صبر کنید...
معمولا وقتی قراره سر ساعت مشخصی جایی باشم، سعی می کنم طوری برنامه ریزی کنم که زودتر اونجا باشم،ولی دیروز دیدم بنظر می رسه که یک هفته زودتر از موعد مقرر اونجا بودم.☺☺☺
بله دوستان عزیز، هفته پیش برای سمینار کتاب نویسی که آقای بهزادی در ماجراشون نوشته بودند، ثبت نام کردم و از همون موقع فکر می کردم که برنامه برای همین هفته هست ، پس طوری برنامه هام رو ردیف کردم که سه شنبه بعد ازظهرم خالی باشه وبتونم در این سمینار شرکت کنم،
دیروز حدود دو سه ساعتی بعد از تایم کار صبحم تا شروع ساعت سمینار (ساعت شش)فرصت داشتم که می بایست خودم رو مشغول می کردم تا زمان بگذره. ساعت پنج و سی و پنج دقیقه به محل مورد نظر رسیدم و دیدم انگار خبر خاصی نیست، پیش خودم گفتم که خب من خیلی زود رسیدم. به کانتر پذیرش مراجعه کردم و به خانمی که اونجا نشسته بود گفتم که برای سمینار اومدم.با تعجب نگاهم کرد و پرسید که کدوم سمینار؟ جواب دادم که سمینار کتاب نویسی، گفتند که اینجا سمیناری نیست ، شاید کافه کتاب روبه رو باشه و من گفتم که نه، مطمئنم که همینجاست و بعد ایمیلی که داشتم رو باز کردم که جهت تایید مکان به اون خانم هم نشون بدم، در حالیکه ایشون هم با تعجب داشتند به درستی آدرس نگاه می کردند، ناگهان برق سه فاز از کله ام رد شد و یهویی تاریخ دوازدهم شهریور مثل برق از سرم گذشت که ای داد و بیداد، سمینار هفته بعده.
خیلی خندم گرفته بود که عجب اتفاقی افتاده و با وجودیکه من بخاطر ساعت و ادرس سمینار ،دو سه باری به اطلاعیه نگاه کرده بودم، همه چی رو دبل چک کردم، بجز تاریخ.
و این از اونجا ناشی می شد که در زمان ثبت نام مغز من همه برنامه هاش رو به خیال خودش برای هفته بعد که دیروز می شد ردیف کرده بود.
خلاصه ساعت حدود هفت به خونه رسیدم و برام خیلی جالب بود که این اتفاق برام افتاد ،چون سابقه این مدل اشتباهات رو زیاد نداشتم،
با وجودیکه برنامه هام رو خیلی بهم ریخته بود و خسته شده بودم، ولی با خندیدن به این اتفاق، اجازه ندادم که احساسات دیگه ای مثل خشم، ناراحتی و ...رو تجربه کنم چون نتیجه کار رو برای من تغییری نمی داد.همون موقع هم با همسرم تماس گرفتم و داستان رو براش تعریف کردم،
در فاصله قبل از رفتن به سمینار که فرصت داشتم ، رفتم و یک مانتو برای خودم خریدم و وقتی رسیدم خونه و همسرم مانتو رو دید، به شوخی گفت که جایزه گرفتی؟ خندیدم و گفتم آره ،برگزار کنندگان سمیار چون ذوق و شوق زیاد من رو دیدن که یک هفته زودتر حضور پیدا کردم، گفتن که حتما باید بهم جایزه بدن☺☺
شما اگه جای من بودین،چکار می کردین؟#آرامش #اشتباه
تجربه مشابهی داشتین؟
دنبال کننده
دنبال شونده
ماجرا
بدون قضاوت، شنونده درد دلهای شما هستم و تلاش می نمایم در طوفان زندگیتان ،ساحل امنی باشم تا آرامش را با کمک هم، تجربه نماییم. مشتاقم تا در مسیر زندگی ٬ همراهتان باشم.