صبر کنید...
پسر کوچکی وارد مغازه شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمههای تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. و با سلام صحبتش با آنسوی خط آغاز کرد، مغازهدار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش میداد.
پسرک پرسید: خانم، میتوانم خواهش کنم کوتاه کردن چمنهای حیاط خانهتان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: نه نیازی ندارم کسی هست که این کار را برایم انجام میدهد.
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او از شما میگیرد، انجام میدهم.
زن در جوابش گفت نه، من از کار او کاملاً راضیام و ترجیح میدهم با او کارکنم.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیادهرو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو میکنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجدداً زن پاسخش منفی بود.
پسرک درحالیکه لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازهدار که به صحبتهای او گوشداده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم. پسر جوان جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم کیفیت عملکردم را میسنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار میکند.
نتیجه گیری:
این که محصول شما چقدر خوب است و از محصول رقیبتان خیلی جلوترید فقط وقتی اهمیت دارد که مشتری شما هم همین عقیده را داشته باشد. وقتی مشترین شما با گرانشدن محصول شما به راحتی سراغ محصول رقیبتان میرود، باید گفت قیمت شما بهتر بوده نه محصول شما
نکته مهم :
زمانی که شما فروشنده یک کالا با قیمت و کیفیت مشابه کالای رقیبتان هستید ظاهرا کاری نسبت به بالا بردن کیفیت یا کم کردقیمت کالا نمیتوانید بکنید. در این موارد باید به مشتری خود با رفتارتان ثابت کنید که " شاید شما این کالا را از جایی دیگر تهیه کنید اما فروشندهای مثل من را در هیچ جا نمیتوانی بیابی." این هنر فروش فروشندگان موفق است که آنها را متمایز میکند .
#پیشرفت #کیفیت #قصه