داستان زندگی خودم | بیشتر از یک نفر
ورود ثبت نام
تماس با ما
بیشتر از یک،آموزش سخنرانی،فن بیان و ارتباطات
0
  • ورود
  • ثبت نام
  • تماس با ما
  • بیشتر از یک،آموزش سخنرانی،فن بیان و ارتباطات
سبد خرید
0
  • صفحه اصلی
  • پروفایل من
  • محصولات
    • دوره های آنلاین
    • غیر حضوری
    • کتاب
  • مقالات
    • فن بیان و سخنرانی
      • فن بیان و هوش کلامی
      • صحبت در جمع
      • سخنرانی حرفه ایی
      • ارائه
    • مهارت های ارتباطی
      • خانواده
      • همسر و شریک عاطفی
      • دوستی
      • محیط کار و جامعه
    • کسب و کار
      • بازاریابی و فروش
      • نیروی انسانی
      • استراتژی
      • هوش مالی
      • هوش تجاری
    • توسعه فردی
      • سبک زندگی
      • آموزش و یادگیری
      • مهارت های لازم برای آینده
      • هوش هیجانی
  • ماجراهای شما
  • سوال های شما
  • گزارش
  • درباره ما

صبر کنید...

  1. خانه
  2. ماجراهای-شما
  3. داستان زندگی خودم

داستان زندگی خودم

4   گزارش تخلف
اکرم طالبیان 16 مرداد 98 268 3 2 دقیقه

داستان زندگی من اززمان گریه کردم بعدازتولد شروع میشه تا الان که ماهل هستم ادامه داره بچه که بودم همیشه دوست داشتم یه آدم کوچیک داشته باشم تابتونه خطاهاومشکلاتمو رفع کنه اما اینا همش خیالات بود یه آخربزرگتر دارم که بیش از اندازه اذیتش کردم ومیکنم بادوبرادرکه یکی غیرتی ودیگری مهربون.متاسفانه تا سن شش سالگی دوستی نداشتم تااینکه با بهترین دوست آشنا شدم روزای خیلی خوبی باهمدیگه گذروندیم از24 ساعت 15 ساعت توپارک پشت خونمون بودیم وهمیشه مامانم میومد به زور منومیبردخونه .یادش به خیراون زمان لواشک فافا دونه ای 250تومن بود.یه روز ازبس که لواشک خوردم سروکارم به بیمارستان کشید. توسن هفت سالگی یه عمل کوچیک داشتم که منو تاحدمرگ برد اما قسمت نبودبریم اون دنیا.توهشت سالگی دوستم رفت وغم واندوه تنهایی دوباره منوفراگرفت تومدرسه دوستی نداشتم وحاضربودم هرکاری بکنم که یه دوست صمیمی که منودرک کنه داشته باشم اما نشد ینی شد اونم با دوتا دخترهمسایه که مدام دعوا میکردن ومن اینقدرحرص وجوش میخوردم که این دوتا اشتی کنن وباهم دیگه باشم اول راهنمایی ازدوستایی که تودوران ابتدایی آشنا شده بودم وتقریاخوگرفته بودم جدا شدم افتادم تویه کلاس 15 نفرشر که خودمم یکی ازاوناش بودم کلاس مااون سال اعجوبه ای بود برا خوش ازمدیروناظم گرفته تامستخدم مدرسه ازدست ماها کلافه شده بودن. سال بعد یه نفرازقاین بهمون اضافه شده بود که باعث جذب همه بچه ها شده بود خیلی دوست داشتم یکی بشم شبیه اون که البته ازلحاظ ظاهری سال اول دبیرستان شدم .گندترین سال زندگیم تنهای تنها تااینکه بانرگس آشنا شده بودم اما متاسفانه نرگس دوست پسرداشت وبرای اینکه ازدست اون خلاص بشه خودمو انداختم جلو پیغام اینو اونو بهم دیگه میرسوندم شمارم کلا پخش شده اما جون سالم به دربردم .که متاسفانه تویه چاله دیگه افتادم بچه خواهرشوهرخواهرم شمارمو بایه دوزوکلک پیداکردویه دردسرتاره دیگه برام شروع شد برای اینکه اعتمادم پیش خوانده کم نشه به هیچ کس نمیگفتم هرروز کلافه ترازروزدیگه میشدم تا اینکه دلوزدم به دریاوبه ابجیم گفتم غوغایی به پا شد.سال دوم دبیرستان بامحدثه تنها نفری که منوکاملا درک میکردوباخصوصیات اخلاقیم میخورد خیلی دوران خوبی بود چه راخیان نورش چه بازیگوشیهایی که نمیکردیم زمان گذشت وگذشت تا اینکه زمان کنکوفرارسید مامانم نمیذاشت شهردوربرم ولوبه شرط اینکه تربیت معلم قبول شم که متاسفانه نشدم بیشتردوستام رفتن دانشگاه اما به دلیل مخالفتای مادرم من نرفتم به زورووبعدیکسالو نیم وارددانشگاه میشدم که ای کاش نمیشدم ترم اول چنان باذوق درس میخوندم که همه بچه ها ازدستم کلافه بودن ومنومیزدن (شخصیت نداشتن ببینن یکی اینقدداره خوب درس میخونه)تااینکه سجادودیدم اززمانی که فیلم آتش بس دیده بودم دوست داشتم بایه پسرکل بندازم اذیتش کنم اما تهش به ازدواج ختم بشه با سجادم همین جورشد زمانی که اون تودانشگاه بود یه دقیقه خوش نبودم به زورمیخاست شمارشو قالب کنه منم امتناع میکردم ینی جوری رفتارکرده بود که همه بچه های کلاس فهمیده بودن هرموقع که میومد بهم میگفتن باز امروز چه برنامه ای برات ترتیب داده اما تهش ازطریق دوستش که دوست پسریکی ازاقواممون بود آشنا شدیم بهش گفتم دست ازسرمن بردارآبرودارم همش میوفتی دنبالم .اینجوریشدکه آشنا شدیم 4سال باهم وبی هم بودیم تااینکه ازدواج کرد داغون شدم مردی که تورویاهام درنظر داشتمو از دست دادم خیلی سعی کردم خودکشی کنم اما ترس ازگناهش مانع انجام این کار میشد بعدمرتضی اومد تو زندگیم .......

#هوش مالی #برونگرا #بی انگیزگی #دانایی #مدیریت انرژی
4
https://www.bishtarazyek.com/0i7n95
کپی شد

user901881107 بیشتر از یک ماه است که ماجرا ننوشته است، او را تشویق کنید تا ماجرای جدید بنویسد

9

دنبال کننده

86

دنبال شونده

5

ماجرا

اکرم طالبیان

دختری 23 ساله متاهل وشاغل هستم. احساس میکنم تو فضایی پرازچاله های فضایی گیرکردم.براثرشرایط وکارها رغبت ومیلم به کارها کم شده واصلانمیدونم توچی استعداد دارم ونداشتن انگیزوهدف داره داغونم میکنه.موندم تویه هزارتو.

دختری 23 ساله متاهل وشاغل هستم. احساس میکنم تو فضایی پرازچاله های فضایی گیرکردم.براثرشرایط وکارها رغبت ومیلم به کارها کم شده واصلانمیدونم توچی استعداد دارم ونداشتن انگیزوهدف داره داغونم میکنه.موندم تویه هزارتو.

اکرم طالبیان کیست؟

بیوگرافی ماجراها

اخرین ماجراهای نویسنده


حاصل نخستین افرینش خودتان باشید
همانگونه که پیش از این ملاحظه کردیم ،عامل بودن مبتنی بر موهب...
ادامه...
user901881107
28 شهریور 98 اکرم طالبیان
توصیف عامل بودن
باکشف اصل بنیادی درباره نهادانسان،فرانکل نقشه دقیقی ازخود را...
ادامه...
user901881107
27 شهریور 98 اکرم طالبیان
ادامه سه نوع سرمایه
+ ...
ادامه...
user901881107
26 شهریور 98 اکرم طالبیان
سه نوع سرمایه
اساسا سه نوع سرمایه وجوددارد:فیزیکی،مالی،انسانی. چندسال پیش ...
ادامه...
user901881107
25 شهریور 98 اکرم طالبیان

لطفا نظرات را برایمان بنویسید

  • ثبت نظر با زدن دکمه Enter

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

با زدن دکمه اینتر نظر شما ثبت می شود

    محصولات رایگان
    حضوری

    وبینار رایگان تفکر نقادانه (سنجش‌گرانه اندیشیدن)

    ثبت نام
    غیر حضوری

    رژیم کاهش فقر، آموزش راهبردی مدیریت هزینه ها

    اطلاعات بیشتر
    حضوری

    وبینار رایگان معارفه اعتماد به نفس سانس پنجم

    ثبت نام
    حضوری

    وبینار رایگان معارفه شهامت سانس یازدهم

    ثبت نام

    آخرین ماجراها


    عشق من برگشت.
    سلاااااااااااااماگه ماجراهای منو تا حالا دنبال کردی می دونی ...
    ادامه...
    28865388264
    05 بهمن 99 هدی رحیمی
    مهربان از یاد رفته!
    هیچ فکر کردید که چرا داریم از مهربانی کردن فاصله می گیریم؟ ش...
    ادامه...
    jafari
    05 بهمن 99 فرزانه جعفری
    بزرگترین دستاورد مدرسه استادی 🌱
    درود بر دوستان گل .آقا نمیشه لطف اطرافیان رو دید و نادیده گر...
    ادامه...
    Sajadrajabi
    05 بهمن 99 سجاد رجبی
    استخوان لای زخم گذاشتن
    🌱🌱🌱🌱‍ استخوان لای زخم گذاشتنقصابی بود که هنگام کار با سا...
    ادامه...
    Kiya
    05 بهمن 99 باران
    اولین تجربه مستقل
    من امروز اولین وبینار اموزش فتوشاپ رو برگزار کردم که خودم صف...
    ادامه...
    user1408814655
    04 بهمن 99 مریم خندانی
    جنگیدن با ترس یک بار برای همیشه
    دو سال پیش دقیقا تو همچین روزی تصمیم گرفتم یکبار برای همیشه ...
    ادامه...
    Negar
    04 بهمن 99 نگار بهرامی
    اصغرزاده و چالش هاش! والله به خدا
    سلام..میگن توی بعضی از کشورهای پیشرفته فاصله زمانیِ بین درخو...
    ادامه...
    shaya1200
    04 بهمن 99 شیدا اصغرزاده
    انتظار
    منتظر نباش زمان و شرایط ایده آلی پیش بیاد تا بعد شروع کنی؛ ب...
    ادامه...
    user9053485955716
    04 بهمن 99 محمد جوان
    از آخرین اخبار و تخفیف های بیشتر از یک نفر آگاه شوید!

    بیشتر از یک،آموزش سخنرانی،فن بیان و ارتباطات

    استفاده از سایت مشروط بر قبول توافقنامه کاربری و حفظ حریم شخصی می باشد. تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مجموعه بیشتر از یک نفر است.

    آدرس: تهران - سعادت آباد- بلوار دریا- خیابان صرافهای جنوبی- خیابان ۲۵ غربی (قره تپه ای)- نبش کوچه شادی ۱ - پلاک ۱- طبقه ۵
    تلفن : 02191090908
    logo-samandehi

    پرداخت کارت به کارت

    پرداخت از خارج ایران

    گارانتی بازگشت وجه

    تسهیل در خرید

    راهنمای سایت

    درخواست همکاری

    دوره رایگان فن بیان

    دعوت از اساتید سخنرانی

    نیلوفر مرداب

    خرید کتاب

    تماس با ما-درباره ما

    خرید اقساطی از