9 مساله زندگی که فورا باید تصمیم بگیرید

9 مساله زندگی که فورا باید تصمیم بگیرید

همه ما مشکلات ریز و درشتی در زندگی مان داریم که با هم متفاوت اند. اما در این بین برخی مشکلات رایج هستند که ممکن است بین اغلب انسان ها مشترک باشد. مثلا اغلب آدم ها پول بیشتری می خواهند و در حقیقت مشکل مالی داراند. در مقاله پیش رو برخی از مسائل مهمی که بین اغلب ما یکسان است، بیان شده و راهکارهایی برای حل آن به این موضوع پرداخته ایم.

9 مساله زندگی که فورا باید تصمیم بگیرید

مشکلات همیشه هستند و نمی توان از آن ها فرار کرد. ممکن است هر روز که بیدار می شوید با مشکلات ریز و درشتی دست و پنجه نرم کنید. از آماده نبودن صبحانه تا مشکل در گوشی موبایل و خط اینترنتتان گرفته تا مشکلاتی که احتمالا در اداره و شرکت با همکاران یا مدیرتان دارید. مشکلات معمولی را به راحتی می توان حل کرد. اما مسائل مهمی هم در زندگی وجود دارند که شاید نیاز به سرسختی بیشتر و ارائه راه حل های بزرگتر داشته باشند.

بیایید چند نمونه را با هم ببینیم:

مسئله اول: نرسیدن به اهداف

فقط به این دلیل که اهدافی برای خودتان در نظر گرفتید، به این معنا نیست که شما حتما به آنها می رسید. اگر قرار باشد همه به راحتی به اهداف از گیش تعیین شده شان برسند, شاید دیگر کوشش و تلاش و برنامه ریزی و سخت کوشی بی معنا می شد. هیچکس در این دنیا هیچ تضمینی به شما نداده که قرار است به تمام اهدافتان برسید! بسیاری از دشوارترین اهداف زندگی، تلاش‌های زیادی را می‌طلبد. برخی از اهدافی که هرکسی ممکن است در طول زندگی از دستشان بدهد و هرگز به آنها نرسد را ببینید:

رویاهای شغلی (اینکه در شغل مورد علاقه تان مشغول کار باشید، اینکه بتوانید کسب و کار مورد علاقه تان را راه اندازی کنید, اینکه بتوانید در شرکتی که دوستش دارید کار کنید و…)

رویاهای عشقی و مسائل مربوط به ازدواج (هرکسی برای خودش در رویاهایش احتمالا شخصیتی تیپیکال در نظر گرفته که دوست دارد به او برسد. اما در عمل احتمالاً کسی که به دستش می آورید, دقیقا همان کسی نیست که در ذهن آرزویش را داشتید.) 

رویاهای درآمدی و مالی (مدرسین ثروت فروش و رویافروش اغلب تلاش می کنند احساس شما را بازیچه دستشان قرار دهند و با تحریک احاساست و انگیزش شما سعی کنند بگویند شما هم می توانید مانند فردی مثل جف بزوس یا ایلان ماسک و بیل گیتس ثروتمندترین فرد زمین شوید. اما در نظر داشته باشید که چنین امکانی تا چه اندازه کم است. اما کسی به شما راه هایی یاد نمی دهد که در همان شغلی که هستید روش‌های درآمدی تازه ای پیدا کنید از زندگی تان لذت بیشتری ببرید)

رویاهای انسان دوستانه یا دغدغه های اجتماعی (ممکن است شما دوست داشته باشید نامتان مثل مادر ترزا یا نلسون ماندلا ماندگار شود. اما اغلب اوقات چنین کاری امکان پذیر نیست. هرچند شما می توانید همواره با ارزش هایتان زندگی کنید, اما تضمینی وجود ندارد که به دغدغه های اجتماعی ای مثل پایان جنگ ها, حفاظت از محیط زیست یا آزادی های مدنی برسید.)

رسیدن به 2 میلیون فالوئر در اینستاگرام, سفر به جاهایی که دوستش دارید هم از جمله اهدافی است که ممکن است به آن ها نرسید.

مسئله دوم: مسائل مالی

یکی از مهم ترین و اساسی ترین مشکلات زندگی همه ما حتی افرادی که ممکن است از نظر ما پولدار باشند پدیده کوچکی به نام پول است!! این پدیده کوچک به شما اجازه خواهد داد که به بسیاری از اهدافتان برسید، اما واقعا چقدر حرف هایی که در مرد پول میشنویم درست است؟

پول اگرچه بسیار مهم است اما همه چیز نیست. قصد نداریم کلیشه ای صحبت کنیم، اما اغلب مدرسین ثروت به شما آموزش غلط می دهند. انها سعی میکنند شما را احمق یا بی عرضه نشان دهند و به شما حس بی خاصیتی دهند.

تلاش می کنند به شما القا کنند که اگر میلیاردر نیستید نمی توانید احساس خوشبختی و شادی کنید. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که اگرچه افزایش سطح درامد می تواند به افزایش رضایت از زندگی کمک کند ولی فقط تا جایی!

 

مسئله سوم: وضعیت سلامتی

وضعیت سلامتی ما در دنیای کنونی به یکی از مهم ترین معضلات و مسائل تبدیل شده است.

در دنیای کنونی جمعیت بسیار زیاد است و همین امر، کار را برای تهیه غذای کافی, آب بهداشتی و تمیز و رسیدگی های پزشکی سخت تر از قبل کرده. با این حال به نظر می رسد علم و فناوری هم کمک کرده تا بسیاری از مسائلی که در گذشته با انها مواجه بودیم حل شود. مثلا تصور کنید بیماری هایی مثل فلج اطفال که در گذشته قربانیان زیادی میگرفت اکنون با یک واکسن ساده قابل پیشگیری است.

امروزه با افزایش جمعیت و جهانی سازی با شبکه های اجتماعی, همه به نوعی دچار استرس ها و اضطراب های روزمره می شویم و سلامتی مان به خطر افتاده است. ما همه مشکلات سلامتی را در برخی از نقاط زندگی خود تجربه خواهیم کرد.

اینکه چه رازی وجود دارد تا سلامتی مان را در این دنیای شلوغ و پرهیاهو حفظ کنیم در گرو این است که تنبل نباشیم. برنامه ها و اپلیکیشن های مختلف هم کمک کرده اند تا هر روز تنبل تر شویم. 

---

---

مسئله چهارم: وضعیت ارتباطات و قطع ارتباطات

اجازه بدهید یک آمار به شما بدهم: فقط یک درصد از کسانی که برای بار اول هم را ملاقات کرده اند، با خوشحالی به زندگی شان ادامه می دهند و هرگز از هم جدا نمی شوند. مسائل عاطفی و ارتباطی در زندگی همه ما نوعی معضل است. رابطه با همکاران، رابطه با همسر, رابطه با شریک عاطفی، رابطه با مادر و پدر و خانواده و خلاصه روابطی که داریم نوعی مسئله در زندگی است که باید برایش راه حل پیدا کنیم.

احتمالا شما هم روزی در جایی از زندگی تان از دلتنگی و قطع ارتباط و نرسیدن به معشوق و چنین مسائلی حس آزاردهنده ای را تجربه کرده اید. احتمالا برای مدتی در رابطه ای بد بوده اید، احتمالا دستکم یکبار دلشکستگی را تجربه کرده اید و شاید هم احساس کرده اید کسی دوستتان ندارد.

ویدئوی مرتبط: برای زنگ تفریح، می توانید این ویدئوی خوب و سخنرانی 12 دقیقه ای رو ببینید:

مسئله پنجم: احساس بی معنی بودن و پوچی

شما هم الان یا در گذشته یا اگر هم نه، حتمالا در آینده دچار این فکر می شوید که زندگی بی معنا و پوچ است.

دلایل زیادی می تواند باعث این احساس شود. مثلاً وقتی عزیزی را از دست می دهید, وقتی می بینید به اهداف تعیین شده نمی رسید، وقتی در مسائل زندگی تان راه حلی پیدا نمی کنید، وقتی شکست عشقی میخورید و یا به دلایل بسیار مختلف دیگر.

این حس را احتمالا همه تجربه خواهند کرد. اما اینکه چگونه با آن برخورد کنید و چه راه حلی برایش در نظر بگیرید بستگی به شما دارد.

در این لحظات هیچ چیز منطقی به نظر نمی‌رسد، نمی دانید چه کنید، احتمالا به دنبال منجی یانجات دهنده ای می گردید که دستتان را بگیرد و از این پوچی نجاتتان دهد.

البته در هر بازه زمانی از زندگی انواع مختلف پوچی را تجربه خواهید کرد. مثلاً وقتی که 19 سال دارید احتمالا از زمانی که 51 ساله هستید دغدغه های بسیار متفاوتی دارید و طبیعتاً حس پوچی متفاوتی تجربه می کنید. این احساس حتی به سراغ افراد ثروتمند یا بعضاً موفق هم می آید. یادتان باشد سریع‌ترین راه برای نابود کردن زندگی شما این است که باور کنید زندگی هیچ معنی ندارد. فقدان معنا منجر به افسردگی، حواس پرتی، مصرف مواد مخدر و حتی جنایت در یک سطح افراطی می‌شود.

این راه حل را امتحان کنید:

بیشتر بخوانید:

◾️  چطور سبک زندگی ساده و لذت بخشی داشته باشیم؟

◾️ چگونه از زندگی لذت ببریم؟

◾️ نکات لذت بردن از زندگی

◾️ چگونه خود را ببخشیم و از زندگی لذت ببریم؟

◾️ چطور بفهمیم از زندگی چه می خواهیم؟

مسئله ششم: تسلیم شدن یا احساس شکست

“احساس شکست ‌خورده بودن می‌کنم” . تا حالا چند بار این جمله را پیش خودتان تکرار کرده‌اید؟ یا از زبان یکی از نزدیکانتان شنیده‌اید؟ احساس شکست مثل یک زخم همیشه باز است و اگر برایش چاره‌ای نیاندیشیم، کل زندگی ما را در بر می‌گیرد.

احساسات کمی به بدی احساس شکست ‌خورده بودن وجود دارند. احساساتی از این دست ممکن است از بیرون ساده و جزیی به نطر برسند ولی برای شخصی که با آن در حال دست و پنجه نرم‌کردن است همچون فاجعه عمل میکنند.

باری که احساس شکست بر روی دوش فرد می‌گذارد، مربوط به خود شکست نیست، بلکه دیدگاه خود فرد در مورد شکست و اهمیت آن برایش، باعث سنگین‌تر شدن این بار می‌شود. ممکن است در مواقع مشابه با موارد زیر احساس شکست کنید:

 وقتی دست به کاری می‌زنید که همیشه از انجام آن واهمه داشته‌اید یا می‌ترسیدید که نتوانید از پس آن برآیید. درنتیجه می‌ترسید که تصورات شما درست بوده باشد و در کارتان شکست بخورید.

 زمانی‌که توسط فردی که سعی در جلب توجهش داشتید، طرد می‌شوید. این اتفاق به این الگو ذهنی که “همه من را طرد می‌کنند” دامن می‌زند.

 فراموش نکنیم که حس دردناک شکست‌خورده بودن فقط در خلال اتفاقات مهم زندگی رخ نمی‌دهد. بعصی اوقات این حس می‌تواند در قالب اتفاقی مثل فراموش کردن پرداخت قبض یا موعد یک امتحان ساده اتفاق بیفتد.

افراد دارای الگوی شکست معمولا در مواجه با این مشکلات طوری خودشان را از لحاظ ذهنی مجازات می‌کنند که تناسبی با اتفاق افتاده ندارد. به این که فرد در شرایطی نیست که به صورت منطقی با این درد برخورد کند. (بخوانید: شکست های افراد موفق )

بنابراین احساس شکست بیشتر به این برمی‌گردد که در درون فرد چه می‌گذرد، تا اینکه اتفاقی که افتاده واقعا چه بوده. حالا چرا شکست انقدر دردناک است؟

عجیب نیست که افسردگی دنیای مدرن، خصوصا قشر جوان آن را دربرگرفته است. یکی از معمول‌ترین دلایل افسردگی احساساتی مثل شکست و بی‌ارزش بودن هستند: نداشتن دستاورد، کمبود معنای شخصی، بی‌انگیزه بود برای شروع هر روز جدید.

هربار که کاری را انجام می‌دهیم، فرقی ندارد کار بزرگ یا کوچکی باشد، مغزمان به عنوان جایزه هورمونی ترشح می‌کند. هورمون دوپامین که حس خوبی در ما ایجاد می‌‌کند.

به همین دلیل انجام کارهای مثبت که نتیجه خوبی برای محیط دارد حس خوبی در ما ایجاد می‌کند.

اما زندگی مدرن تمام این سازوکارها را بهم ریخته‌است. تا زمانی‌که دوستان و پس‌انداز و خانواده‌ای که از ما حمایت کند وجود داشته باشند، می‌توانید تا هفته‌ها بدون اینکه دستاورد خاصی داشته باشید سپری کنید و در کمال خوشحالی زنده بمانید. به بیان ساده،‌ ما به ذهن خود می‌قبولانیم که زندگی مفیدی داریم. در صورتی که عملا اینطور نیست.

مسئله هفتم: دوستانی که خوب نیستند و زندگی را تنگ کرده اند

تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد که کیفیت زندگی ما رابطه مستقیمی باکیفیت روابط ما دارد. ما در طول روز با افراد بسیاری سروکار داریم در خانواده ، محل کار و اجتماع. البته با برخی ارتباط بیشتر و نزدیک‌تری داریم ولی با برخی کمتر در ارتباط هستیم.

ما خواسته یا ناخواسته روی این افراد تاثیر می گذاریم و یا از آنها تاثیر می پذیریم، ممکن است این تاثیرات هم مثبت باشد هم منفی. حال افرادی که بیشترین ارتباط را با آنها تجربه می کنیم و ساعات بیشتری در کنارشان هستیم و وقت بیشتری را باآنها می گذرانیم بیشترین تاثیر را روی ما می گذارند و طبیعی است که ما شباهت های بیشتری به آنها پیدا کنیم.

به گفته جیم ران :

“شما میانگین 5 نفری هستید که بیشترین وقتتان را با آن‌ها می‌گذرانید ”.

اگر پنج نفر اطراف شما سطح درآمد پایینی دارند درآمد شما هم میانگین درآمد آنها خواهد بود.

اگر با انسان های غرغرو بیشتر در ارتباط هستید طبیعی است که وقتی شرایط و اوضاع زندگی یا کارتان خوب پیش نمی رود غر بزنید و از زمین و زمان شکایت کنید ، تعجب نکنید اگر به گرما و سرمای هوا و شلوغی راهها و امثال اینها غر می زنید، شما میانگین همان پنج نفر هستید.

اگر انسان‌های اطراف شما از نوع انسان‌های منفی هستند و دائما در مورد بدبختی ها ، بیماری ها و رنجش هایشان ناله می کنند، باید بسیار مراقب باشید.

زیرا این افراد افکار یاس و ناامیدی را به شما منتقل می‌کنند و شما را پر از احساسات منفی می‌کنند و زمانی که شما تصمیمی برای انجام کاری دارید یا ایده‌ای نو در سر می پرورانید، با منفی نگری‌شان ترس را در شما افزایش می‌دهند و باعث می‌شوند که شما هرگز اقدام نکنید.

مسئله هشتم: احساس استرس و اضطراب

حدود نیم قرن قبل، واژه‌هایی مثل استرس و اضطراب و افسردگی به ندرت شنیده می‌شدند. در گذشته‌های دور اصطلاح مشکلات زندگی یا عاملان مرگ معمولاً همه را به یاد عفونت، بیماری، جنگ و قحطی می‌انداخت، اما امروزه از جمله مشکلات شایع و عامل غیرمستقیم انسان به سوی مرگ چیزی است به نام «استرس». بله، مدیریت استرس و سایر موضوعات مرتبط با استرس، از جمله بحث‌های رایج در روزگار ما هستند و کمتر کسی است که دچارش نباشد!

استرس یک نوع هیجان است و زمانی به ما دست می‌دهد که فشاری بیشتر از آنچه به آن عادت داریم بر ما وارد شود و باور ما این باشد که توان مواجهه و مقابله با آن را نداریم و کنترل آن از دست ما خارج است

البته استرس و نگرانی واقع بینانه و در حد طبیعی، نه تنها مضر نیست، بلکه لازم و به نوعی انگیزه‌ای برای فعالیت بهتر و موثرتر است و به ما کمک می‌کند تا برای مقابله با شرایط سخت یا خطر تجهیز شویم و در واقع، زندگی، رشد و پیشرفت بدون این نوع از استرس بی معناست.

مسئله نهم: ترس از مرگ و مواجهه با مفهوم مرگ

ترس از مرگ یکی از ریشه‌ای‌ترین احساسات سالم است. ترس از مرگ به شما کمک می‌کند که بتوانید امید به زندگی خود را افزایش دهید و قدر زندگی خود را بدانید؛ در نتیجه امنیت خود را حفظ کرده و از خطرات پرهیز می‌کنید. هر کس تصویری درباره مرگ و زندگی دارد، اما شاید اصلی‌ترین دلیل ترس از مردن این است که شما دقیقا نمی‌دانید مرگ چیست و تصوری از مردن ندارید. علاوه بر مزایایی که ترس از مرگ دارد، توجه بیش از حد به آن نیز می‌تواند تبدیل به فوبیا شده و زندگی شما را تحت الشعاع قرار دهد.

ترس از مرگ می تواند دلایل بعضا جالبی هم داشته باشد. مثل:

رفتار و کارنامه در زندگی، لذت نبردن از زندگی، ترس از زندگی پس از مرگ، دیدن مرگ دیگران و این اعتقاد که مرگ پایان است باشد.

اما چگونه می‌توان در کنار یک زندگی خوب از مرگ نیز ترس داشت؟

---

خویشتن دوستی و اعتماد به نفستان را به بالاترین حد برسانید

شاید یکی از اساسی ترین راه حل ها برای این همه مشکل، خویشتن دوستی و افزایش اعتماد به نفس است. روی لینک زیر کلیک کنید و این مهارت مهم را علمی یاد بگیرید:

شما چه مسائل دیگری در زندگی سراغ دارید که بتوانید به این مقاله خواندنی اضافه کنید؟ در قسمت کامنت ها بنویسید.