صبر کنید...
تورا دوست دارم...
به اندازه یک فیلم زیبا که نقطۀ عطف میشود و زیر و رو میکند دنیایم را...
به اندازه یک مسافرت چند روزه ای که جانی دوباره در کالبد خسته از جنگ زندگی ام می دمد...
به اندازه آخرین سطر از اولین کتابی که یک نویسنده به رشته تحریر در آورده و با شوق به همه نشان میدهد و افتخار میکند و خوب میداند خالی از ایراد نیست لیک نوید شروع راهیست زیبا...
به اندازه یک قناری آزاد که دل از آب و دانه سر وقت زندان بریده و میخواهد بهای آزادی اش را بپردازد...
تورا دوست دارم به اندازه یک قطعه موسیقی زیبا که در اوج بیداری پلک هایم را سنگین میکند و شانه ای میشود برای موهای کم پشت شده ام...
تو محمدم را میستانی و محمدی تازه راهی میدان بیرحمانه عشق میکنی...
تورا نمیشناسم لیک میدانم
همین روزها
میابمت
...
سیدمحمدموسوی(سمآ)
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
وقتی شرایط به سخت ترین حالت ممکن برای من تبدیل شد…وقتی آدم هایی که از بودنشان اطمینان داشتم و به همین خاطر به بودنشان تکیه داده بودم ، رهایم کردند…..گریستم… اما به خالق مهربانم اعتماد کردم و سعی کردم هر روز یک قدم جلوتر از دیروز خودم باشم . www.Bayankadeh.com