صبر کنید...
غصه ها را پشت گوشم می اندازم،چون طره گیسویی رها،
وتسلیم دست ها...
من باید حالم خوب باشد، باید شاد باشم، باید بخندم، باید آرام باشم...
هرگز این شب را ادامه نخواهم داد،
وهرگز این ابر های بارور را نخواهم بارید،
فردا همه چیز جور دیگریست...
این منم کسی که غمی در دلش، جسارت ماندن ندارد!
آفتاب که زد، از نو جوانه خواهم زد،
شکفته خواهم شد،
شکوفه خواهم داد...