حتماً بارها شنیدهاید که «مغز انسان پیچیدهترین پدیده در کل عالم هستی است.»
اما آیا واقعاً میتوانید درک کنید که مغز ما تا چه اندازه پیچیده است؟ در این چیز یک کیلو و نیمی چه اتفاقاتی میافتد که آن را تا این اندازه پیچیده و شگفت انگیز میکند؟ چه اتفاقی میافتد وقتی بویی را حس میکنیم، ناگهان به چندین سال قبل سفر میکنیم؟ شده آهنگی را گوش کنید و ناگهان به خاطرههایتان سفر کنید؟
این همه بو، مزه، صدا، خاطره، آموزش و یادگیری در کجای مغز ما ذخیره میشود؟
ما چطور به صورت آنی تصمیم میگیریم چیزی بنویسیم یا کاری انجام دهیم؟ چطور مغز ما این همه سریع است؟ ما قطعاً خیلی خوش شانسیم که پیچیدهترین پدیده عالم هستی را هر روز با خود این طرف و آن طرف میبریم و در سرمان این همه اتفاقات عجیب و غریب میافتد. با هم سفری به درون مغز داشته باشیم و کمی پرده از عجایب آن برداریم.
کجای مغز ما، بدن ما را فرماندهی میکند؟
مغز اساساً نوعی سیستم پردازش موازی است. سوزان بلکمور نویسنده و روانشناس انگلیسی میگوید: «هیچ جای واحدی وجود ندارد که تصمیمها از آنجا صادر شوند. اینکه «مغز فرمانده اعضای بدن است» منطقاً تعبیر درستی نیست، اتفاقاً بر عکس، بخشهای مختلف مغز هر کدام کار خود را میکنند و در مواقع ضروری با هم ارتباط برقرار میکنند و هیچ کنترل مرکزی هم در کار نیست.»
با این وجود، ادراک، آموزش، یادگیری، منطق، تصمیم گیری، حرکت، حافظه، تعقل، اندیشه، گفتن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن و هزاران هزار اتفاق خارق العاده دیگر در همین مغز یک و نیم کیلوگرمی اتفاق میافتد.
مغز انسان در مقابل جانوران دیگری مثل شامپانزهها، فیلها و والها، خیلی کوچک است. مثلاً مغز فیل حدود 5 کیلوگرم و مغز وال حدود 9 کیلوگرم است؛ اما چرا ما این همه میدانیم و جانوران دیگر نمیتوانند مثل ما فکر کنند و تصمیم بگیرند؟
بله! این تواناییهای مختلف را باید در «نورونها و ارتباطات پیچیدهای که بین اجزای مختلف مغز برقرار میشود، جستجو کرد.»
تواناییهایی که نه تنها فردی هستند، بلکه با دست به دست هم دادن شهرها و معماریهای باشکوه، جنگها و ویرانیها، موسیقی، علم، فرهنگ، ادبیات و آثار هنری خارق العاده را خلق میکنند. چیزی که هیچ جاندار دیگری غیر از انسان از عهده به وجودآوردن آنها بر نمیآید و در طول میلیونها سال هم برنیامده است.
ارتباطات درون مغز ما چگونه است؟
ابتدا کمی در مورد تعداد ارتباطاتی که بین اجزای مختلف مغز برقرار میشود، بدانیم. در مغز انسان حدود 100 میلیارد نورون یا یاخته عصبی وجود دارد.
این عدد به قدری بزرگ است که برای شمارش آن چیزی حدود 3 هزار سال زمان لازم داریم. هرکدام از این صد میلیارد نورون، با حدود 10 هزار نورون دیگر، ارتباط برقرار میکند. اگر این اعداد را در هم ضرب کنیم، حقیقتاً از شگفتی آن مغزمان سوت خواهد کشید!
اما این ارتباطات در مغز انسان چطور برقرار میشود؟
از دو طریق: یکی ارتباط شیمیایی با سرعت کمتر و یکی ارتباط الکتریکی که سرعت بیشتری دارد. یونهای سدیم و پتاسیم و اختلاف پتانسیل الکتریکی بین دو سمت غشای نورونها در مغز انسان، این همه تصمیم گیری و عمل را ایجاد کرده است. همه تغییراتی که بر روی طبیعت زمین ایجاد کردهایم از ذهن ما بر خواسته و ذهن و آگاهی ما نیز خاستگاهی جز مغز ندارد.
پالسهای الکتریکی با سرعت مافوق تصورشان، ارتباطات بین مغز را برقرار میکنند. برای همین هم هست که شما هرگز حس نمیکنید بین فکر کردن در مورد یک چیز تا تصمیم گیری برای انجام آن، چه اتفاقات عجیب و غریبی در مغز میافتد.
مثلاً وقتی تصمیم میگیرید، حرفی بزنید، در مغز کلی اتفاقات میافتد تا تصمیم شما به عمل تبدیل شود.
یادگیری ما چطور اتفاق میافتد؟
همانطور که گفتیم، همه چیز از ارتباط بین نورونهای مغز انسان آغاز میشود. در فرایند یادگیری، مسیرهای عصبی نقش بسیار پر رنگی دارد.
در مراحل اولیه یادگیری یک چیز جدید، چون مسیر عصبی آن شکل نگرفته است، یادگیری دشوار است؛ اما هرچه زمان بگذرد و تمرین بیشتری صورت گیرد، مسیر عصبی مستحکمتر شده و یادگیری آسانتر میشود.
ما انسانها قادریم هر چیزی را یاد بگیریم. اگر فکر میکنیم چیزی را یاد نمیگیریم، تنها به این دلیل است که مسیر عصبی آن ساخته نشده است.
مسیر عصبی ریشه در ژنتیک هم دارد. مثلاً کسی که پدر و مادرش موسیقیدان هستند و از کودکی با صدای ساز بزرگ شده است، طبیعتاً احتمال بیشتری وجود دارد که در زمینه موسیقی زودتر «یاد بگیرد»؛ اما این که بعضی افراد «توانایی یادگیری نداشته باشند» جملهای غلط است.
در یک جمعبندی باید بگوییم: «هرکسی، هر چیزی دلش بخواهد میتواند یاد بگیرد. کافی است مسیر عصبی آن را درست کند و آن را با تمرین و تکرار، مستحکمتر کند.» این موضوع را میتوانیم مثل یک کوهنورد که از یک شکاف کوه به شکاف دیگر میخواهد برود، در نظر بگیریم.
هیچ مسیری بین این دو شکاف وجود ندارد؛ اما این کوهنورد، شروع به ساخت یک مسیر میکند. ابتدا تنها با یک طناب به آن طرف میرود. کمکم چندین طناب دیگر را به هم وصل کرده و تختههایی در بین آن قرار میدهد و به تدریج یک «پل» میسازد. این همان مسیر عصبی است که در مغز ساخته میشود.
طبیعتاً گذر از یک طناب برای رفتن به آن شکاف، کار سختی است و احتمال سقوط (در مغز احتمال فراموشی) زیاد است؛ اما با مستحکمتر شدن این مسیر، احتمال یادگیری هم به شدت زیاد میشود.
بنابراین با گسترده شدن و مستحکم شدن مسیرهای عصبی، یادگیری هم اتفاق میافتد.
ممکن است ساخت مسیر عصبی برای یک موضوع سختتر و برای موضوعی دیگر راحتتر باشد. این بستگی به پیچیدگیهای موضوعی دارد که قصد یادگیریاش را داریم. مثلاً کار سادهای مثل نوشیدن آب، نیاز به یک مسیر عصبی ساده دارد؛ اما کار پیچیدهای مثل نوشتن، نیاز به ساخت یک مسیر محکم و طولانی دارد و زمان بر است.
در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم مغز ما آنقدر پیچیده است که هرگز نمیتوانیم پیچیدگیهایش را درک کنیم. تنها میتوانیم با شناخت بهتر، از آن بهتر استفاده کنیم. اگر ظرفیتهای پنهان مغزمان را بدانیم، به جای کارهای بیهوده و غیرقابل استفاده، میتوانیم زندگی کارآمدتر و بهینهتری داشته باشیم.
چطور بهتر، موثرتر و عمیقتر یاد بگیریم؟
فرصت را از دست ندهید!
تقویت حافظه و هوش نیاز به تمرین و استمرار دارد اما کار خیلی سختی نیست. مغز ما یادگیری را دوست دارد. مغز ما از ورزش کردن لذت می برد. در دوره فوقالعاده زیر، زیر با تازه ترین روشهای تقویت حافظه و ذهن و هوش آشنا می شوید و به راحتی از بهترین تکنیک ها استفاده میکنید تا مغزی بازیگوش و خلاق داشته باشید. در این بسته غیرحضوری، علاوه بر تقویت ذهن، می توانید یاد بگیرید تندخوانی چیست؟ و چطور میتواند به شما کمک کند که یادگیریتان را متحول کنید:
علمی بیاموزید تا موثرتر و سریعتر بخوانید…!
۴ دیدگاه دربارهٔ «مغز انسان چقدر پیچیده است؟»
میشه بگید این مغز چگونه باعتث اختلالات عصبی میشه؟؟
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که همراهمون هستید و اهل آموزش…
هر اختلال عصبی یک ریشه داره و نمیشه بصورت کلی ریشه اش رو مطرح کرد؛ مثلا افسردگی، دو قطبی، اضطراب هرکدوم بخش های مختلفی داشته که باید اختصاصا بررسی بشه.
بیشتر ازیک نفر
الحمدالله از این مغز خفن
اونوقت ی عده میان میگن خدایی وجود نداره . این همه نظم و شگفتی خود به خود به وجود میاد؟