آیا شما هم یک اهمال کار خاموش هستید؟
اهمال کار خاموش به چه معناست؟
یعنی فردی که به نظر اصلاً اهمال کار نمی آید اما بازهم دچار اهمال کاری میشوید؟
در این فیلم به این سوالات پاسخ خواهم داد:
دلیل اهمال کار بودن مدیر سابقم که بسیار پر تلاش بود و روزی 14 ساعت کار میکرد!
راننده من که از من پرسید چرا با این همه کار و تلاش بازهم پولدار نمی شد
و این که فرق بین خوب کار کردن و کار خوب کردن چیست؟
و به طور کلی:
با فرض این که در ابتدای کار اهمال کاری نکنیم، چرا هرچه تلاش میکنیم، بازهم به خواسته خود نمیرسیم؟!
امیدوارم دیدن این ویدئو برای شما مفید باشد و لطفاً حتماً نظرتان را در مورد آن در قسمت نظرات این نوشته بگویید.
برای دانلود کافیست اینجا کلیک کنید
برای دانلود فایل صوتی کافیست اینجا کلیک کنید
شما یک اهمالکار خاموش هستید؟
این ویدئو را برای این برای شما عزیزان ضبط کردم که به سوال یکی از شرکت کننده های دوره از اهمالکاری و تنبلی تا موفقیت پاسخ بدهم که البته فکر نمیکنم که سوال فقط مختص به این دوست عزیز باشد بلکه برای خیلی از ما این سوال مطرح است.
سوال این بود:
این سوال شاید برای خیلی از ما پیش بیاید. آدمهایی را دیدهایم که بسیار بسیار پرتلاش هستند، اما به جایی نمیرسند، این هم دلیلش میتواند اهمالکاری باشد؟
قطعاً یکی از دلایلش میتواند اهمالکاری باشد. چطور؟ به شما خواهم گفت.
اجازه بدهید ابتدا اهمالکاری را تعریف کنیم.
اهمالکاری یعنی: کاری را باید الان انجام دهیم و انجام نمیدهیم. حالا یا هیچکاری نمیکنیم یا به جای آن کار دیگری انجام میدهیم.
پس سطوح مختلفی دارد. همانطور که در مورد تحلیل دانشگاه استنفورد و داستان شیرینی ها و مارشملوها می دانید، در حقیقت اهمالکاری یعنی مارشملویی که الان نباید بخوریم را بخوریم!
این تعریف اهمالکاریست. پس تقریباً همهی ما اهمالکاری داریم.
خیلی مواقع می دانیم که درست این است که به بچه توجه کنیم نه به تلویزیون، ولی ترجیح میدهیم که تلویزیون ببینیم.
این یعنی اهمالکاری.
خیلی اوقات میدانیم این 120، 130 میلیون پولی که داریم را نباید ماشین بخریم، اگر پولش را سرمایهگذاری کنیم درآمدش خیلی خیلی بهتر و کمک کنندهتر باشد اما اهمالکاری میکنیم، مارشملو را زودتر میخوریم و بعداً خب نتایجش مشخص میشود.
پس میبینیم اهمالکاری گسترهی خیلی وسیعی دارد و فقط محدود به این نیست که ما یک کاری را باید انجام بدهیم و بنشینیم یک جا و کار را دیگر انجام ندهیم. نه! میتواند مدلهای مختلفی داشته باشد.
اهمالکاری دسته بندیهای مختلفی دارد. یکسری عمومی و خیلی ساده است و اکثراً با آنها آشنایی داریم و در دوره هم کامل صحبت کردیم.
اولی بحث تنبلی است.
حال ندارم، حسش را ندارم یکسری کارها را انجام بدهم. تا حسش هم نباشد آن کار را انجام نمیدهم.
این مدلی است که خیلی از ما دچارش هستیم.
مدل بعدی از آن طرف داستان است.
ایدهآل گراهای خیلی سختگیر، یا باید کامل باشد یا میخواهم نباشد.
من عنوان این دوستان را نمیگذارم کمالگرا میگذارم کاملگرا. کسانی که یا یک را میخواهند یا صفر را. خب این باعث میشود که عملاً یکسری کارها شروع نشود یا آنقدر درگیر کار میشوند که به هیچ کار دیگری نمیرسند.
دسته بعدی افرادی هستند که ترس دارند.
شاید بد نباشد این مقاله را هم بخوانید تا با اصول اهمال کاری آشناتر شوید:
از شکست و موفقیت ترس دارند.
اینها هم ممکن است اهمالکاری کنند.
من میترسم که نکند فلان شرکت من را قبول نکند. بنابراین اهمالکاری میکنم که فرم استخدام شرکت را تکمیل کنم.
و مثالهای خیلی خیلی زیاد دیگر در حیطههای مختلف.
میترسم به آن آدم ابراز علاقه کنم و بگم من قصد دارم با شما ازدواج کنم. اهمالکاری میکنم و خب ممکن فرصت از دست برود.
مدل بعدی که آخرین دسته است که میخواهم اینجا معرفی کنم(اینها دستههای عمومی هستند) بحث: برنامهریزی نداشتن میباشد.
ما به خاطر برنامهریزی نداشتن هست که اهمالکاری میکنیم.
یعنی وقت کم میآوریم، نمیدانیم باید چکار کنیم و مشکلاتی از این دست…
این چند مدل، یعنی تنبلی و حس و حال نداشتن، ایدهآل گرا بودن، ترس از موفقیت و شکست و بحث برنامهریزی نداشتن چهار مدل از مدلهای عمومی بودند.
اما یکسری اهمالکاریها مدلهای خاص هستند که پاسخ سوال این دوست عزیز هم در همین قسمت نهفته است.
یکسری چیزها که اصلاً به نظر هم نمیآید ربطی به اهمالکاری داشته باشد.
یکی از دلایل اهمالکاری بحث ناتوانی در تصمیمگیری است.
من خیلیها را میشناسم وقتی بخواهند یک کاری را انجام بدهند، عالی انجام میدهند.
من دوستان خیلی زیادی داشتم، اتفاقاً ساعاتی قبل از ضبط کردن این ویدئو با یکی از همین دوستان صحبت میکردم. این دوست من میگفت "من تنبلم پیام، کلاً آدم تنبلی هستم" و من به او گفتم که" نه تو تنبل نیستی، مطمئن باش که تنبل نیستی" و برای او توضیح دادم.
گفتم که تو هر جایی از زندگیت که خواستی کاری را انجام بدهی آن کار را با تمام وجود انجام دادی، پس اهمالکاری و تنبلی نداشتی. بلکه مشکل تو در تصمیمگیری هست.
بله، اهمالکاری به دلیل ناتوانی در تصمیمگیری.
اکثر جاها اصلاً تصمیم نمیگیری که کاری را انجام بدهی. یعنی نمیدانی که این کار درست است یا آن کار. بنابراین همینطور میمانی و هیچ کاری انجام نمیدهی.
وسط دو راهی میمانی. حتی مسیر اشتباه را هم نمیری. که به نظر من اشتباه رفتن بهتر از این هسن که آدم ثابت یکجا بماند.
پس مشکل بحث تصمیمگیری هست. شاید عجیب به نظر بیاید، اما خیلی از ما دلیل اهمالکاریمان همین مورد است. خب راجع به این موضوع در دوره مفصل صحبت کردهایم.
اما آخرین صحبتی که دارم و عملاً می خواهم این قسمت را کاملاً برای شما باز کنم و توضیح بدهم بحث افرادی هست که کاملاً پر کار هستند.
بگذارید با یک داستان برای شما این موضوع را بگویم:
چندین سال پیش من مدیر فروش و بازاریابی یک شرکت گردشگری بودم.
یکی از بزرگ ترین شرکت های گردشگری ایران بود. هم موسسه آموزشی بود و هم یک شرکت گردشگری و خب یک دفتر خیلی مجهز و یک ساختمان خیلی خوب و درکل یک موسسه خیلی بزرگ بود.
مدیر آنجا که یک دوست خیلی خیلی عزیز برای من هست و خیلی براشون احترام قائل هستم اما یک اهمال کار بود.
یک اهمال کار جدی…!
جالب است بدانید که این مدیر اهمال کار عزیز هشت صبح سرکار حاضر می شدند تا 9، 10 شب!
تقریباً روزی 14 ساعت در دفتر بودند! و دائماً هم که نگاهش می کردیم درگیر بودند.
تلفن جواب می داد… با بقیه صحبت می کرد… به کار منشی سرک می کشید… به قسمت های مختلف می رفت… با مشتری ها صحبت می کرد… تماس های تلفنی می گرفت… کارها را پیگیری می کرد…
به نظر می اومد که فوق العاده درگیر هستند، اما حقیقتش این بود:
کارهایی که یک مدیر باید انجام می داد را انجام نمی داد! بلکه فقط وقت خودش را با کارهای دیگر تلف می کرد.
کار یک مدیر تلفن جواب دادن به مدت شش ساعت در روز نیست!
خیلی از مدیران کشور ما دچار این مشکل هستند، یعنی خودشان را با کارهای پیش پا افتاده که می توانند به دیگران واگذار کنند، اما به خاطر دلایل مختلف این کار را انجام نمی دهند و بنابراین اهمال کاری می کنند!
و خب به نظر میاد بسیار بسیار پرکار هستند! نگاه می کنیم و می گوییم که: وای… خسته نباشید… خیلی خیلی زحمت کشیدید… واقعاً من نگاه می کنم شما 14 ساعت درگیر بودید! در صورتی که آن مدیر می توانست با دو یا سه ساعت کار مفید به تمام آن چیزی که تا الان داشته است می رسید و بلکه خیلی خیلی جلوتر بود.
خب! آن مدیر همیشه گلایه داشت و می گفت وقت ندارم! و از این داستان ها… همه ما هم از مدیرها و انسان های مختلف این داستان را شنیدیم. این وقت ندارم ها معمولاً رابطه مستقیمی دارد با ناتوانی انسان ها!
هر چه قدر که ما بگوییم وقت ندارم، وقت ندارم نشان دهنده این نیست که ما آدم پرکار و حرفه ایی هستیم بلکه برعکس، نشان دهنده این است که ما در برنامه ریزی ناتوان هستیم.
بنابراین اگر خدایی ناکرده چنین ادبیاتی را دارید حتماً از برنامه خودتون حذف کنید.
خب! حالا نکته بعدی چی هست؟!
اینکه ما نگاه می کنیم می بینیم که وقت نداریم یک سری کارها را انجام بدهیم…
دلیلش این هست: ما خوب کار می کنیم، کار خوب نمی کنیم!
یعنی چی؟!
یعنی یک کار را عالی انجام می دهیم اما آن کار اصلاً قرار نیست انجام شود!!
یعنی قرار است من از این مسیر بروم اما در مسیر دیگری با تمام قدرت می روم!
چه اتفاقی می افتد؟!
هیچ اتفاقی نمی افتد… هیچ نتیجه ای برای رسیدن به آن هدف حاصل نخواهد شد…
بنابراین باید درنظر داشته باشیم: ببینیم اصلاً کاری که داریم انجام می دهیم کار خوب هست؟ یا خوب کار کردن است؟
اول کار خوب را پیدا کنیم و در آن مسیر، خوب کار بکنیم.
خب!
این جمله از استفان کاوی را بارها از من شنیدید که انسان ها چهار سری کار انجام می دهند:
کارهای مهم و فوری
کارهای مهم و غیرفوری
کارهای غیرمهم و فوری
کارهای غیرمهم و غیرفوری
و کاری که ما باید انجام بدهیم مهم و غیرفوری است.
همین که بررسی کنیم و ببینیم آیا در مسیر درست هستیم یعنی کار خوب را انجام می دهیم یا نه؟
یعنی یک کار مهم و غیرفوری هست.
یعنی مجبور نیستیم الان بررسی کنیم و خیلی از ما افراد در این کار اهمال کاری می کنیم و برای همین است که در مجرای موفقیت قرار نمی گیریم.
یک راننده ای بود که مسولیت رساندن من را به عهده داشت، یک بار از من سوال کرد، گفت که:
به من هم همیشه می گفت مهندس. مهندس چه اتفاقی می افتد که بعضی ها این قدر پولدار می شوند و خیلی هم کم کار می کنند! ولی خب در آمدشان خیلی زیاد است!
ولی من را نگاه کنید از صبح دارم تلاش می کنم و این کارو می کنم، اون کار رو می کنم و یک سری واژه های دیگر ولی به هیچ جا نمی رسم! دلیلش چی هست؟!
خیلی جالب بود برای من!
اون فرد یک لحظه با خودش فکر نکرده بود که من دارم خوب کار می کنم و یا کار خوب می کنم!!
اگر هدفت پولدار شدن هست؟! شما اگر صد برابر این هم کار بکنی در این مسیر به هدفت نمی رسی!
بلکه باید مسیر را عوض کنی و اون جا خوب کار کنی!
چه قدر می توانی در آن فضا پس انداز کنی؟!
دقیقاً این مثال خیلی از ما در مدل های مختلف است.
مدیران ارشد سازمان های بسیار بسیار بزرگی را می شناسم که خوب کار می کنند اما کار خوب نمی کنند!
کارهای مهم و فوری را انجام می دهند و کارهای مهم و غیرفوری را انجام نمی دهند!
مثلاً هدف گذاری یکی از همین کارهاست!
خیلی از ما افراد در همین کار هم اهمال کاری می کنیم.
این درس سوم یا چهارم دوره از اهمال کاری تا موفقیت هست. این که چطور هدف گذاری را انجام بدهیم و خیلی از ما افراد همین موضوع را هم اهمال کاری می کنیم.
می گوییم:
حالا فرصت هست…
حالا باشه برای بعداً
من می دونم می خوام چی کار کنم دیگه! مگه هدف نوشتن ضروریه!
این مال کلاس های خارجی هاست…
همین جور بهانه های مختلفی را می آوریم.
پس دقت بکنید اگر خیلی پر تلاش هم هستید، باز هم ممکن است جزو دسته اهمال کاران باشید و باشیم. فرقی نمی کند!
همه ما ممکن است در این فضا گیر افتاده باشیم یا الان باشیم و یا در آینده در این دام دچار شویم!
بنابراین از شما خواهش می کنم یک لحظه به روند سریع زندگی، دستی نگه دارید و با خودتون فکر کنید آیا مسیری که دارم می روم اصلاً درست است یا خیر؟!
درسته و من ممکن است در این مسیر خیلی خوب باشم اما آیا اصلا این جایی که هستم، این جاده ای که درونش هستم، جاده درستی هست یا نه؟!
یک پیشنهاد فوقالعاده:
واقعیت این است که هزینههای اهمال کاری بسیار زیاد است. یک بار برای همیشه یاد بگیرید چطور از شر اهمال کاری و تنبلی خلاص شوید
راستی فرصت باقی مانده تا این وبینار خیلی کم است! کلیک کنید: