقت رو بگیر .تو نباید بزاری اون ارزشتو پایین بیاره .مگه چیت از اون کمتره . فقط کافیه که بخوای دهنشو آسفالت کنی و از این جور برنامه ها.
اسم نمیارم ولی با خودم عهد کردم که اگه پام به سمینار اون شخصی که مد نظرم هست برسه هر جور شده خودم رو خالی میکنم و انقدر برنامه میریزم تا بفهمه که نباید کسی رو تحریک کنه و یه تنش تو خانواده ها به وجود بیاره .
اونی فردی که با آموزشهای کذبش داره افراد رو فریب میده یه خانوم هست .
خداییش یکی انقدر خوب با صداقت پیش میره و راه رو نشون میده و راهبری میکنه و یکی دیگه واسه چندر غاز یه عده رو به جون هم میندازه .
همیشه هر کی قدم مثبتی برای دیگران برمیداره میگم خدا بیامرزه پدر و مادرش رو اما کسانی که با دروغ بقیه رو فریب میدن تا سر جاشون نشونمشون آروم نمیشم .
دوستان ببخشید این ماجرا رو نوشتم اما من یاد گرفتم که خوب باشم و همچنین ادراک رو هم خوب بلد شدم اما از استاد عزیزم یاد گرفتم که اگه جایی باشی و ببینی یکی داره بقیه رو فریب میده یا گمراه میکنه و وایسی وتماشا کنی گناهت از اون که فریب کاره کمتر نیست پس اجازه اینو دارم که مقابله کنم هر چند زورم خیلی کمتر از اوناست .
عهد کردم که کاری که دنیا رو زیباتر نکنه انجام ندم و اینم یکی از اوناست .
بازم ببخشید خیلی فلفلی بودم اینو نوشتم روزی که وارد اون کلاس یا سمینار خانوم .....بشم بعدش ماجراشو هم براتون مینویسم .
دم همه آدمهای خوب گرم هر جا که هستند .🌹🌹
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
سجادرجبی نویسنده کتاب داناترازدیروز هستم کسی که دوست داره دنیا رو زیبا ببینه .چیزی واسه خودش نمیخواد چون میدونه توی این دنیا مهمونه و باید یه روزی بار سفر ببنده . خدا رو می شناسم چون توی وجودم حسش میکنم . با خودم قرار گذاشتم کاری که دنیا رو زیبا تر نکنه انجام ندم ، حتی اگه جاه و مقامی داشته باشه .