صبر کنید...
تکنولوژی فکر(ظرف ایمان و باورمان را بزرگ تر کنیم)
دو نفر کنار دریاچه ای، با قلاب، ماهیگیری می کردند. یکی از آنها ماهیگیری حرفه ای و بسیار با تجربه بود ودیگری فردی مبتدی و تازه کار که با سگش به ماهیگیری آمده بود.
ماهیگیر حرفه ای هر وقت ماهی به قلابش گیر می کرد، صرف نظر از این که اندازه ی ماهی کوچک بود یا بزرگ، آن را داخل سطل پر از یخ می انداخت تا پایان روز آن را به خانه ببرد، اما ماهیگیر تازه کار که اتفاقا خیلی هم خوش شانس بود ، هر وقت قلاب را به آب می انداخت ، ماهی بزرگ شکار می کرد؛اما در مقابل چشمان حیرت زده ی ماهیگیر حرفه ای، ماهی های بزرگ را جلوی سگش می انداخت تا بخورد و خودش فقط ماهی های کوچک و ریز را داخل سطل نگه میداشت.
مدتی گذشت و ماهیگیر حرفه ای نتوانست ساکت بماند ، به همین دلیل با حیرت از ماهیگیر تازه کار پرسید: چرا ماهی های درشت را هدر می دهی ؟ هیچ می دانی صید این ماهی های درشت ، بزرگ ترین آرزوی هر ماهیگیری است؟!
ماهیگیر تازه کار آهی کشید و با تاسف سری تکان داد و همانند عاقلان نگاهش را به آسمان دوخت و پاسخ داد: من هم حیفم می آید، اما چه کنم که در آشپز خانه ام ماهی تابه ی کوچکی دارم که ماهی های بزرگ در آن جا نمی شود. به همین خاطر مجبورم فقط ماهی های کوچک را با خودم ببرم تا بتوانم آنها را در ماهی تابه سرخ کنم؛ دلیلش فقط همین است.
به نظر شما آنها که فرصت های بزرگ و طلایی زندگی خود را به راحتی از دست می دهند و فقط به دلیل نداشتن ظرفیت کافی در آن زمان ، خود را از میدان رقابت کنار می کشند تا بی کفایت ها و بی هنران حق آنها را به نفع خود مصادره کنند و بدون هیچ هنری از زندگی بهره جویند، از ماهیگیر تازه کار قصه ی ما چیزی کم دارند؟!
از خالق هستی بخواه تا دلت را به اندازه ی تمام دنیا وسیع سازد تا تو بتوانی به جراتی بی نهایت دست پیدا کنی. با دل مئش حتی اگر پوست شیر هم به تن کنی ،کاری از تو بر نمی آید. از خالق هستی بخواه دل شیر به تو بدهد . دلت که بزرگ شود، پوست شیر خود به خود پیدا می شود و نگاه تو آسمان های بزرگ تر و دور دست تری را نشانه خواهد گرفت.
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
مدرس سخنرانی فن بیان و مهارت های ارتباطی. در مجموعه معماری زندگی تلاش می کنیم انسانها طراح زندگی خودشان باشند. www.memariezendegi.com معمار زندگی خود باشید...