جان کَندن و درآمد یک شرکت موجب موفقیتش نیست، بلکه اعتماد است! اهمیت اعتماد در پیشرفت یک شرکت بسیار بالاست.
اعتماد، در جای جای یک تجارت نقش دارد. تحقیق دانشگاه هاروارد نشان میدهد که با وجود اعتماد در یک شرکت، افزایش انرژی کارکنان 106%، کاهش استرس 74%، میزان تعهد 76% و کارایی آنها 50% بیشتر از شرکتهایی است که اعتماد بین کارکنان آن وجود ندارد.
وقتی اعضای یک مجموعه بدانند که بقیه هوایشان را دارند و اگر بخواهند کاری کنند، دیگران حمایتشان خواهند کرد، خطر میکنند و جرات بیشتری خواهند داشت. وقتی اتفاق بدی می افتد، همگی میخواهند شرایط را بهتر کنند چون اعتماد دارند و مطمئنند که وقتی دست به دست همدیگر بدهند، همه چیز با تلاش دسته جمعی بهتر خواهد شد.
اعتماد، قدرتِ یک شرکت است؛ اما سؤال اینجاست: اعتماد در کار یعنی چه و مدیرها چطور میتوانند اعضای شرکت را به یکدیگر معتمد کنند.
منظور از اعتماد، دقیقاً چیست؟
اعتماد به معنی این نیست که همه در دفتر کاری دوست صمیمی یکدیگر باشند. به معنی تعداد دوستهای صمیمی و حتی اینکه کسی کمکی بخواهد و به کمکش بشتابیم هم نیست. اعتماد در محل کار یعنی:
1- هر عضوی از تیم نهایت تلاش خود را بکند تا شرکت به هدف خود برسد.
2- همه اعضای تیم به گزینه اول باور داشته باشند مگر اینکه خلافش با مدرک ثابت شود.
شاید این دو بنظرتان انتظارات سادهای بیایند اما ما شرکتهای زیادی را میبینیم که انتظار دارند، ولی کسی عمل نمیکند. کارکنان آن شرکتها ادعای تلاش دارند اما هرروز دارند از زیر کار در میروند. کارفرمایان هم به دنبال این هستند که دست آن کارمند را رو کنند.
این مشکلات باعث میشود اوضاع شرکت خوب پیش نرود: کارفرماهایی که مثل شخصیت منفور فیلم رفتار میکنند نمیتوانند اعتماد همکاران و کارکنان را جلب کرده اساس شرکت را بر پایه اعتماد بنا کنند. کارکنانی هم که بجای کار در تایمهای کاری به کارهای شخصی خود مشغول میشوند و پاسخگو نیستند میخواهند کارهای خود را توجیه کنند یا از زیر کار در بروند. این چرخه تخریب نشدنی ست و مدتها ادامه خواهد داشت و هیچ با هیچ راه قانونی نمیتوان آن را از بین برد.
از اول اعتماد کنید
اعتماد هم مثل قوانین دیگر یک شرکت است: یعنی باید در رابطه و با گذر زمان رخ دهد. در نظر آقای بهرام پور: به همین دلیل است که مجموعهی ما پر شده از کسانی که میشناسم. فقط به این خاطر نیست که می دانم مهارتهای کافی و لازم را دارند. نه! به این خاطر که می دانم میتوانم به آنها اعتماد کنم: وقتی میبینم چطور در نقشهای خود، به وظایفشان عمل میکنند و چقدر متعهد هستند باعث میشود به آنها اعتماد کنم و شرکت را از پایه و اساس بسازم. من به آنها گفتم: برای اینکه بتوانیم اینجا دور هم کار کنیم و به یک چیز خوب برسیم باید به هم اعتماد کنیم.
با پیش فرض هرروز میخواهم اعتماد کنم به سرکار بروید
وقتی کسی را استخدام کردید باید به آنها اعتماد هم بکنید. اگرچه حرفها مهم هستند اما بهتر است این را در عمل هم نشان دهید. من از تیم خودم نمیخواهم ساعتهای کاری خود را گزارش کنند یا آلارم ساعتشان را کار بگذارند. من میگذارم هرکس میخواهد وارد مجموعه شود و اگر کارکنان کار شخصی دارند انجام دهند. من فقط میخواهم بدانم کسانی که وارد میشوند (حال هر کس که میخواهد، چه پرداختی دارد و چه ندارد)، کارت ما را دریافت کند. به همین دلیل مراقب کارکنان نیستم که این کارها را انجام دهند. می دانم که انجام میدهند.
بله دیدم که گاهی با از این قوانین سوءاستفاده میشود و می دانم باز هم این اتفاق رخ خواهد داد. اگر بخواهم چنین فکری کنم پس باید سختگیرانه شرکتم را اداره کنم! و این باعث میشود دیگران دلخور شوند یا رفتارهایی که نشان دهندهی بی اعتمادی است برایشان آزاردهند باشد.
جریمهی فوری؟
وقتی کارکنان اشتباهی کردند چه؟
بهتر است با آنها صحبت کنیم، نه اینکه سریع به سراغ توپ و تفنگ برویم و بخواهیم سر از تنشان جدا کنیم. هر کسی اشتباه میکند. حتی ممکن است خود کارفرما هم گاهی اوقات یا در ابتدای کارش اشتباهی کرده باشد. باید ببینید دقیقاً چه اتفاقی افتاده: آیا هرچه از آنها خواستید به موقع و صحیح انجام شده؟ ممکن است کارمندتان انگیزه خاصی از این کارش داشته باشد یا از اینکه چنین اشتباهی کرده بی خبر است؟ اصولاً این اشتباه ناگهانی و غیرعمد میباشد.
سوءتفاهم همیشه پیش میآید. وقتی سوءتفاهمی شد باید ببینید اعتماد بین شما و دیگران چقدر است و کاری کنید که بیشتر شود. با کارمند خود هم عقیده شوید و از او بگذرید.
البته اگر کارمندی دروغ بگوید یا پشت سر مدیر از عمد کار اشتباهی انجام دهد، اوضاع کاملاً متفاوت میشود: حالا باید به آنها اخطار داد اما باز هم توهین آمیز رفتار نکنید. به کارمندی که بی وفایی کرده مهلت بدهید. شاید فکر کند و نظرش را تغییر دهد. شاید بفهمد چقدر اعتماد و وفاداری به شرکت و مجموعه مهم است؛ اما این را هم به یاد داشته باشید که هر احساسی به آن فرد دارید، نمیتوانید اجازه بدهید شرکت شما و اعتبارش را زیر سؤال ببرد.
ایجاد اعتماد در شرکت، از خودِ شما شروع میشود
بله اول این خودتان هستید که باید به کارکنان اعتماد کنید؛ اما باید برای این اعتماد سطح و اندازه مشخص کرد: فقط کسانی را استخدام کنید که به آنها اعتماد دارید و به آنها مهلت دهید تا به شما اعتماد کنند. بعد، خواهید دید که چطور برای بهبود، اصلاح و پیشرفت مجموعه تلاش میکنند.
به اعتماد، مثل پول نگاه کنید: با دقت جمعش کنید و با احتیاط خرج!
اید مثل پول نشود آن را شمرد اما بلاخره میفهمید اعتماد بین اعضای شرکتتان بسیار زیاد، زیاد، معمولی، کم یا خیلی کم است. نگران نباشید. فقط کمی زمان میبرد. اهمیت اعتماد در پیشرفت یک شرکت زیاد است پس بهتر است به آن توجه کنید، خود به کارکنانتان معتمد بوده و آن ها را هم به داشتن چنین مشخصه ای تشویق نمایید.
برای اینکه ببینید رسالت فردی شما چیست و چطور می توانید یک کارآفرین شوید، از محصول زیر استفاده کنید: