بلیطنوشته1: وقتی مخاطب دوستمان ندارد!
بلیطنوشته1: وقتی مخاطب دوستمان ندارد! همیشه وقتی برای سفرهای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر میکردم یک اتفاق جالب برایم رخ میداد و آن این بود که دوست داشتم با بلیطهای بی مصرف هواپیما یک کار مفید انجام بدهم…
نمیدانستم که این کار چه چیزی میتواند باشد، تاکردن یک کاغذ؟ جمع کردن کلکسیون این بلیطهای بی مصرف؟ یا….
تا این که در سفر آخری که داشتم یک ایده به نظرم رسید و تصمیم گرفتم پشت هر بلیطی که ممکن بود، یک تجربه از آن سخنرانی با شما به اشتراک بگذارم، آن را در اینستاگرام بنویسم و از هشتگ #بلیطنوشته استفاده میکنم.
در اولین بلیط نوشته که مربوط به یک سخنرانی در سازمانی دولتی در بندرعباس بود قصد دارم در مورد این موضوع صحبت کنم که چطور باید سخنرانی کنیم وقتی که مخاطب اصلاً دوستمان ندارد و عملاً میخواهد که تحت هر شرایطی سخنرانی ما را بپیچاند!
داستان از اینجا شروع شد که من در سازمانی دولتی برای اجرای کارگاه سخنرانی دعوت شده بودم و مطمئن بودم که اغلب شرکت کنندگان – به جز دو یا سه نفری که از اعضای سایت هستند – فقط و فقط به دلیل حضور و غیاب در این برنامه حضور دارند و منتظر هستند که در ساعت استراحت سالن را ترک کنند!
به این معنی که شما کلاس را با 30 نفر شروع میکنید و اگر شرایط به همین صورت باقی بماند، با 5 نفر به پایان خواهید رساند! و این یعنی یک حس وحشتناک که ترس از سخنرانی زیادی برای ما ایجاد میکند…
راهکار من برای چنین شرایطی بسیار ساده است:
دوره غیر حضوری سخنرانی و فن بیان را از دست ندهید
زمانی که من سخنرانیام را شروع کردم، با این جمله شروع کردم که:
ممکنه کسی به من بگه که ما اینجا چی کار میکنیم و اصلاً چرا باید 4 ساعت از وقتمان را اینجا تلف کنیم؟!
زمانی که حضار این جمله را شنیدهاند، حسشان کاملاً عوض شد و با یک دید متفاوت به من نگاه میکردند زیرا من مثل سایر سخنرانان و مدرسانی که تا به حال با آنها کلاس داشتهاند نبودم و آنها را درک میکردم!!!
زمانی که از چند نفر پرسیدم که چرا اینجا حضور دارید؟ جوابهایی کاملاً متداول و از روی خجالت شنیدم:
- این مهارتها برای همه ما ضروری است
- آموزش باعث رشد ما میشود
- با یادگیری میتوانیم ارتقا پیدا کنیم….
همینجا بود که صحبت را قطع کردم و با خندهای گفتم که همه اینها خوب است اما به نظر میرسد اگر حضور و غیاب مطرح نباشد این موارد هم آنقدر مهم نیستند! و با شنیدن این صحبت جمع شروع به خندیدن کرد…
جمله بعد من این بود که: اما من قصد دارم در این سخنرانی مطالبی را با شما به اشتراک بگذارم که زندگی بسیاری از جمله خودم را تغییر داده و مطمئن باشید مثل صحبتهای متداول نخواهد بود و قول میدهم که در انتهای صحبت کاری کنم که شما این احساس را نداشته باشید که وقتتان تلف شده است، چون اعتقاد دارم وقت شما بسیار مهم است و من به وقت شما بسیار احترام میگذارم….
تا همینجا همه شرکت کنندگان متوجه شده بودند که گویا این صحبت با همه صحبتهای دیگر تفاوتهایی دارد و این موضوع فرصتی برای من ایجاد کرد که مخاطبان را با خودم همراه کنم و از نقطه سقوط توجه در نمودار جلب توجه مخاطبان در سخنرانی به سلامتی عبور کردم.
حالا وقت این بود که با تکنیکهایی که در ویدئو آموزشی چطور جذاب سخنرانی کنیم ارتباطی میان مخاطب و سخنرانی ایجاد کنم که خداروشکر این اتفاق به خوبی رخ داد و جالب این بود که این سخنرانی با 29 نفر به پایان رسید! یعنی فقط یک نفر در جمع حاضر نبود که ایشان هم یک ویدئو کنفرانس مهم داشتند….