گفتگوی سایت مطالعه شریف با موضوع: یادگیری
گفتگوی سایت مطالعه شریف با موضوع: یادگیری ، در گفتگویی که آقای سعید محمدی مدیر سایت مطالعه شریف درخصوص یادگیری با آقای بهرامپور داشتند، در خصوص یادگیری و روشهای آن، یادگیری ما در مدرسه و دانشگاه و یادگیری صحیح مطالبی را عنوان کردند.
امیدواریم راهکارها و مطالب عنوان شده در این فایل صوتی بر ای شما عزیزان مفید واقع شود:
برای دانلود فایل صوتی کافیست اینجا کلیک کنید (حجم 16MB)
متن گفتگوی سایت مطالعه شریف با موضوع: یادگیری
محمدی: سلام عرض میکنم خدمت اعضای محترم مطالعه شریف
در خدمت دوست عزیزم آقای محمد پیام بهرامپور هستم. میخواستم از این فرصت استفاده کنیم و یک گفتوگوی خودمانی با هم داشته باشیم.
بفرمایید آقای بهرامپور
بهرامپور: من در ابتدا باید بگم این فرصتی که شما میگید چه فرصتی هست؟ تشریف آوردید مهمانی و دارید فایل برای سایتتان ضبط میکنید، کاملاً مشخص هست که اعضای سایتتون رو دوست دارید و خیلی خوشحالم در خدمت شما هستم. ممنونم که تشریفف آوردید و منم خوشحالم که با اعضای سایت مطالعه شریف دارم صحبت میکنم.
محمدی: خواهش میکنم. محمد عزیز عرض کنم خدمت شما که وقتی که داشتم به دوستان نگاه میکردم تو جزء آدم هایی هستی که خیلی علاقه مند به کتاب و یادگیری هستی. میخواهم نظر شما را راجع به یادگیری بدانم. یعنی واقعاً به چه چیزی یادگیریی میگویی؟
بهرامپور: من به هر چیزی که در مدرسه آموزش داده نشود یادگیری میگویم.
محمدی: کمی واضح تر برای ما توضیح میدهید؟ دقیقاً یعنی چی؟!
بهرامپور: هر چیزی که در مدرسه و دانشگاه آموزش داده نشود را یادگیری میگویم و دقیق تر آن احتمالاً این هست که آن چیزی که ما نیاز داریم را بیاموزیم، به نظر من یادگیری یعنی بروز رفتار مناسب در زمان مناسب. نه، حفظ کردن یک سری اطلاعات که شاید یک روزی به درد ما بخورد.
محمدی: الان منظور شما این است که مثلاً دوازده سالی که ما صبح ها مدرسه رفتیم، وقت گذاشتیم، خیلی از درس ها را خواندیم، ریاضی خواندیم، جغرافی خواندیم، تاریخ خواندیم، ادبیات خواندیم، راجع به این موارد چه نظری دارید؟
دوره غیر حضوری سخنرانی و فن بیان را از دست ندهید
بهرامپور: همیشه این را بارها در همه سمینارهایم هم گفتم و تقریباً یک قسمتی حداقل راجع به مدرسه دارم و میگم که هیچ فایده مستقیمی نداره یا اینطوری بگم نه که هیچ فایده ای نداره، ببینید شما فرض کنید مثلاً یک تانک دارید بعد با این تانک صبح میریدد نانوایی نان میخرید و برمیگردید، یعنی آموزش و پرورش اینقدر قدرتمند است اما شما باهاش یک کار فوق العاده پیش پا افتاده و مسخره انجام میدهید، به نظر من سیستم آموزشی ما این شکلی است، مثلاً همان تاریخی که شما مثال زدید، یک بحث تاریخی که یادت هست را بگویید، یه مثال بزنید.
محمدی: دوره هخامنشیان، ساسانیان و دورههای دیگری که داشتیم و خواندیم.
بهرامپور: خب حالا این چه چیزی را به شما اضافه میکند؟
محمدی: من خودم نظر شخصیم را اگر بخواهم بگم من موافق تاریخم، فکر میکنم آدم ها، ملت ها باید تاریخ خودشون را بدونند، بدونند کی بوند، کجا بوند، چیکار کردند، الان کجا هستند و کجا میخواهند بروند و اگر ملتی تاریخ خودش را نداند دوباره آن را تکرارر میکنه.
بهرامپور: آره. خب، حالا آیا این به معنی هست که ما تاریخ خودمان را میدانیم یا حفظ کردیم؟
محمدی: از این جنبه من منتقد آموزش و پرورش هستم. به این دلیل که اطلاعات را ما فقط حفظ کردیم در صورتی که حفظ کردن اطلاعات شاید صد سال توی دنیا منسوخ شده است و دیگه روی حفظ کردن خیلی فشار نمیارند.
بهرامپور: خب دقیقاً همینه صحبت منم همین است، قرار نیست آموزش و پرورش نباشه، هر چند مثلاً افرادی مثل ایوان ایلیچ معتقدند به مدرسه زدایی و اعتقاد دارند که چیز بیخودی است.
به هر حال حالا ما شاید اینقدر نباید تندرو باشیم. الان تو این فضایی که وجود داره، صحبت این هست که ما چیزهایی رو که لازم داریم باید بدونیم نه چیزهایی که هیچ احتیاجی بهش نداریم. مثلاً شما یک قومی رو خوندید احتمالاً تو تاریخ به اسم آق قوینلوها و قراقوینلوها یادت هست اصلاً یا نه؟
محمدی: بله
بهرامپور: خب این قوم چه چیزی به شما اضافه میکنه وقتی حفظ می کنی که از چه سالی تا چه سالی بودند و به چه کسانی حمله کردند و چه اتفاقی افتاده است؟
محمدی: خب پیام عزیز، منم موافق نظر تو هستم ولی میخوام یک چیزی را منصفانه بهش نگاه کنیم، خیلی از آدم هایی که من میشناسم حداقل و توی دوران تحصیلم باهاشون همکلاسی بودم، هم رشته ای بودم، هم دانشگاهی بودم و آدم هایی شدند امروزز حرفی برای گفتن دارند و دارند یک جورایی خدمت می کنند، وظیفشون رو نسبت به این مملکت انجام می دهند، اینام ماحصل و خروجی همین سیستم آموزش پرورش و همین سیستم آموزش عالی هستند.
بهرامپور: آره خب دقیقاً هم همین است، یک تعداد خیلی محدودی یاد می گیرند! با این تانک میشه کاری به غیر از صبح رفتن نون خریدن هم انجام داد ولی اگه یک نسبت کل بگیریم مثلاً اینکه من فکر می کنم دو سه سال پیش بود داشتم نگاه می کردم میانگینن درصدی که بچه های انسانی تو این رشته درس ریاضی می زنند منفی هست.
محمدی: بله دقیقاً
بهرامپور: پس نمیتونیم بگیم لزوماً شاید دوستای شما دوستای خاصی اند. حداقل من وقتی دارم تو جامعه نگاه می کنم نه آموزش و پرورش خروجی نداره، آن اثر آموزشهای دیگه ای میتونه باشه یا پرورش ناشی از یک سری اتفاقات دیگه تو مدرسه هست.
ولی لزوماً این مطالب درسی به هر آدمی که یک مقدار فلسفه تعلیم و تربیت بدونه یا موضوعات مربوط به طراحی آموزشی را بدونه مثل خودت، خودتم همیشه معتقدش بودی و هستی، میدونی که حجم اطلاعات بسیار زیاد که کاملاً غیر کاربردی هستند.
ببین مثلاً همین تاریخ رو منم یک قسمتی توی کلاس فن بیانم میگم، مثلاً میام مغول ها رو میگم با استناد به چیزی که محمد تقی بهار تو کتاب صرف شناسیش میگویند و میگم این حمله مغول ها چه بلایی سر فن بیان ما ایرانی ها آورده است.
باعث شده که مدل صحبت کردنمون جویده جویده و ناله گونه و حیلت گرایانه بشه، این تعبیری هست که ملک الشعرای بهار استفاده میکنه.
خب وقتی اون سیر تاریخی رو بدونیم، دلیلش را بدونیم و بعد بدونیم به این روز افتاده، ده نسل ما، یعنی اون سیصد سالی که مغول بوده میشه ده نسل، ده نسل اینطوری صحبت کردند و همینطور به ما هم منتقل شده حالا این میشه کاربردی یعنی من حالا میدونم اینو باید تغییر بدم یا بدونیم همیشه ما ایرانی ها کجا ضربه خوردیم تو تاریخ؟
همیشه جایی بوده که با هم نبودیم، وقتی با هم بودیم دشمن خارجی معمولاً کاری نتونسته بکنه، وقتی تفرقه بین ما بوده این اتفاق افتاده.
ولی ما هیچوقت این رو ندونستیم، همیشه حفظ کردیم، فلانی از این سال تا این سال حکومت کرد، فلانی از اون سال تا این سال، بیشتر صحبت این هست و دیدگاه من این هست.
محمدی: بله دقیقاً باهات موافقم
خب پیام میخوام یک ذره بحث رو تغییرش بدم. اگه موافق باشی میخوام بهم بگی که چه آیتمی کمک کرده، من وقتی باهات صحبت می کنم لذت میبرم از اطلاعاتی که داری، مسلماً این ها رو تو مدرسه و دانشگاه به شما یاد ندادند، این آیتم تمایز شما چی هست؟ شما خودت چی راجع بهش فکر میکنی؟
بهرامپور: یک مقدار دقیق تر میگید، یعنی منظور شما تو چه حیطه ای هست؟
محمدی: وقتی با شما میشینم صحبت میکنم راجع به حالا موضوعاتی که با هم بحث میکنیم خب این یک سری اطلاعات داری این اطلاعات را دقیقاً از کجا به دست میاری؟
بهرامپور: ببین من هیچ وقت نمیرم مثلاً بگم که الان باید برم جغرافیا یاد بگیرم، الان باید برم فیزیک یاد بگیرم، همیشه یک نیازی در من بوده و می دیدم این اتفاقی که داره تو زندگیم میفته مثل همیشه خوب انجام نمیشه یا کلاً از اول خوب انجام نمیشه.
مثلاً میگم، دارم نگاه میکنم میبینم درآمدم کم هست، هیچ وقت من نمیرم کلاس بازاریابی بی هدف، نگاه می کنم ببینم درآمدم نسبت به زحمتم کمه و اون وقت میرم یاد میگیرم میبینم که تو مدیریت مشکل دارم، تو بازاریابی مشکل دارم، تو تبلیغ نویسی مشکل دارم، تو همه اینا مشکل دارم، حالا میرم یاد میگیرم و دونه دونه اینارو اجرا میکنم.
یعنی من اعتقاد دارم آموزش باید بر اساس نیاز ما باشه. یک نیازی که الان داریم و در آینده خواهیم داشت. چیزی غیر از این باشه هیچ وقت شما نمیتونید راحت اون رو به دیگران منتقل کنید و میشید مثل خیلی از استاد های دانشگاه، خودت دیدی یعنی خودت اینارو به من گفتی
محمدی: که سر کلاسشون خوابت میگیره.
بهرامپور: آره که خوابمون میگیره با هم، یا مثلاً با هم صحبت میکنیم یا بازی هایی هستند میشه با هم انجام داد X و O! اینا کارای خیلی مفیدتری هست. یک چنین چیزی میشه دیگه، یعنی خودت به اون حرف باور نداری.
محمدی: خب من خیلی دیدم تو آدم کتابخونی هستی، یک ذره هم راجع به این برای ما توضیح بده؟
بهرامپور: اون رو که خودت باید بگی، تخصص شماست و کاری که خودت داری آموزش میدی و منم ازت یاد گرفتم و یاد میگیرم و همیشه هم استفاده میکنم.
محمدی: خب این علاقه به کتاب خوندن حتماً در شما وجود داشته، این نشأت گرفته از چه چیزی بوده هست؟
بهرامپور: ببین راستش علاقه کتاب خوندن تو من وجود نداشته، علاقه درسهای مدرسه رو نخوندن، از بچگی تو من بود. تنها راهی که میتونستم باهاش خانواده رو مجاب کنم کتاب های دیگه بود. بنابراین با کتاب های دیگه فرار میکردم از این سیستم آموزشی و بعدد از یک مدت دیدم نه، یک چیزایی تو اون کتابها پیدا میشه که میتونه آدم را واقعاً تو هر حیطه ای متمایز کنه. توی اخلاق، کسب و کار، مدل حرف زدن، دانشی که داری و خیلی موارد دیگه میتونه آدم را متمایز کنه و این به نظر من خیلی قشنگ هست.
خب حالا می تونم نظر خود شما رو هم راجع به همین سوال بدونم؟
محمدی: راستش من از موقعی که یادم میاد حداقل از دوم راهنمایی که بودم اولین کتاب رو با پول تو جببی خودم خریدم و شروع کردم به خوندن.
خیلی هم ازش لذت بردم، من از همون موقع چیزی که یادم هست خب کتاب هایی دارم که ۲۰ تا تک تومنی خریدم یا ۱۵ تا تک تومنی خریدم و مربوط به اون سال ها است.
همیشه لذت بردم وقتی خوندمشون یک چیز هایی یاد گرفتم، با ذهنیت همون موقع خودم، الان اون کتاب ها رو میخونم یک چیز های دیگه ای ازش می فهمم که اون موقع اصلاً هیچی ازش متوجه نمیشدم.
بهرامپور: می تونم بدونم اولین کتابت چی بود؟
محمدی: اولین کتاب دقیقاً الان حضور ذهن ندارم ولی حداقل ۲۰، ۳۰ جلد کتاب های خیلی قدیمی مربوط به اون سال رو دارم که با قیمت های خیلی خیلی ارزون خریدم و برام خیلی جذابه نگاه می کنم مثلاً کتابی خریدم، ۱۵ تومن، ۲۰ تومن، ۲۵ تومن، و اون موقع باا این پول ها کتاب می دادند.
بهرامپور: الان سکه بهت می دهند. تلفنم دیگه نمی شه زد نه؟
محمدی: فکر کنم هیچ کاری نمی شه کرد.
بهرام پور: می تونی جمع کنی بعداً با مجموع اونها مثلاً پفکی، چیزی تهیه کنی. حالا به هر صورت من اعتقاد دارم کتاب باید خیلی گرون باشه، یک خورده بدجنسانه است ولی به نظر من کتاب باید کلاً گرون باشه.
محمدی: توی کشورهای دیگه هم حالا تا اونجا که من اطلاع دارم نویسنده کتاب خیلی و تاثیر گذاره هست روی قیمت کتاب و نه تعداد صفحات ولی خوب توی کشورهای دیگه واقعاً آدم های کتابخون خیلی زیاد هستند. من حتی جاهای دیگه رفتم اگه آدما در حالتت استراحت کاری نمی کنند فقط دارند استراحت می کنند. ممکن هست یک جا رو یک صندلی نشستند می خواهند یک ساعت به چیزی فکر نکنند و دارند مطالعه میکنند. خب این اتفاق توی کشور ما خیلی خیلی نادر هست. یعنی من وقتی فکر می کنم به دوستام اسم صد نفرشون رو مینویسم و میبینم که شاید نود نفرشون اهل کتاب خوندن نباشند و این خیلی آمار بدی هست.
توی فامیل که خیلی بزرگتر میشه شاید ۹۹ نفر از ۱۰۰ نفر کتاب نمیخونند
بهرامپور: اون یک نفر هم خود شمایی.
آره این چیزی که هست و میدونید به نظرم ما خیلی بد مقایسه میکنیم، آموزش از نظر ما شده آموزش و پرورش رسمی، بنابراین اصلاً مهم نیست.
محمدی: و مدرکگرایی
بهرامپور: آره و مدرکگرایی که باز هم اصلاً مهم نیست، یعنی من تقریباً تمام آدمهای موفقی که تو زندگیم تأثیر داشتند مدرکی نداشتند به جز خارجی ها آن هم یک سری هاشون نه همشون.
خب اون که آره مثلاً تو دانشگاه ایندیانا تعلیم و تربیت خونده و خودش نقد کننده سیستم آموزش و پرورش هست. خب اونا واقعاً نه، اون کاربردی کردن تو مقطع ولی بقیه نه ولی راجع به کتاب ما با چیزهای بدی مقایسه میکنیم.
من یادم هست یک کتابی نوشته بودم به اسم ستاره شناس آینده برای بچه ها، توی نمایشگاه کتاب که ارائه شد خب منم خیلی ذوق و شوق داشتم کتابم ببینم چطوری فروش میره، قیمت کتاب اگر اشتباه نکنم ۳۸۰۰ این حدودا بود، کتاب تمام رنگی فکر میکنم برای شش، هفت سال پیش بود، بعد توی نمایشگاه من مونده بودم نگفتم هم من نویسنده کتاب هستم و فقط خودم به عنوان فروشنده غرفه حضور داشتم، یک مادری با بچش اومده بود و این بچه نگاه کرد کتاب رو ورق زد و بعد گفت مامان من این کتاب رو میخوام، مامان قیمت رو نگاه کرد گفت این ۳۸۰۰ بیا بجاش پیتزا بخریم!! خیلی قیافه من اون موقع دیدن داشت کاش مثلاً یکی ثبت می کرد و اینا خوب از اون موقع شد دیگه کتاب نوشتن رو گذاشتم کنار ولی جدا از شوخی ببینید اون مادر با چی داره مقایسه میکنه، نمیخوام بگم همه مادرها این شکلی هستند ولی ما معمولاً خیلی راحت قیمت کتاب رو نگاه میکنیم که تصمیم بگیریم بخریم یا نه؟
محمدی: ولی کارهای دیگه ای میتونیم با آن بکنیم.
بهرامپور: یا چه کارهای دیگه ای میتونیم بکنیم، ولی همون رو میری رستوران ببین چقدر راحت خرج میکنی، من خیلی این رو تست میکنم، خب معمولاً قرار هایی که با دوستان و همکاران میگذاریم، یک جوری هست که مثلاً به یک وعده ناهاری، شامی، چیزیی میخوره بهترین رستوران ها میبرند ولی موقع کتاب خریدن دستشون میلرزه.
به نظر من نمی دونم، مقایسه درستی نمیکنند که بابا اون غذا اگه فست فود باشه تازه میشه سرطان و بیماری و هزارتا مشکل دیگه و نهایتاً ۸ ساعت، ۱۰ ساعت، خیلی بدشانس باشی ۲۴ ساعت بعد از بدنت خارج میشه ولی خب اون کتاب واست میمونه، ممکن هست یک خط آن کتاب یک اثری بگذاره که هیچ چیز دیگه ای نتونه بگذاره. ولی مقایسه های ما بد هست، یکی از دلایل کتاب نخوندنم که من جداً بهش اعتقاد دارم همون موضوعی هست که شما داری روش خیلی حرفه ای کار می کنی اونم نداشتن مهارت تندخوانی هست، خودت توضیحاتش را میدانی.
محمدی: مرسی، یک سؤال دیگه هم میتونم از شما بکنم؟ به نظرت اگر ما دانش کافی داشته باشیم، آیا این کافی هست برای اینکه یک ارائه و پرزنت خوبی داشته باشیم؟
با یک مثال البته
بهرام پور: جوابش که از این سؤالایی هست که مثلاً میپرسند شما تو آن برنامه شرکت میکنید؟
محمدی: و منم میگم بله ما حتماً شرکت میکنیم، ما میخوایم اثر داشته باشیم، تأثیر گذار باشیم،
بهرام پور: آره مثلاً یک موقع شما دوست دارید موفق شوید؟ بله ما دوست داریم موفق بشیم.
این از این سؤال ها بود، خب جوابش قطعاً نه هست، چون اگه بله بود من بیکار میشدم قطعاً. ولی جدا از شوخی من باز یک مثال بزنم ربط داره به کتاب، جایزه کتاب فصل برده بود کتاب من و خب جایزه کتاب فصل احتمالاً برای نویسنده هایی است که کتاب هاشون جزو بهترین کتابها میشه، تعریف از خود نباشه البته و چیزی که جالب بود این بود، قرار بود تمام نویسنده هایی که کتابشون جایزه رو برده بود توی خانه کتاب فکر می کنم… دقیقاً اسمش خاطرم نیست، اونجا قرار بود بیایند و صحبت کنند.
میدونید اون فردی که کتاب رو نوشته بود قرار بود ۵ دقیقه راجع به کتاب ۱۰۰ صفحه ای یا ۵۰۰ صفحه ای که نوشته بود صحبت کنه، فاجعه صحبت می کردند و من اگه بخواهم یک مثال بزنم مثلاً داشتن اطلاعات مثل داشتن مهارت در فوتبال و سخنرانی مثل داشتن مهارت در بسکتبال است.
کسی که فوتبالش خوب باشه آیا لزوماً بسکتبالش هم خوب است؟
محمدی: من چون خیلی سالها فوتبال بازی میکردم عضو تیم راه آهن هم بودم، توی دانشگاه واحد تربیت بدنیمون بسکتبال بود با اینکه فوتبالم خیلی خوب بود ولی بسکتبالم به شدت افتضاح بود.
بهرامپور: فکر کردم میخوای عکسش رو بگی خواستم یک جور دیگه باهات برخورد کنم.
محمدی: نه اینجا داشتم نظر شما رو تأیید می کردم.
بهرامپور: خب ببین آره چون اونجا مهارت با پا هست، اینجا مهارت با دست هست اما یک فرقی خوب قطعاً شما نسبت به بقیه داشتی ، آمادگی جسمانی خیلی بالاتری داشتی، درسته؟
محمدی: بله
بهرامپور: خسته نمی شدی و یادگیری خیلی بالاتری داشتی.
محمدی: دقیقاً
بهرامپور: یعنی قطعاً آدمی که اطلاعات کمی دارد خیلی سخت تر میتواند سخنرانی کند تا آدمی که اطلاعات زیادی دارد ولی لزوماً این دوتا نمیتواند مکمل همدیگر یا به قول معروف جایگزین همدیگر بشود. اینکه من دانش زیادی داشته باشم لزوماً سخنران خوبیی باشم این یک اشتباهه بزرگ هست. دوستان میخوان تست کنند ببینند این اتفاق میفته یا نه؟
محمدی: یا اصلاً اساتید دانشگاه در اینکه خیلی آدمهای باسوادی هستند واقعاً شکی نیست، من پای کلاس اساتیدی نشستم که خیلی سطح سواد بالایی دارند ولی ارائه به گونه ای است که واقعاً بچه ها یواش یواش خسته می شوند، بعد، من یک بار تستت گرفتم تایمر رو روشن کردم بعد سیزده، چهارده دقیقه اولین خمیازه ها شروع شد، توی ۲۰ دقیقه که از کلاس گذشته بود واقعاً همه داشتند با موبایلشون بازی میکردند.
بهرامپور: این چیزی که واقعاً هست و حالا کلاستون خیلی خوب بوده که رو ۱۵ دقیقه بوده، آمارها متوسط روی ۱۰ دقیقه است. در همه جای دنیا، یعنی تو فضای آموزش وقتی یکنواخت میشه حداقل بعد ده دقیقه به ساعت نگاه می کنند ، اگه ساعت دیواری باشهه که اشتباه بزرگی هست تو کلاس های آموزشی و خیلی اثر بدتری دارد.
حالا باز یک مثال بزنم، من و یک استاد دیگه ای توی یه محیط علمی هر دو یک کتابی رو تدریس می کردیم، اون یکی استاد نویسنده اون کتاب بود و آدم فوق العاده ای در کار خودش بود، اسم و واقعاً رسمی تو ایران و دنیا داشت واسش احترام قائل بودند، اما همیشه کلاس من پر می شد، همه می گفتند چرا اینطوری هست؟!
میگفتم من نمیدونم من دارم از کتاب این آقا و دانش من واقعاً یک دهم، یک صدمش هم نیست، اونقدری بود که اون کلاس رو پاسخ بدم ولی بیش از اون واقعاً نبود ولی به واسطه اینکه فقط بیانم متفاوت بود استقبال همیشه از کلاس من خیلی بیشتر بود. یعنی مدل ارائه خیلی مهم هست، نمونه های زیادی هم داریم، مدیر عاملهایی که با ارائه بدشان محصول رو نه تنها نمیفروشند بلکه نابود میکنند و زحمت خودشان و کارمندانشان رو سالیان سال از بین میبرند، یا مدیری که با کارمندان به خاطر بیان بد هزاران اثر بدتر میگذاره، یا دانشجویی که، خیلی از دانشجویان رو من میشناسم، درسهایی که کنفرانس دارند رو مثلاً میگویند خب چند نمره داره کنفرانس، مثلاً میگند شش نمره، خوب ما از چهارده حساب میکنیم!!
یعنی همینطوری فرصتهارو دونه دونه از دست میدهند فقط به خاطر صحبت نکردن و این خیلی اتفاق بدی هست.
محمدی: و من از این دید نگاه میکنم که این چه فرصت خوبی هست اگه ما از تو دانشگاه بهش نگاه کنیم یعنی ارائه کردن و حرف زدن و پرزنت یک مهارت به خودمان بدانیم که باید اضافه شود به ما و همین را بعداً میتونیم توی شغلمان ازش خیلی استفاده بکنیم.
بهرامپور: صددرصد، یک فایده دیگه ای هم که پرزنت کردن خوب داره همین هست.
من همیشه درسهای عمومی دانشگاه یا ۱۰، ۱۱ میشدم یا ۲۰، دلیلش هم این بود اون درسایی که ۱۰، ۱۱ میشدم خوب فرصت نمیشد کنفرانس بدهم، اونایی که ۲۰ میشدم کنفرانس میدادم و این کنفرانسها تو ذهن استاد میموند، واقعاً برگهی من را تصحیح نمیکرد، کنفرانس خوبی ارائه میکردم و این نظر جلب میشد.
واقعاً هم همین بود نه اینکه بخوام حالا الکی بگم مثلاً ۱۹، ۲۰ اونو بگم و اونم ۱۰، ۱۱، ۱۲ چون اصلاٌ درسخون نبودم، خوشحالم از این اتفاق و واقعاً اثر خیلی زیادی داره اینکه برای پیدا کردن شغل شما تو اون جلسه مصاحبه چی بگید، مثلاً کارمند میخوام استخدام کنم، میبینم خیلی حرفها برای گفتن داره ولی نمیتونه حرف بزنه.
محمدی: آره واقعاً این یک دغدغه خیلی بزرگی هست، من خودم یک موقعهایی درگیر مستقیم با استخدام هستم، میاد طرف میشینه روی صندلی جون نداره حرف بزنه و انتظار داره که استخدام هم بشه.
وافعاً باید یک جایی پیدا بشه که این مهارت حداقل در مصاحبه ظاهر شدند به آدمها یاد بدهند.
بهرامپور: من یک خاطره کاملاً بی ربط از استخدام بگم.
محمدی: بگو.
بهرامپور: یکسال و دو سه ماه پیش بود میخواستم منشی استخدام کنم و آگهی زدیم و یک خانمی اومد گفتم که خب خانم، من جزء اولین سؤالام هست مثلاً بعد از اینکه مشخصات کلی رو میپرسم میگم که کتاب میخونید؟ خب همه میگن بله.
بعد میگم که آخرین کتابی که خوندید (یک خرده این سوال واست آشناست) میگم آخرین کتابی که خوندید چی هست؟
میگه که هم اسمش خاطرم نیست ولی هی من من میکنه.
میگم کی بود؟ میگه همین شش ماه پیش بود، بعد میگم خب راجع به چی بود؟ میگه راجع به روانشناسی بود نمیدونم همشونم چرا میگن راجع به روانشناسی بود.
بعد میگم موضوعش چی بود؟ موضوعش هم یادم نیست ولی جلدش سفید بود!!
این بالاترین اطلاعاتی بود که از میزان مطالعه دریافت میشه.
این یک مثال کاملاً بی ربط بود که دائماً هم تکرار میشه، تکرار میشه، شما این کارو انجام بدید.
محمدی: مثل این همشهری ما که کامپیوتر رو میپرسند ازش چقدر بلدی؟ میگه خوب بلدم، میگن خوب روشنش کن، میگه نه دیگه در اون حد بلد نیستم!!!!
این کتاب روانشناسی خوندم واقعاً!
بهرامپور: ولی جلدش سفیده باور کن!
محمدی: خب پیام عزیزم برای اینکه این مهارت سخنرانی و فن بیان را آموزش ببینیم چیکار باید بکنیم؟
بهرامپور: بستگی داره تو چه سطحی میخواهیم، و برای چه هدفی میخواهیم؟!
این خیلی متفاوت هست اونی که مثلاً چه میدونم یک کار دولتی داره با اونی که دانشجو هست یا اونی که میخواد نه فقط یک کاری انجام بده؟
محمدی: خب بذار من سوالم را خاصتر بکنم، اعضای مطالعه شریف شبیه کسایی هستند که خیلی آموزش پذیرند و خیلی آدم های موفقی در جامعه، کسب و کارشان، خانواده، ارتباطاتشان هستند، پیشنهادت برای این آدمها این هست که دقیقاً چیکار باید بکنند؟
من دیدم که تو یک سری آموزشهای رایگان داری، اینها رو توصیه میکنی؟ اگر توصیه میکنی چیکار باید بکنند؟ توصیه نمیکنی؟ هر چی نظر واقعی خودت هست را لطفاً به ما بگو.
بهرامپور: مرسی، خب قطعاً خوشحال میشم اعضای سایت شما هم تشریف بیارند به سایت من، یک دوره رایگان داریم تقریباً دو سه ساعت مطلب آموزشی کاملاً رایگان هست.
دائماً هم مطلب روی سایت هست و فکر میکنم آخرین شمارشی که داشتم ۳۰۰ تا مقاله بود. مقاله، فایل صوتی، فیلم و اینها که تو سایت قرار دارند، میتونند از اینها استفاده کنند.
سایت من هم میدونند احتمالاً Bahrampoor.com یا آموزش سخنرانی تو اینترنت بزنند اما چندتا تمرین همین جا به اعضای سایت شما بگیم.
یک امکان فوق العاده ای که فقط هم عصرای ما دارند این هست که ما اولین موجوداتی هستیم که میتونیم صدای خودمون رو بشنویم و بازخورد بگیریم از صدای خودمان ولی متأسفانه این کار را نمیکنیم. یعنی صدای خودمون رو ضبط کنیم، گوش کنیم و بگیم اه اینجاش رو دوست نداشتم، اینجا تأکیدم خوب نبود، لحنم بد بود، صدام اصلاً بیحاله کلاً.
این میتونه خیلی مؤثر باشه و خیلی کمک میکنه که صدای خودمون رو ضبط کنیم.
محمدی: پیام ببخشید، این تمرین واقعاً فوق العاده بود یعنی این رو کسی مستقیم به من نگفته ولی موقعی که چندین سال پیش شروع کردم به درس دادن یک بار فایلی رو که یکی از بچه ها ضبط کرده بود و مربوط به کلاسهای خودم بود بهم داد که یک کاریی میخواستم انجام بدم بهم گفت استاد شما اینجا این جمله رو گفتید، من گفتم حالا فایل رو بدید من ببرم گوش کنم ببینم چی بوده و وقتی گوش کردم اصلاً نحوه ارائه خودم و حتی صدای خودم رو دوست نداشتم.
بهرامپور: دقیقاً صدای خودش رو که آدم هیچ وقت دوست نداره و این یک کاملاً طبیعی هست و همه ما دیدیم مثلاً یک فیلمی تو یک مهمونی میگیرن بعد اون فیلم رو نشون میدهند به شما قسمت خودت که میرسی یکمرتبه یک صدای زیری میگی بزن جلو بزنن جلو…
این برای همه هست و جالب است مثلاً گوینده های خوب رادیو هم که صدایشان فوق العاده قشنگ هست این حس را دارند به خاطر اینکه ما صدا را از درون سرمان به واسطه ارتعاشات جمجمه و استخوانهای مغز میشنویم ولی دیگران فقط صدا را از طریق هوا میشنوند و از نظر دیگران صدایمان آنقدر بد نیست چون ما با اون صدا انس گرفتیم و عادت کردیم صدایمان بد هست و ولی خوب اینکه به طور مثال از لحن صدامون خوشمون نیاد یا مثلاً فرض کنیم صدامون تو دماغی هست یا مثلاً افرادی که سرما میخورند این خیلی مهم هست.
کسی که صداش اینطوری تو دماغی باشه خوب اذیت میکنه.
یا مثلاً صداهایی که خیلی زنگداره اینجوری میزنه تو سر آدم، زنگ، می بینید ۵ دقیقه اینجوری صحبت کنم هم خودت هم کاربرهات به من فحش میدید، صدای زنگدار هم باز صدای خیلی بدی هست، یا صدایی که خیلی زیر باشه مثلاً توی یک کلاسی یک آقایی بود خیلی هیکل درشت و سبیل بزرگ، آره واقعاً خیلی بزرگ و یک مرتبه اومد هرکسی باید خودش رو معرفی میکرد و ایشون گفت من اصغر فلانی هستم، همه خندیدند خودشم خندید، من واسم عادی بود چون زیاد دیده بودم از این موارد و گفتم بزرگترین مشکل شما چی هست؟
گفت من خیلی خوبم و فروش تلفنی انجام میدم، قرارداد میبندم و … آخرش میگند شما خانومه؟
بعد تا من میگم آقای فلانی هستم قرارداد به هم میخوره یعنی بنده خدا این اتفاق میفتاد و خب روی همه اینها میشه کار کرد خدا را شکر
یعنی واقعاً یک ساز صدای ما همه اینها رو میشه تغییر داد و یک صدای خیلی خوبی داشت.
خود من متأسفانه اولین فایلی که ضبط کردم را ندارم و اگر داشتم حتماً میگذاشتم توی سایت ببینید چقدر فرق داشت.
یک صدای بی حال و اینجوری بود صحبت کردن من، واقعاً همین شکلی بود. پر از اِ گفتن و اصلاً هیجان نداشت، انرژی نداشت، مکث درست نبود، تأکید درست نبود، ته حروف رو میخوردم، کامل نمیگفتم، از این اتفاقها خیلی زیاد میفتاد و خب واقعاً با همین گوش کردن و چند تا تمرین دیگه رفع شد.
حتماً توصیه میکنم صدا رو بررسی کنند، آنالیز کنند ببینند چی میشه؟ چقدر حرف زدم، ببخشید.
محمدی: مرسی از اینکه وقت گذاشتی، من که خیلی چیزها یاد گرفتم، ممنونم، امیدوارم مطالبی رو که گفتی به درد اعضای سایت ما هم بخورد.
بهرامپور: متشکرم از شما، امیدوارم این طور باشه و خوشحال میشم نظر اعضای سایت رو توی قسمت نظرات سایت شما بدونم. مرسی
محمدی: حتماً، مرسی خدانگهدار.
بهرامپور: خداحافظ.