رسیدن به شغل دلخواه

سرفصل های مهم این مقاله:

شاید شما بگویید که چگونه از صفر شروع کنم؟ شاید بگویید که من خیلی راه ها را رفته ام و نتیجه نگرفته ام.
شاید بگویید که من هیچ ارثیه ای از پدر و مادر ندارم و باید خودم از صفر شروع کنم.

شاید بگویید درست است.
می توان از هیچ شروع کرد، اما برای کسانی که کار دارند یا سرمایه دارند در واقع برای آنهایی که مرحله دوم اند، درست است نه برای من که می خواهم از ابتدا شروع کنم.

اگر واضح تر بگویم، در واقع می خواهید بدانید که: «چطور می توان از صفر شروع کرد؟»
قبل از اینکه بگویم که:«چطور می توان از صفر شروع کرد؟»، لازم است یک نکته مهم را بگویم. آن نکته این است:

 

خیلی از افراد موفق از هیچ شروع کرده اند.
البته هر کدام از افراد موفق در زمینه کاملا متفاوتی به ثروت و دارندگی رسیده اند.
ولی در همه آنها فقط همین نکته مشترک است:

اکثر آنها از هیچ شروع کرده اند.

البته هر کدام از آنها مهارت ها و علایق متفاوتی داشته اند، مسیر کاملا متفاوتی را طی کرده اند و میزان دارایی و ثروتشان با هم یکسان نیست.
اما نکته مشترک بین تمام آنها این است که همه از هیچ شروع کرده اند! و این باید درسی برای ما باشد.

اما من می خواهم کمی فراتر از حرف آنان بروم.
آنها از هیچ شروع کرده اند، اما واقعیت این است که نه هیچ مطلق!

 

به عبارت درست تر آن ها سفر خود را به سمت ثروت و موفقیت با “اشتیاقی دیوانه کننده” شروع کرده اند.
اشتیاقی که نمی گذارد تو به راحتی بخوابی، یا برای خودت آزاد بچرخی و وقتت را هدر دهی.

 

و اگر لیست 100 ثروتمند بزرگ دنیا را نگاه کنیم، این ها همان کسانی هستند که Ebay, Google, Microsoft, Facebook و…… را به وجود آورده اند.
و اگر کارنامه تحصیلی آنها را نگاه کنی می بینی که خیلی از آنها درس شان را نیمه کاره رها کرده اند و اصلا شاگردان خوبی نبوده اند.

 

و این برای من کاملا قابل درک است.
وقتی که ما واقعا به مهارتی علاقه داشته باشیم، سرعت یادگیری مان خیلی بالاتر از محیط کلاس درس می شود.
اما معلم ما نمی تواند با سرعت مناسب به ما آموزش دهد.

چون احتمالا 29 شاگرد دیگر نیز در آن کلاس هستند که آماده بهانه گیری و اعتراض سر هر چیز ریز و درشت هستند.

 

رسیدن به شغل دلخواه

 

به همین خاطر است که:

ما باید به خودمان متکی باشیم و سعی کنیم خودمان، به خودمان آموزش دهیم.
همین امروز برو به کتابفروشی و به دنبال کتاب هایی بگرد که شغل مورد علاقه ات را به شکلی ساده و قدم به قدم یاد می دهند. (کتاب قله را حتماً در رابطه با متخصص شدن در هر کاری مطالعه کنید)
کافی است سری به آنها بزنی، مطمئنم که در هر مورد با چندین عنوان کتاب روبرو خواهی شد.
همه آنها را بخر و غرق در مطالعه شو و تمرین های آن کتاب ها را انجام بده.

 

به محض اینکه شروع کنی و به مرور مهارت در کار کسب کنی، دیگر نیاز به تشویق و حمایت هیچ کسی نخواهی داشت!
اگر نمی توانی کتاب مورد نظر را بخری، از کتابخانه امانت بگیر. همیشه راهی برای رسیدن به دانش وجود دارد.
پس حالا برو و از صفر شروع کن.

 

مانع هدف را بشناس و برطرف کن

به راستی موانع هدف چیست؟ چگونه بفهمیم؟ چطوری برطرف کنیم؟
بزرگترین مانع در راه رسیدن ما به اهدافمان “احساس سردرگمی” است.
یعنی اینکه کاملا مطمئن نباشیم که آیا روش مان نتیجه می دهد یا نه.
محققان تحقیق کرده اند و فهمیده اند که مغز ما راه حل های نصفه و نیمه را به معنای شکست تلقی خواهد کرد.

پس اگر می خواهید به هدف خود برسید، باید کاری کنید که همیشه به هدفتان نزدیک تر شوید.
وگرنه “سردرگمی” جای آن را خواهد گرفت و در نهایت ناامیدتر از قبل در جایی خیلی بدتر رها خواهید شد.

در نتیجه اگر در گذشته همیشه دچار شک بوده اید و مطمئن نبودید که آیا در آینده به هدف خود می رسید یا نه، شما مقصر نبوده اید.
به هر حال الان می دانید که چرا باید شک و تردید را کنار بگذارید
و هر روز اقداماتی انجام دهید تا اهدافتان همیشه آن طور که شما می خواهید اتفاق بیفتند.

 

اگر باور کردن این قضیه برایتان سخت است، حق دارید!
اما کمی صبر کنید و با من همراه باشید من تکه تکه این پازل را به شما نشان خواهم داد.
شاید از خود می پرسید که دانستن همه این ها چه کمکی به شما می کند.

پاسخ من این است: تمام فکرهایی که در مورد هدفتان دارید و تمام اقدام هایی که در مورد هدف تان انجام می دهید، همه وهمه روش هایی برای تاثیر گذاری روی هدف شما هستند.

اکنون که با این اصل مهم آشنا شده ایم،
حال می توانم به سادگی برایتان توضیح دهم که چرا بعضی از اوقات شما تلاش می کنید
و به نتیجه نمی رسید و چگونه می توانید مشکل تان را حل کنید.
با دانستن این نکته شما قادر خواهید بود که بفهمید چرا بعضی از اوقات آرزوها و خواسته های شما باعث شکل گرفتن نوعی هدف می شود که من اصطلاحا به آن “تضاد اهداف” می گویم.

 

شما باید خوب فکر کنید و فکرهایی که با هم تقاقض دارند را بررسی کنید و برخی ها را حذف کنید.
مثلا کسی که دوست دارد سخنران شود و دوست دارد هر روز بخورد و بخوابد و تلاش نکند، این دو با هم تناقض دارند.
یکی به سخنران شدن منتهی می شود و دیگری به تنبلی و سخنران نشدن منتهی می شود. او باید یکی را حذف کند.

 

چطوری ترس از ریسک را از بین ببریم؟

یک واقعیت مهم:

انسانها از نقاط امن خود بیرون نمی آیند.
انسانها از این که چیزی را از دست بدهند وحشت دارند.
به همین خاطر از “تغییر”می ترسند و در نتیجه از “تصمیم گیری”اجتناب می کنند و از نقاط امن بیرون نمی آیند.

این واقعیت دارد.
شما از شرایط فعلی ناراضی هستید. شما می دانید که با ادامه دادن آنچه تا حال انجام داده اید، چیزی عوض نخواهد شد و نتایج بهتری نخواهید گرفت.
اما از طرف دیگر نیز می ترسید همین را هم که تا الان بدست آورده اید از دست دهید:
همین کار فعلی که حداقلی از پول را وارد زندگی شما می کند، یا همین دوستانی را که نصفه و نیمه به آنها اعتماد دارید و …

شما از تغییر می ترسید، چون از این می ترسید که ممکن است همین چیزهای فعلی را هم از دست بدهید
و در نتیجه بجای آنکه زندگیتان بهتر شود، بیشتر در درون مرداب فرو روید.

پس کاری که ناخودآگاه انجام می دهید این است که اصلا تصمیم گیری نمی کنید.
سعی می کنید از تصمیم گیری اجتناب کنید. ازانتخاب هدف تا حد ممکن پرهیز می کنید تا جایی که واقعا ناچار باشید.
به عبارت دیگر دست به انجام کار جدیدی نمی زنید مگر آنکه واقعا ناچار به تغییر باشید!

 

در دوره مدرسه استادی دو که پارسال برگزار شد و من هم شرکت کرده بودم، همه کسانی که شرکت کرده بودند، موفق نمی شوند.
چون همه ناچار به تغییر نیستند. ولی کسانی که مجبورند، تلاش می کنند و تلاش می کنند، تا بالاخره یک روز به هدف خود می رسند.

 

هیچ کسی با توسل به ترس به رویاهای خود نرسیده است. اساسا رویا و ترس با هم یکجا جمع بسته نمی شوند.

من در این نوشته 3 راه ساده را به شما یاد خواهم داد که تا آخر عمر می تواند به شما کمک کند تا بر ترس های خود غالب شوید.
احتمالا این 3 روش نمی توانند در چند ثانیه تمام ترس های شما را از بین ببرند، و اساسا شما نیز نباید چنین انتظاری از خود داشته باشید.
چون اگر بخواهید ناگهان خود را از ریشه متحول کنید و تمام ترس ها را از بین ببرید، احتمالا دچار استرس و اضطراب زیادی خواهید شد که قدرت تصمیم گیری خود را از دست خواهید داد.

در نتیجه ممکن است تصمیمات اشتباهی بگیرید که شما را به مسیر اشتباهی بفرستد.
پس می خواهم کمی صبور باشید و رویارویی با ترس و مدیریت آن را تبدیل به یک خصوصیت فردی در بلندمدت کنید.

همچنین می خواهم بگویم که منظور من از “ریسک کردن” انجام کارهای غیرمنطقی نیست.
هدف من این است که شما شجاعت کافی برای تصمیم گیری در مواردی پیدا کنید که واقعا برایتان خوب است
و عاقلانه هم به نظر می رسند اما باز هم قادر نیستید که ترس خود را رها کرده و مسیر جدیدی را انتخاب کنید.

 

1- از چیزهای کوچک شروع کنید

آیا شما می توانید از هزار تومان بگذرید؟ از ده هزار تومان چطور؟ از صدهزار تومان چطور؟

واقعیت این است که هیچ کس حاضر نیست حتی یک تومان از پولش را به دور بیندازند، اما مطمئنا از دست دادن یک رقم بالاتر نیاز به شجاعت و ریسک پذیری بالا دارد.

بیشتر پیشرفت های زندگی، از تلاش و از دست دادن بعضی چیزها به وجود می آید، یعنی داد و ستد. شما چیزی را از دست می دهید و چیزی را به دست می آورید. اجازه دهید چند مثال را بررسی کنیم:

شما بخشی از پس انداز خود را در حساب سپرده بانکی قرار می دهید و هر ماه بهره ای برای آن دریافت می کنید. پس قدرت خرج کردن و لذت بردن از آن را (در کوتاه مدت) از دست داده اید.
شما زمانی را صرف دویدن، ورزش و فعالیت می کنید و عرق می ریزید چون می خواهید بدنتان زیباتر شود و جذابتر شوید. پس زمان و انرژی جسمانی را از دست می دهید.
شما زمانی را صرف یادگیری دانش یا مهارت جدیدی می کنید چون در آینده می توانید از بابت خدماتی که به دیگران می دهید کسب درآمد کنید. در ازای یادگرفتن این مهارت های جدید پول و به مقدار بیشتری وقت خود را از دست می دهید.
وقتی از این دید به زندگی نگاه کنید، از نظر منطقی و عقلانی به این نتیجه می رسید که بجای “از دست دادن” دارایی هایتان، باید از “هیچ چیز را از دست ندادن” بترسید!

باید حاضر باشید در معامله های کوچک ضرر کنید تا در معاملات بزرگ برنده شوید.
یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر شما جوری زندگی می کنید که نمی خواهید هیچ چیزی را از دست بدهید و همه چیز را محکم در مشتتان نگاه داشته اید، میزان داد و ستد و معامله در زندگی شما صفر خواهد شد.

وقتی که این اتفاق بیفتد، اولین بازنده آن خود شما خواهید بود.
در حالی که همه دارند با جدیت معامله می کنند و چیزهای ارزشمند را با هم تبادل می کنند،
ولی شما چیزی را بدست نمی آوری، چون چیزهای دیگری را حاضر نیستی از دست بدهی.

برای ساده کردن این روند و تغییر دادن تدریجی خود، اول از خود بپرسید که چه چیزی را حاضرید از دست بدهید بدون آنکه تعادل زندگیتان به هم بریزد؟
مثلا اگر هر هفته 5 ساعت صرف یادگیری یک مهارت یا هنر جدید بکنید، آیا از دادن این زمان برایتان خطرناک است؟
اگرمی خواهید سخنران خوبی شوید، باید بتوانید وقت زیادی را کتاب بخوانید و تمرین سخنرانی کنید. اما همیشه هم شاید نتیجه نگیرید.
آیا حاضرید که این ریسک را بکنید؟

 

رسیدن به شغل دلخواه

 

2- قبل از ریسک کردن آموزش ببینید

در زمینه ای که علاقه دارید بروید ثبت نام کنید و آموزش ها را یاد بگیرید.
شما هم باید قبل از ریسک کردن، اول دانش خود را در آن زمینه زیاد کنید.
داشتن دانش کافی به شما اعتماد به نفس بالایی می دهد و می توانید نقشه راه بهتری برای خود آماده کنید.

فرض کنید که می خواهید بخشی از پس انداز خود را در بورس سرمایه گذاری کنید و سودی را بدست آورید.
باید به کلاس های آموزش بورس بروید، تا با انواع بورس و شرایط آن آشنا شوید.
در مورد هر کدام از آنها تحقیق کنید و سودشان را با هم مقایسه کنید.
حال که اطلاعات کافی را کسب کردید می توانید عاقلانه و سنجیده ریسک کرده و پولتان را سرمایه گذاری کنید.
البته داشتن اطلاعات و دانش هیچ چیزی را تضمین نمی کند.

دانش خود را در زمینه ای که می خواهید تغییری در خود دهید بالا ببرید.
کتاب هایی مربوط به آن بخوانید و کسانی را پیدا کنید که پیش از شما در آن زمینه قدم گذاشته اند و تجربه کافی دارند.
اما آنقدر صبر نکنید که فرصت از دست برود. همیشه درصدی از خطا و شانس را برای خود در نظر بگیرید.

 

3- به کسانی که ندارند کمک کنید

احتمالا این توصیه من دقیقا برخلاف تمام انتظاراتتان خواهد بود، مخصوصا اگر از نظر مالی فعلا در شرایط مناسبی نیستید و حتی حساب ریال هایتان را نیز نگاه می دارید.

اگر در شرایط مالی نامناسبی هستید و در حال تغییر زندگی خود هستید، حتما باید به دیگران کمک کنید!

توضیح این مسئله شاید عجیب به نظر برسد اما زمانیکه شما در اوج سختی همچنان به دیگران کمک می کنید، پیغامی که به ذهن ناخودآگاه خود می فرستید این است که در درون خود را فقیر و ناتوان نمی دانید.
شما در هر حالی بخشنده هستید و فکر می کنید که علیرغم مشکلات فعلی، ثروت و دارایی به زندگی شما وارد خواهد شد.

ضرب المثلی هم داریم که می گوید:

« از هر دست بدهی از همان دست می گیری.»

خلاصه اینکه:

اکثر افراد موفق از هیچ شروع کرده اند.

به خودمان متکی باشیم.

احساس سردرگمی را از بین ببریم.

از موارد کوچک شروع به ریسک کنیم.

آموزش ها را جدی بگیریم.

به دیگران کمک کنیم.

مطالب محبوب سایت:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا