صبر کنید...
از شما بسیار متشکرم.
افتخار بزرگیه برام که الان اینجام
هیچ وقت تصورشو نمیکردم که اینجا اینطوری بایستمو براتون صحبت کنم
چون که سال پیش شرکت علی بابا اولین عرضه عمومیش بود
عرضه ی خوبی بود
و مردم به من می گفتن که تو بسیار باهوشی
چطوری تونستی یه شرکت مثل اینو درست کنی؟
اما قبل از اولین عرضه مردم می گفتن علی بابا یه مدل به درد نخوره
اینجا مشکل داره
اونجا مشکل داره
به وجود آوردنش یه اشتباهه
بله، درسته
من 100درصد ساخته چینم!
من انگلیسی رو به تنهایی یاد گرفتم
و خودم به تنهایی برنامهنویسی با کامپیوتر رو یاد گرفتم
هنوزم نمی دونم چرا اینطوری کار میکنه!
اما این مسئله ی مهمی نیست
مثل همه ی شما که اینجا نشستید
هممون یه سری انتظارات نسبت به آینده مون داریم
هممون یه نگرانی هایی نسبت به آینده مون داریم
پدر پولداری نداشتم
از یه خونواده تحصیل کردم نبودم
سه بار برای قبولی توی دانشگاه تلاش کردم
توی هیچ کدوم قبول نشدم
آخر مجبور شدم برم به دانشگاه معلمی
که در کل، سه یا چهار کلاس در کل شهرمون داشت
با این حال فکر میکنم اون بهترین دانشگاهی بود که توی کل عمرم داشتم
بهتر از هاروارد و آکسفورد!
من ده بار برای ورود به دانشگاه آکسفورد درخواست دادم
توی هیچ کدوم قبول نشدم
مثه اینکه نمی خواستم منو ببینن!
خیلی بده
من فکر می کنم زندگی عادی اینطوریه
یادمه که خیلی برام سخت بود اون زمان
خیلی ناامید شده بودم
چون که توی دانشگاه تدریس می کردم
حقوقم هر ماه 10دلار بود
اصلا راحت نبود
اما یادمه باور داشتم، باور داشتم که یه چیزی اون بیرون منتظرمه
مجبور بودم سخت کار کنم تا بتونم خودی نشون بدم
تجربه ی سختی بود
و منم هیچ وقت فکر نمی کردم که باهوش باشم
هیچ کس باورش نمی شد که من بتونم موفق بشم
چون که همه میگفتن این آدم یه جور دیگه فکر میکنه، دیوونه است
به چیزایی فکر میکنه که نمیتونه اتفاق بیفته
در سال 1994من تصمیم گرفتم کاری رو توی اینترنت شروع کنم
دقیقاً 23نفر از دوستام گفتن این ایده ی احمقانه است
می گفتن که تا الان هیچی در مورد اینترنت نشنیدن و به علاوه تو هم اصلاً کار با کامپیوتر رو بلد نیستی
چرا می خوای بری سراغ کامپیوتر؟
خب، هیچکی موافق نبود
اما من می گفتم که من باور دارم
چون توی سال 1994وقتی به آمریکا رفته بودم، کامپیوترو دیده بودم
می دونستم که این وسیله یه روز کارایی بیشتری پیدا میکنه
هیچ وقت فکر نمیکردم، مثه الان شه
در حقیقت خیلی ها به من می گن تو باهوشی، تو دید بزرگی داری
توی سال 1994تونستی امروزو ببینی
اما این درست نیست
من فقط میخواستم یه کار پیدا کنم
چون که نتونستم یه کار خوب پیدا کنم پس خودم یکیشو ایجاد کردم
خب؛ این یه سرگذشتی از زندگی من بود
و حالا بعد از 16سال علی بابا یه گروه شده
یه تیم بزرگ شدیم
توی همه گروههامون تیم داریم
به پرداخت نوع علی بابا مجهز شدیم
مردم میگن چطوری این کارو کردی
چطوری اینطوری شد؟
چرا بقیه نمیتونن مثل تو موقعیتا رو پیدا کنن
من فکر می کنم
منظورم به شمایی که اینجا هستید هم هست
میپرسین: کوووو موقعیت؟
من حتی یک کارم ندارم
اینو ندارم، اونو ندارم
یادمه 21سال پیش از بیل گیتس متنفر بودم
میگفتم که اون همه شغلارو گرفت
خیلی خود خواس
لری پیج، بیل گیتس و هر آدم موفقی
همه توی کارشون موفق بودن
چرا من این شانسو نداشته باشم؟!
سوالی که الان همه ی شما دارین …
بعداً تونستم که خودمو آروم کنم
و خوشبختانه برنده شدم
همین جا به همه تون میگم که من آدم خوش شانسی بودم که آدمای مشهور زیادیو می شناختم
بیل گیتس، وارن بافت، جک ولش، لری پیج، مارک زاکربرگ
همشونو میشناسم
دوست دارم یه چیزی رو همتون به اشتراک بزارم
اما یادمه باور داشتم، باور داشتم که یه چیزی اون بیرون منتظرمه
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
به طراحی وب و تولید محتوا خیلی علاقه دارم و دوس دارم به همه جا سرک بکشم و از هر کسی چیزی یاد بگیرم! باشد که در این راه موفق گردم ...!