صبر کنید...
فردی از لقمان حکیم پرسید:از اینجا تا فلان جا چقدر راه است؟گفت راه برو...
گفت می خواهم بدانم از اینجا تا آنجا چقدر طول می کشد؟
لقمان گفت راه برو...
او فکر کرد که لقمان متوجه نیست یا عقلش کار نمی کند، گفت: خدا پدرت را بیامرزد و شروع کرد به راه رفتن...
و لقمان گفت یک روز در راه خواهی بود.
گفت: پس چرا این را از اول به من نگفتی؟
لقمان گفت: آخر راه رفتنت را ندیده بودم.