با زندگی خودتون می خواهید چه کار کنید؟
چه مسیری رو انتخاب کردید؟
در مقاله قبلی به اسم معنای زندگی خودتون رو می دونید؟ استاد محمدپیام بهرام پور توضیح دادند که؛
- آیا ما معنای زندگی خودمون رو می دونیم؟
- مسیری برای زندگی خودمون پیدا کردیم؟
- می دونیم که می خواهیم چیکار کنیم؟
برای مشاهده مقاله کافیست به لینک زیر مراجعه نمایید:
معنای زندگی خودتون رو پیدا کردید؟
و حالا در مقاله دوم از دوره بلندمدت انسان بیشتر از یک نفر استاد محمدپیام بهرام پور در این خصوص صحبت کردند که حالا باید با زندگی خودمون چیکار بکنیم؟
برای دانلود فیلم آموزشی کافیست به لینک زیر مراجعه نمایید:
گزیده ای از فیلم با زندگی خودتون می خواهید چه کار کنید؟
حالا می خوایم بدونیم که برای اینکه معنای زندگی خودمون رو پیدا کنیم باید چه کارهایی انجام بدیم؟
- حسابی بگردیم اما قرار نیست فوری به نتیجه برسیم.
- با کسانی که معنی زندگی خودشون رو پیدا کردند صحبت کنیم.
- ورودی های تبلیغاتی ذهن خود را محدود کنیم.
- غذایی را سفارش بدیم که توی منو نیست…
- همیشه چند مرحله بعد را نگاه کنیم.
- گول ظاهر سخنان و رفتار دیگران را نخوریم.
ویترین زندگی دیگران رو با اصل زندگی خودمون مقایسه نکنیم!
هرکسی خودش رو با خودش باید مقایسه بکنه.
- از خط مونتاژ خارج شویم.
- به استقبال گم شدن بریم.
متن فیلم با زندگی خودتون می خواهید چه کار کنید؟
همه داستانها رو گفتم که برسیم به اینجا:
منظورم اینه که: با زندگیتون میخواهید چکار بکنید؟
یعنی چه مسیری رو برای زندگیتون انتخاب کردید و میخواهید چکار بکنید؟
حالا، آیا این جلسه باید بهش جواب بدیم؟ خیر.
شاید لازم باشه که چند سال دنبال جوابش بگردیم، شاید چند ساعت یا شاید چند سال!
اصلاً چیز ساده و راحتی نیست پیدا کردن رسالت و نودونه درصد ( 99 % ) آدمها، نودونه رو همینطوری میگم شاید خیلی بیشتر از نودونه درصد آدمها رسالتشون رو پیدا نکردند ولی یه ژستی جلوتون میگیرند که اصلاً میگید اینا خودشون رسالتند.
رسالت دو نفر که میگن این دوتا اند. اینقدر ویترین میسازند.
پس این خیلی مهمه که بدونیم لزوماً قرار نیست زود پیدا بکنیم. یک ماه فکر کنید تا ماه آینده با صحبتهای دکتر صاحبی، تازه بیافتیم توی مسیر.
اما تا اون موقع چکار کنیم؟
اول اینکه حسابی بگردیم، حسابی بگردیم، همهجا هر چیزی که میبینیم. چیزی که باهاش موافقیم، مخالفیم یا هر چیز دیگه.
که ببینیم آیا بهمون کمک میکنه؟ اما دنبال نتیجه فوری نباشیم
مورد بعدی:
با کسایی که معنای زندگی خودشان رو پیدا کردند صحبت بکنیم.
خیلی سخته پیدا کردنشون ها. ولی وقتی باهاشون صحبت میکنی به شما خیلی ایده میده.
متوجه میشید که اه، چه جالب اینا اصلاً لزوماً شبیه هم نیستند. یکی اینجوری زندگی میکنه یکی اونجوری. ولی هر دو معنی دارند و هر دو خوشبختاند و هر دو در مسیر درست خودشون اند . یکی اینوری میره یکی اونوری
مورد بعدی :
ورودیهای تبلیغاتی ذهنتون رو محدود بکنید، شبکههای تبلیغاتی، شرکتهای تبلیغاتی که کارشون ساختن نیاز برای شماست.
هر چیزی رو یه جوری بروز میدهند که انگار شما بهش نیاز دارید!
بهعنوان کسی که کار تبلیغات میکنه که من هستم، خیلی تبلیغات میکنم، تبلیغات کردم که شما رو آوردم اینجا.
اینو دارم به شما میگم: نیاز میسازند براتون. پس محدود بکنید، اجازه ندید هر چیزی رو ببینید.
مورد بعدی :
غذایی رو سفارش بدید که توی منو نیست. یعنی محدود به گزینهها نشید توی زندگی.
شاید هیچکس رو پیدا نکنید که سبک زندگی معنی شما رو داشته باشه، خودتون بسازید.
پس لزوماً محدود نشید به غذاهایی که توی منو وجود داره ، توی انتخاب معنی زندگیتون.
اینا چیزایی هستند که شاید ساعتها راجع به هر کدومشون خودتون به تنهایی باید فکر بکنید، یعنی قرار نیست که من اینا رو براتون توضیح بدم
و همیشه چند مرحله بعد رو نگاه بکنید، یعنی چی؟
یعنی میگی من می خوام میلیاردر بشم،
خب؟ که بتونم این ماشین رو بخرم و این زندگی رو داشته باشم
خب؟ که بتونم خوش بگذرونم
خبب؟ که… که بتونم خوش بگذرونم دیگه!!!
متوجه شدید؟
چند مرحله که خوب میگید، بعد میبینیم که خیلی از اهداف اشتباهند.
خیلی خوشحالم که بسیاری از اهدافم رو گذاشتم کنار، انداختم دور. چون اصلاً من رو نمیرساند به اون هدف.
تبلیغات به من چی میگه؟ میگه یه ماشین خیلی خوب بخر. درسته یا نه؟
همه هم میگن اطرافیام هم همینو میگند.
میگن ببین تو باید ماشینو یه طوری باشه که وقتی میایی سر کلاس، همه بگند: اوف بهرام پور اومد.
بعد که رفتی با ماشینت عکس بگیرند. اثر داره یا نه؟
حتماً اثر داره، کسی بگه نداره دروغ گفته. چون آدمایی که زندگیشون معنا نداره رو جذب میکنه این ظاهر.
ولی من دوست ندارم. پس بنابراین عمراً پول ماشین نمیدم، ماشین ندارم، خیلی هم راحتم، چون معنی دارم اذیت هم نمیشم. البته در مسیر زندگیم اگه ماشین اتو درایو که بدون راننده است توی ایران بیاد، اولین نفرم که بهترینش رو میخرم ، چون در راستای کارم، لذت میبرم، دوست دارم.
ولی بهصورت کلی بههیچعنوان حاضر نیستم به خاطر حرف دیگران یا تبلیغات شرکتها بیام این کار رو بکنم.
این ماشین اینو داره این BMW این طوریه که هواپیما می افته روی شیشه اطلاعات.
به جهنم که …
وقتیکه در راستای هدفه … یه موقع یه کسی عشقشه، دوست داره، علاقشه، خیلی خوبه که حالشو خوب میکنه ولی حال منو خوب نمی کنه، لذا من هی باید مواظب باشم که خش نیافته، فلان نشه، خش هم بیافته اعصابم هم خورد میشه، نمیخوام.
خیلی از اهداف رو با اینکه چند مرحله بعدش رو نگاه کنیم و بگیم خوب، خوب، تهش میگیم که اصلاً نمی خوایم.
بسیاری از دوستانم هستند که بنز، BMW و ماشینهای گرون قیمت خریدند و توی پارکینگ خونشونه و هر بار که میبینند فقط دارند حرص میخورند. نمی خوام اصلاً باشه.
مورد بعدی چیه:
_گول ظاهر و سخنان و رفتار دیگران رو نخورید. اینو از پدرخانمم یاد گرفتم، ایشون سالهای خیلی زیادی رو در خارج از ایران زندگی کرده و منم اول طبق جو اینا هی میپرسیدم خارج چطوره؟ این چطوره؟ اون چطور؟
میگفتم یعنی خارج اینقدر که میگن خارج نیست؟ این به نظرم مال 6 یا 7 سال پیشه.
گفت ببین: اینایی که میان ایران، مثلاً یه مسافرت دوهفتهای میان ایران و برمیگردند از اونا نپرس. اونا اومدند پز بدن و برن. برو ببین اونجا چطوری زندگی میکنند و دیدم که عجب جواب درستی داد. اون وقت عزیزانی که با پزشون ما رو خفه میکردند، من وقتی اونا رو میبینم، اینقدر قشنگه که متوجه میشم اوههه، گول ظاهر خیلیها رو نباید بخوریم!
چون خیلیها معنی زندگیشون برای خودشون اینطوری تعریفشده:
چش (چشم) بقیه رو در بیارم.
پس خیلی حرفا میزنند خیلیها، خیلیها یه جوری ویترین میسازند و خیلیها یعنی همه.
آیا من بدیهای زندگیم رو میام به شما نشون میدم بهعنوان یه مدرس؟
نه میام خوبی هاش رو میگم. درسته.
پس شما نباید ویترین زندگی من رو با اصل زندگی خودتون مقایسه بکنید و نباید ویترین زندگی ایشون رو با اصل زندگی خودمون مقایسه بکنید.
((هرکسی باید خودش رو با خودش مقایسه بکنه))
گول ویترین رو نخورید. من با دونستن این اینقدر به آرامش رسیدم که حد نداشت و اینکه از خط مونتاژ خارج بشید.
خط مونتاژ چکار میکنه؟
شما واردش میشید، هر چیزی رو دقیقاً طبق برنامه سر جاش میزاره و میره جلو، الآن که یه بچه متولد میشه توی کشور ما خط مونتاژش چه شکلیه؟
_ حاضرین در کارگاه: بزرگ بشه _ بره مدرسه _ بره دانشگاه _ بعد بره سرکار _ بعد اگه پسر باشه سربازی _ نباشه ازدواج بکنه _ یه چیز مشخص بچهدار بشه …
خوب؟ این میشه خط مونتاژ.
حالا هر دفعه خط مونتاژ کاملتر میشه. الآن میگن بچه کلاس موسیقی هم بره، کلاس قرآن هم بره، کلاس زبان هم بره، یه خورده پیچاش رو بیشتر میکنه توی این خط مونتاژ.
از این خط مونتاژ یه وقتایی باید بیاییم بیرون. وقتیکه بیاییم بیرون اذیت میشیم یا نه؟
حتماً اذیت میشیم، حتماً. ولی فکر کنیم راجع به اینکه من می خوام به کجا برسم؟ و اصلاً مسیر سادهای نیست.
و بهعنوان نکته آخر توی این درس: به استقبال گم شدن بریم.
همیشه قبل از پیدا شدن باید پیدا بشیم و شجاعت این رو داشته باشیم که بگیم من گم شدم، اگه واقعاً گم شدیم، الکی نه.
که من گم شدم من الآن نمی دونم چکار بکنم! من ابهام دارم. قبل از پیدا شدن آدم باید گم بشه، وگرنه میشه یهو آدم پیدا بشه کسی؟! اه پیدا شدم.
نمیشه، شما گم میشید، دنبالش میگردید و پیداش میکنید.