داستان کوتاه فوق العاده چخوف در مورد خجولی

سرفصل های مهم این مقاله

پیام بهرامپور

دوره رایگان گپ و گفت کسب و کاری با پیام بهرام پور

گفتگوهایی عمیق برای نجات کسب و کارتان!!

خجولی یکی از بدترین صفات و بزرگترین موانع برای موفقیت است. آنتوان چخوف نویسنده نامدار روس، داستانی کوتاه و معروف در این باره دارد که با هم می خوانیم و از آن درس می گیریم.

 

خانم یولیا واسیلی یونا ، معلم سر خانه بچه های صاحبخانه ای در روسیه بود. روزی صاحبخانه او را به اتاقش دعوت کرد و گفت:

 

 

صاحب‌خانه: بفرمایید بنشینید یولیا واسیلی یونا! بیایید حساب و کتاب کنیم … لابد به پول هم احتیاج دارید اما آنقدر اهل تعارف هستید که به روی مبارکتان نمی آورید …بسیار خوب … قرارمان با شما ماهی 30 روبل بود درسته؟

یولیا واسیلی یونا: نخیر 40 روبل … !

صاحب‌خانه: نه ، قرارمان 30 روبل بود … من یادداشت کرده ام … به مربی های بچه ها همیشه 30 روبل می دادم … خوب … دو ماه کار کرده اید …

یولیا واسیلی یونا: دو ماه و پنج روز …

صاحب‌خانه:درست دو ماه … من یادداشت کرده ام … بنابراین جمع طلب شما می شود 60 روبل … کسر میشود 9 روز بابت تعطیلات یکشنبه … شما که روزهای یکشنبه با کولیا کار نمیکردید … جز استراحت و گردش که کاری نداشتید … و سه روز تعطیلات عید …

 

چهره ی یولیا واسیلی یونا ناگهان سرخ شد ، به والان پیراهن خود دست برد و چندین بار تکانش داد اما … اما لام تا کام نگفت.

 

 

صاحب‌خانه: بله ، 3 روز هم تعطیلات عید … به عبارتی کسر میشود 12 روز … 4 روز هم که کولیا ناخوش و بستری بود … که در این چهار روز فقط با واریا کار کردید … 3 روز هم گرفتار درد دندان بودید که با کسب اجازه از زنم ، نصف روز یعنی بعد از ظهرها با بچه ها کار کردید … 12 و 7 میشود 19 روز … 60 منهای 19 ، باقی میماند 41 روبل … هوم … درست است؟

چشم چپ یولیا واسیلی یونا سرخ و مرطوب شد. چانه اش لرزید ، با حالت عصبی سرفه ای کرد و آب بینی اش را بالا کشید. اما … لام تا کام نگفت . . .!

صاحب‌خانه:در ضمن ، شب سال نو ، یک فنجان چایخوری با نعلبکی اش از دستتان افتاد و خرد شد … پس کسر میشود 2 روبل دیگر بابت فنجان … البته فنجانمان بیش از اینها می ارزید ــ یادگار خانوادگی بود ــ اما … بگذریم! بقول معروف: آب که از سر گذشت چه یک نی ، چه صد نی … گذشته از اینها ، روزی به علت عدم مراقبت شما ، کولیا از درخت بالا رفت و کتش پاره شد … اینهم 10 روبل دیگر … و باز به علت بی توجهی شما ، کلفت سابقمان کفشهای واریا را دزدید … شما باید مراقب همه چیز باشید ، بابت همین چیزهاست که حقوق میگیرید. بگذریم … کسر میشود 5 روبل دیگر … دهم ژانویه مبلغ 10 روبل به شما داده بودم …

یولیا واسیلی یونا (نجواکنان) : من که از شما پولی نگرفته ام …!

صاحب‌خانه:من که بیخودی اینجا یادداشت نمی کنم!

یولیا واسیلی یونا: بسیار خوب … باشد.

صاحب‌خانه: 41 منهای 27 باقی می ماند 14 …

 

 

این بار هر دو چشم یولیا واسیلی یونا پر از اشک شد … دخترک بینوا! با صدایی که می لرزید ادامه داد:

 

 

یولیا واسیلی یونا: من فقط یک دفعه آنهم از خانمتان پول گرفتم … فقط همین … پول دیگری نگرفته ام …

صاحب‌خانه:راست می گویید ؟ … می بینید ؟ این یکی را یادداشت نکرده بودم … پس 14 منهای 3 میشود 11 … بفرمایید اینهم 11 روبل طلبتان! این 3 روبل ، اینهم دو اسکناس 3 روبلی دیگر … و اینهم دو اسکناس 1 روبلی … جمعاً 11 روبل … بفرمایید!

 

 

و صاحبخانه پنج اسکناس سه روبلی و یک روبلی را به طرف او دراز کرد. اسکناسها را گرفت. یولیا آنها را با انگشتهای لرزانش در جیب پیراهن گذاشت و زیر لب گفت:

 

یولیا واسیلی یونا: مرسی.

 

 

ناگهان سراسر وجود صاحبخانه از خشم و غضب ، پر شده بود . فریاد زد:

 

 

صاحب‌خانه: « مرسی » بابت چه ؟!!

یولیا واسیلی یونا: بابت پول …

صاحب‌خانه: آخر من که سرتان کلاه گذاشتم! لعنت بر شیطان ، غارتتان کرده ام! علناً دزدی کرده ام! « مرسی! » چرا ؟!!

یولیا واسیلی یونا: پیش از این ، هر جا کار کردم ، همین را هم از من مضایقه می کردند.

صاحب‌خانه: مضایقه می کردند ؟ هیچ جای تعجب نیست! ببینید ، تا حالا با شما شوخی میکردم ، قصد داشتم درس تلخی به شما بدهم … هشتاد روبل طلبتان را میدهم … همه اش توی آن پاکتی است که ملاحظه اش میکنید! اما حیف آدم نیست که اینقدر بی دست و پا باشد؟ چرا اعتراض نمیکنید؟ چرا سکوت میکنید؟ در دنیای ما چطور ممکن است انسان ، تلخ زبانی بلد نباشد؟ چطور ممکن است اینقدر بی عرضه باشد؟!

 

 

به تلخی لبخند زد. صاحبخانه بخاطر درس تلخی که به او داده بود از او پوزش خواست و به رغم حیرت فراوانش ، 80 روبل طلبش را پرداخت. یولیا با حجب و کمروئی ، تشکر کرد و از در بیرون رفت …

 

 

 

این داستان چخوف با پایان شگفت انگیز خود به یاد ما می آورد که : براستی چرا بعضی ها اجازه می دهند اینجور راحت بهشان زور بگویند.آیا ما خودمان مسئول نیستیم؟ چگونه می توانیم همیشه حق خود را بگیریم؟ چطور می توان خجولی را کنار گذاشت؟

تیم فنی بیشتر از یک نفر

تیم فنی بیشتر از یک نفر

امتیاز (4/5)
4/5
به اشتراک بگذاریم
دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا