رادیو سخنرانی 19 : شعر برای پایان سخنرانی و نحوه خواندن شعر
شعر برای پایان سخنرانی و نحوه خواندن شعر ، بدون شک یکی از بهترین روشها برای شروع و پایان سخنرانی استفاده از شعر است.
یک شعر برای پایان سخنرانی میتواند یکی از بهترین روشها باشد.
اگر در یکی از برنامههای من شرکت کرده باشید میدانید که من از شعر در سخنرانی استفاده نمیکنم و این شاید مربوط شود به علاقه شخصی، مخاطبان، موضوع صحبت و شرایط فعلی جامعه و مخاطبان!
آیا خواندن شعر برای پایان سخنرانی روش خوبی است؟
روشهای بسیار زیادی برای پایان دادن به سخنرانی وجود دارد اما سوال این اینجا که آیا خواندن شعر برای پایان سخنرانی روش مناسب و حرفهای است یا خیر ؟
پاسخ این سوال بدون هیچ تردیدی نمیتواند قطعیباشد و به عوامل زیادی ارتباط دارد. مثلا:
- آیا شعر به موضوع ارتباط دارد ؟
- آیا شعر درست خوانده میشود؟
- آیا شعر قابل درک است؟
- آیا شعر غیر تکراری و غیر کلیشهای است؟
- و….
بنابراین باید دید که شرایط به چه صورت است و اگر شرایط محیا بود میتوان از شعر در پایان سخنرانی استفاده کرد.
چند نوع شعر برای پایان سخنرانی
شکر خدا در ادبیات ما اشعار بسیار زیادی برای پایان وجود دارد که در ادامه چند مورد را بررسی میکنیم.
شاید معروفترین شعر برای پایان سخن، این شعر زیبا از حضرت سعدی باشد:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
که واقعاً نمیدانم اگر غزل 586 سعدی نبود، 99 درصد برنامه سازان رادیو و تلویزیون و همچنین سخنرانان چطور میخواستند برنامهها و سخنرانیهای خود را به پایان برسانند…
یا مثلاً این بیت از غزل شمارهٔ 310 حافظ گرانمایه: (برای مشاهده کامل این غزل اینجا کلیک کنید)
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
یا مثلاً این رباعی از خیام واقعاً زمانی که یک مدرس میخواهد صحبت خود را در پایان ترم یا دوره بگوید بسیار زیبا خواهد بود.
یک چند به کودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
در حقیقت در این شعر بیت اول (یک چند به کودکی استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم) به این موضوع اشاره دارد که در دوران کودکی نزد استاد میرفتیم (به استاد شدن) و مدتی هم خودمان از استاد شدنمان خرسند و شاد شدیم.
زیبایی این رباعی در این است که میتواند مصراع پایانی را به صورت ترجمه کرد.
- از خاک تبدیل به روح شدیم. (مثبت)
- به صورت کامل فنا شدیم! (منفی)
که هردوی اینها در پایان سخن قابل استفاده هستند.
و در ادامه باید دید که نحوه خواندن شعر برای پایان سخنرانی چیست؟
نحوه خواندن شعر برای پایان سخنرانی
در این گفت و گو یاد می گیریم که چطور یک شعر را به صورت کامل و درست بخوانیم.
از همین رو پیشنهاد میکنم حتماً گفت و گوی من با فرزان بهنام در زمینه کاربرد شعر در سخنرانی را گوش دهید.
برای دانلود کافیست اینجا کلیک کنید
متن فایل رادیو سخنرانی شماره 19- کاربرد و استفاده شعر در سخنرانی
به نام خدا
سلام دارم خدمت شما کاربران عزیز وب سایت آموزش سخنرانی و فن بیان
من محمد پیام بهرام پور هستم و امروز قصد دارم بک ویژه برنامه خیلی خوب از رادیو سخنرانی را تقدیم حضورتان کنم.
قضیه از اینجا شروع شد وقتی من با یکی از دوستان خوبم که در ادامه با ایشون آشنا خواهید شد توی جلسه یک گفتگوی دوستانهه ای داشتیم و صحبت از یحث شعر و شعرخوانی شد و خب احتمالا متوجه شدید من خیلی اهل شعر نیستم و تو سخنرانی هایم هم استفاده نمی کنم. اما شعر تو فرهنگ ما یک موضوع خیلی جدی هست و می تونه به غنی شدن سخنرانی خیلی کمک بکنه و دیدم چه فرصت خوبی هست که با دوست عزیزم فرزان بهنام یک صحبتی داشته باشیم در رابطه با شعر و شعر خوانی.
اول می خوام که خوب یک سلامی داشته باشی خدمت دوستان عزیز.
بهرام پور: فرزان جان سلام
بهنام: سلام. عرض ادب و احترام خدمت شما که داشتیم خدمت کاربران عزیز، دوستان گرامی، هموطنان خوب و احتمالاًً شعردوست.
بهرام پور: مرسی شما صدات خیلی خوبه ها!
بهنام: شما لطف دارید. صدای همه خوبه، فقط باید جای صدا رو پیدا کرد و اینکه بدونیم از کجای حنجرمون استفاده کنیم که صدامونن بهتر بشه و اینکه صدای خوب ملاک نیست. خیلی ها متأسفانه بلد نیستند صحبت کنند و صحبت کردن بهتر از صدای خوبه. فکر میی کنم این جوریه
بهرام پور: مرسی از نکته خوبی که گفتی
بهنام: زنده باشید
بهرام پور: خب شما وقتی که اومدید شعری رو برای من گفتید، وقتی گفتگو می کردیم و تفاوتش را با اون چیزی که متداوله، کسانیی که حالا شعر می گن و اون بیان خوشگل خودت. ازت می خوام اون شعر را یه بار دیگه بگی با اون نوع اشتباهی که اونها می گفتندد و بیان قشنگ خودت تکرار کنی برامون
جملاتی برای شروع سخنرانی را هم مشاهده کنید
بهنام: خواهش می کنم. خدمت شما عرض کنم بله دقیقاً همینه. متأسفانه یه قالب قدیمی در لحن و شعر گفتن ما ایرانی ها جاا افتاده و نمی دونم پرا نمی خواهیم بشکونیم، می ترسیم طبق عاداتی که داریم، معمولا ما به چیزی که عادت می کنیم می ترسیمم تغییرش بدیم، فکر می کنیم شاید غلط باشه اما واقعیت اینه بله
فاااش می گویم و از گفته خود دلشاااادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
خب اینو خیلی راحت تر می شه گفت:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طائر گلشنم قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون اوفتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
و الی آخر
متأسفانه مشکلاتی وجود داره که توی یکسری از دوستانی که شعر می خونند . نمی خوان بپذیرن این رو، و این قالب متأسفانهه جاافتاده، من معمولاً پیشنهادم اینه که شما اول بیایید روخوانی کنید
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ما داریم شعر را می خونیم، شعر یه مفهومی داره، شاعر یه مفهومی رو داره در قالب شعر به ما میگه
بهرام پور: بله
بهنام:
ما وقتی شعر را داریم بیان می کنیم قراره که منتقلش کنیم پس باید خودمون بفهمیم قرار نیست با یه لحن آنچنانی بگیم نفهمیم.
آن مطلب را بفهمونیم به آن کسی که داره گوش می ده، بتونیم انتقال بدیم بارها شده من خودم نشستم پای صحبت دوستی، بزرگی، عزیزی، شعری خونده شده بعداً اصلاً نفهمیدم چی خونده بعد برای خودم تحلیل کردم، دو دو تا چهارتا کردم گذاشتم کنار هم
بهرام پور: مرسی، یعنی چیزی که من متوجه شدم این بود که شعر اولی که خوندی به زور می کشن فکر می کنن باید کشیده بشهه یه جورایی حماسی خونده بشه. در صورتی که اعتقاد داری که باید خیلی دوستانه و ساده و از دل برآمده باشه، نه اینکه الکی تکلفف اضافه کنیم بهش و دشوار کنیم.
بهنام: درسته، البته ما توی شعر خوندن ،انواع و اقسام شعر داریم دیگه، ما یه مثنوی داریم، غزل داریم، شعر نو داریم. هر کدوم اینهاا به نوعی خونده میشه.بر فرض یک شعر، حالا شما شعر حماسی گفتید شعر حماسی باید حماسی خونده بشه. یک شعری دارهه محمد کاظم کاظمی، حالا یه قسمتیشو من میخونم:
آی دوزخ سفران گاه دریغ آمده است
سر بدزدید که 72 تیغ آمده است
خوب این حماسی ،باید حماسی خونده بشه.
بهرام پور: درسته.
بهنام: ولی دلیلی نداره که من بیام یه کار شعر نورو هم همین مدلی بخونم بگم:
سلام، حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه…
دلیلی نداره اصلاً، این خیلی راحت میتونه خونده بشه:
سلام، حال همه ما خوب است
ملالی نیست
جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
و نه این دل ناماندگاربی درمان
بهرام پور: مرسی، مرسی، واقعاً دارم لذت می برم.
بهنام: اختیار دارید
دوره غیر حضوری سخنرانی و فن بیان را از دست ندهید
بهرام پور: خب من گفتم، موقع صحبتی که خودمون هم داشتیم، من خیلی اهل شعر نیستم و فقط شعرهای دوران راهنمایی وو دبیرستان و دبستانم، خوشا به حالت ای روستایی رو بلدم!
بهنام: خیلی هم خوب
بهرام پور: و خیلی خوشحالم از اینکه خودم همینجا دارم مطالب خیلی قشنگی رو یاد می گیرم.
خب یه مقدار ببریم به سمتت سخنرانی صحبت رو چون اکثر مخاطبان سایت ما کارشون سخنرانی هست.
می خواییم از سخنرانی استفاده کنیم برای بحث، از شعر استفاده کنیم برای بحث سخنرانی، یه، می تونم بگم سوتی که زیاد دیدم اینکه سخنرانان شعر یادشون می ره وسط سخنرانیشون و سخنرانی رو شروع می کنند با یک شعر و بعد وسطش یادشون میره و خوب به هر حال استرس سخنرانی یا تجربه نداشتنش، یا خوب به خاطر نسپردن باعث می شه که این اتفاق رخ بده به نظرم
خیلی مهمه که علی رغم اینکه شعرو حفط هستند یک نسخه ای ازش داشته باشن حتماً که اشتباه نشه
بهنام: دقیقاً
بهرام پور: بهرحال هر عاملی ممکنه که شرایط رو عوض بکنه و فراموش بشه.
و خب دوست دارم یه مقدار راجع به انتخاب شعر بگی.. فرهنگ ما فرهنگیه که شعر رو خیلی دوست داره.
ادبیات ما تو این زمینه خیلی غنی هست و خب تو خیلی از شرایط، شرایط هایی مختلف، شرایط ها اشتباهه!
خیلی شرایط مختلف میشه از شعر استفاده کرد. هر چند می گم من خودم خیلی استفاده نمی کنم، شاید به خاطر ناتوانیم در گفتن شعر، شاید اگه دو بار سر کلاسهات حاضر شم استفاده بکنم از شعرها.
بهنام: اختیار دارید
بهرام پور: و می خوام بگم که چطور می تونیم شعر خوب رو انتخاب کنیم چون وقتی من راجع به سخنرانی صحبت می کنم یک شعرر حماسی هیچ معنی نداشته باشه و حالا این نوع انتخاب شعر، منابعی که وجود داره، این نرم افزار خوشگلی که به ما معرفی کردی، اینها رو دوست دارم که بگی به دوستان و مطرح کنی.
بهنام: حتماً، متأسفانه یکی از دلایل اصلی که باعث می شه ما شعر رو درست انتخاب نکنیم عدم فهم شعره
بهرام پور: فهم محتوا
بهنام: فهم محتوا و مفهوم. ما می آییم یک شعر رو انتخاب می کنیم برای یک سخنرانی، شعر در رابطه با جنگه، ما سخنرانیمون درر رابطه با کارخانه مثلآ مزداست، برفرض، تبلیغ چیزی نشه! خب اول باید خودمون شعر رو متوجه بشیم که اصلاً این شعر چیه، چیی داره می گه، به درد کجا می خوره.
گفتی نرم افزار، بله یک نرم افزار گنج ور یا همون گنجوربه قول دوستان هست که دوستان می تونند از خود سایت دانلود بکنند و نصبب کنند
بهرام پور: که رایگان هم هست
بهنام: بله رایگان هست. تقریباً اشعار و غزلیات بزرگان شعر را دارد. یک نرم افزار دیگه هم هست به نام سروش سخن مال شرکتت سروش مهر اگه اشتباه نکنم، تو اون می تونید جستجو کنید شما، مثلآ می خواهید برید در رابطه با مادر صحبت کنید
بهرام پور: درسته
بهنام: کلمه مادر رو می زنید، هر چی شعر از هرکسی که در واقع تو اون نرم افزار هست و رابطه داره با مادر برای شما باز می شهه و شما می تونید از اونها انتخاب کنید.
بهرام پور: چقدر جالب
بهنام: و این می تونه خیلی کمک کنه به اینکه، من خیلی از این نرم افزار استفاده کردم جاهایی که می خواستم صحبت کنم در هرر زمینه ای، در رابطه با عشق می خواستم صحبت کنم از اون استفاده کردم، در رابطه با حتی بحث تحصیل، حالا اون زمانی کهه مشاوره تحصیلی می دادم و کار مشاوره تحصیلی انجام می دادم، در رابطه با تحصیل از اون نرم افزار استفاده می کردم.
انواع و اقسام، از نظامی گنجوی یکی دوتا شعر خوب هست، غزل خیلی خوب هست، در رابطه با تحصیل و درس خوندن علم و کسب علم و الی آخر…
بهرام پور: درسته
بهنام: این از نرم افزار. اما اینکه من بدونم اصلاً چی می خوام بگم و شعر بفهمم، برای فهمیدن شعر باید مطالعه ی زیادی داشتهه باشم، درک بکنم، خوبی اون سروش سخن اینه که…
بهرام پور: مفهوم رو هم گفته احتمالاً
بهنام: شما می تونید رو هر کلمه ای که نمی دونستید نگه داری موس رو، بزنی برات باز می کنه مفهوم رو معنی کامل، انواع وو اقسام معانی و خیلی نرم افزار کاملیه، من خودم خیلی استفاده می کنم ازش و دوستان خیلی می تونند توی اون پیشترفت بکنند،، در زمینه شعر با اون در واقع پیشرفت بکنند در زمینه شعر.
مکث و اکسانهایی که ما می گذاریم خیلی مهمه توی شعر خوندن و حتی داستان و حرف زدن. شما بهر حال توی مطالبی که درر رابطه با سخنرانی هم آموزش می دید در رابطه با مکث کردن خیلی صحبت می کنید که خیلی جاها باید مکث کرد، باید سکوت داد.
بهرام پور: بله
بهنام: سکوت می دونید خودش یک نت هست. ما توی نت وقتی پارتی تور می نویسند توی موسیقی یکسری نت ها هست، نتت سکوته، اونجا باید سکوت باشه
بهرام پور: بله
بهنام: توی شعرخونی هم دقیقاً همینه
بهرام پور: میشه با مثال این چیزهارو بگی
بهنام: دقیقاً
بهرام پور: مرسی
بهنام: یه شعر شاید بشه گفت ارزشمند و در عین حال معروفی هست:
تن آدمی، شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
حالا اینو به چند مدل می شه خوند، شما توی یکی از جلسات باشگاه سخنرانی که من افتخار داشتم حضور داشتم
بهرام پور: خیلی لطف کردین، متشکرم
بهنام: یک مثالی زدین و در رابطه با اینکه چند مدل ما می تونیم یک جمله رو بیان کنیم…
بهرام پور: "من دیگه پامو اینجا نمی گدارم"
بهنام: دقیقا، که من نباید می گفتم که گفتم تو اون جلسه
بهرام پور: جلسه فکر می کنم چهارم بود
بهنام: بله دقیقاً، تو این شعر هم همینه:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت
زمین تا آسمون فرق می کنه
ای نسیم سحر، آارامگه یار کجاست
ای نسیم سحر، ارامگه یار….
می تونیم بگیم:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
خب وقتی می چسبونیم عملاً مکث رو که بر می داریم از بین می ره
بهرام پور: درسته
بهنام: و یا یه جمله ای هست ما معمولاً به کار می بریم، حالا توی کلاسهایی که داریم:
ما با این قطار فقط مسافر نمی بریم
ما با این قطار فقط مسافر، نمی بریم
وقتی یک مکث و آکسون رو روی دو تا کلمه تغییر می دهیم، زمین تا آسمون معنی اون، مفهوم کلی جمله یا شعری که داریم می خونیم فرق میکنه
بهرام پور: فرق می کنه
بهنام: و این ها خیلی باید رعایت بشه، اگه من قراره به عنوان یک سخنران، به عنوان یک مدیر، به عنوان یک کسی که توی یکک جمعی داره صحبت می کنه در رابطه با مبحثی که دارم صحبت می کنم می خواهم از شعری استفاده کنم 1- باید شعر رو درست انتخاب کنم. مفهوم شعر، به اون صحبتی که دارم می کنم به اون مطلبی که دارم بیان می کنم بخوره
بهرام پور: تناسب داشته باشه
بهنام: تناسب داشته باشه 2- بلد باشم شعر بخونم. شعر رو درست حفظ کنم. نت برداری، که شما بهرحال همیشه تویی کلاسهاتون آموزش می دید، بله نت برداری باید باشه و گرنه من فراموش می کنم، تو حجم زیاد اطلاعات، من هر چقدر هم که تمرینن داشته باشم ممکنه یک لحظه ذهنم یاری نکنه، پس بهتره که حداقل اول شعر رو…
بهرام پور: هر بیت رو
بهنام: هر بیت رو داشته باشم بدونم که چی می خوام بیان کنم. حالا اشخاصی هستند، بزرگانی هستند مثل دکتر الهی قمشهه ای، ایشون اصلا نیازی به هیچ کدوم از اینها نداره، حالا پشت سرهم شعر می گه، آیه می خونه و الی آخر… حالا من نمی خوامم خودم رو، خودمون رو با ایشون مقایسه کنم، ایشون به علت مطالعه زیاد که باعث شده که اون اتفاق براش بیفته. بله هر کس مطالعه ی زیاد بکنه، تمرین زیاد داشته باشه به راحتی به اون نقطه می تونه برسه، هیچ مشکلی نداره، و بیان کردن شعر، ممکنه من یه شعری رو درست انتخاب بکنم، مفهومش رو هم بدونم ولی جوری بیان کنم که بعد مخاطب بگه این چیزی که خوند چه ربطی داشت به این!
بهرام پور: فقط یه شعر خوشگلی اومد وسط خوند، پیام های بازرگانی
بهنام: آره فقط یه شعری می خواسته بخونه. چون غلط خوندم باعث می شه که برداشت غلط بشه متأسفانه این اتفاق خیلی همم داره می افته. توی رسانه ی ملی هم من بارها دیدم که حالا نمی خوایم اسم ببریم چیزی رو بگیم ولی متأسفانه خیلی اشتباه بوده
بهرام پور: زیاد بوده متأسفانه
بهنام: این اتفاق می افته با یک آکسون با یک تأکید روی کلمه، مفهوم کل اون جمله، مفهوم کل شاید حتی یک داستان عوض میی شه.
بهرام پور: درسته
بهنام: و این عدم توجه و عدم حضور ذهن بعلاوه عدم مطالعه ی ما رو می رسونه. من پیشنهاد می کنم برای اینکه دوستان بتونندد برای اینکه یه مقدار پیشرفت بکنند در این زمینه هم از اون نرم افزار می تونند استفاده کنند هم کتابهای کهن رو بخونند.
بهرام پور: درسته
بهنام: بارها شده من تو کلاسهایی که داشتیم، کسی بوده که حالا اومده یه مطلبی رو یه متنی رو که فکر می کنم هر کدوم از کسانی که درس خوندن، لیسانس گرفتن حداقل دو بار تو کتابهای درسی شون داشتند.
بهرام پور: درسته
بهنام: مطلب خیلی واضح:
منت خدای را عز و جل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است وو چون بر می آید مفرح ذات. پس در هر نفس دو نعمت است و به هر نعمت شکری واجب.
خب من به عنوان یه آدم لیسانسه نباید مُمِد حیات را بخونم مَمَد حیات!
بهرام پور: بله
بهنام: این خیلی بده
بهرام پور: بله
بهنام: و بر می گرده به اینکه من هیچوقت تو زندگیم مطالعه اشعار کهن، کتب کهن رو نداشتم و قدرت تشخیص این رو هم ندارمم که…
بهرام پور: درسته مَمَد حیات!
بهنام: مَمَد حیات قاعدتاً تو یه کتاب کهن، تویه متن قدیمی نمی تونه باشه همچین چیزی. من خیلی حرف زدم!
بهرام پور: نه خیلی استفاده کردم. دقیقاً من اشتباه خوندن کلمه رو همین جا نوشته بودم، یعنی به ذهنم اومد حین صحبتهایی کهه خودت اشاره کردی. مردم ما یک ویژگی دارن من اینو خیلی زیاد دیدم. رو اشتباهات خیلی حساسن. یعنی مثلاً یک سخنرانی واقعاًً عالی ارائه میکنی…
بهنام: می دونم
بهرام پور: بعد یک کلمه تو پاورپوینت اشتباهه، تو نظر سنجی نوشته می شه دقت بیشتر! خب یک کلمه هست. واقعاً هم یک کلمهه هست. البته خیلی خوبه ها ولی بیش از حد حساسیت نه.
توی بیان، اعراب یک کلمه رو اشتباه گفتن و … این جور چیزها واقعاً حساسیت ایجاد می کنه و به نظرم اگر کلمه ای رو حتی شکک دارم حتماً نگاه کنم. حالا من تو کلمات انگلیسی خیلی زیاد گفتم. اگر یک کلمه ای رو نمی دونیم، اسم یک نفر رو نمی تونیم درست تلفظ کنیم، خیلی تمرین کنیم، بررسی کنیم، بریم چک کنیم، خب مثلاً بعضیها می یان انگلیسی صحبت کنند مثلاً خب…
بهنام: داستان راه رفتن کلاغ و چیز می شه دیگه، کبک و کلاغ می شه دیگه، فراموش می کنند
بهرام پور: دقیقاً، مثلاً خب ببین یک کلمه ای هست مثلاً تو فارسی متداول "فوکوس". حالا می گه "برید رو اون مارکتی فوکوس کنیدد که فلان…" یا می خوای فارسی صحبت کنی بگو: رو اون بازار تمرکز کنید یا فوکوس کنید. چون فوکوس متداوله. ولی وقتی می گیی رو مارکتی فوکوس کنید مشخصه به زور می خوای بگی من انگلیسی بلدم.
بهنام: دقیقاً
بهرام پور: فوکوس نداریم یا فوکِوس داریم یا اینکه فوکوس دیگه فارسیه یا دقت. این حالا تو شعر هم قطعاً وجود داره. حالا مَمَد حیاتیی که شما گفتید یا خیلی چیزهای دیگه. اینکه تو یک شعر باید نَخُست بگیم یا نُخُست بگیم، چطور باید بگیم.
بهنام: یا آخِر یا آخَر
بهرام پور: دقیقاً. ابن ها خیلی کلمات زیادی هستند.این ها به نظرم خیلی قطعاً طولانین و تو این صحبتم نمی گنجه، ولی باید بهش دقت بکنم که این اشتباه رو نگم. همین نکات خوبی بود. من تا الان یک جمع بندی بکنم.
یکی انتخاب درست شعر بود که متناسب باشه. دوم اینکه شعر رو بلد باشه بخونه، مفهومش رو بفهمه. حالا حفظ کردن بود و داشتن نت بود و اشتباه نخوندن کلمات بود.
تا اینجا رسیدیم در این صحبت.
بهنام: درسته. مفهوم رو متوجه بشیم شعر رو خیلی راحت تر حفظ می کنیم. اگرمفهوم رو نفهمیم، ببین ما حتی تو درس خوندن هم،، همیشه بهمون یاد دادن حفظ کنید خب این غلطه
بهرام پور: درسته
بهنام:
من وقتی بفهمم یاد می گیرم. با حفظ کردن چیزی رو یاد نمی گیرم.
من اگه مفهوم شعر رو بفهمم اون شعر برای همیشه در ذهن من باقی خواهد موند. یه مطلبی هست اینو من فقط فراموش کردم بگم، برای اینکه ببینیم درست شعر می خونیم یا نه، صدای خودمون رو ضبط کنیم. خدارو شکر دیگه الان انواع و اقسام رکوردرها و ضبط صداها، حالا من نگیم رکوردر! ضبط صداها، گوشی ها همه الحمدالله برای ضبط صدا قابلیت دارند.
بهرام پور: خیلی چیزها. الان لپ تاپ ها همه، میکروفون، اگر هم ندارند با ده هزار تومان یه میکروفون می تونند تهیه کنند به کامپیوترشون وصل کنند.
بهنام:
بهترین راه برای اینکه بفهمیم آیا درست داریم می خونیم یا اینه که صدای خودمون رو ضبط کنیم گوش بدیم.
بهرام پور: چیزیه که من تو سخنرانی بارها و بارها گفتم. من خودم یادمه اولین بار که می خواستم داستان سخنرانیمو که اول سایت گذاشتم که یک خرابکاری بزرگ بود، دقیقاً 1000 دقیقه صدامو ضبط کردم، گوش کردم، خیلی متأسفم که اون فایل ها پاک شد.. خیلی دوست داشتم به عنوان نمونه می گذاشتم، اون فجایع اولیه روگوش می کردند.
بهنام: دقیقاً
بهرام پور: و تو شعر هم این کاربرد خیلی جدی داره. (شعر برای پایان سخنرانی)
بهنام: 100%
بهرام پور: و نکته خیلی خیلی خوبی گفتی، حالا…
بهنام: دیدن تصویر خودمون، کاری که داریم انجام می دیم و ضبط صدای خودمون همیشه بهمون کمک می کنه اولین ایرادها روو خودمون از خودمون بگیریم به جای اینکه دیگران بخوان ازمون بگیرن. این چیزی که شما گفتید، مردم ما ایرادها رو خیلی می بینن ایی کاش ما ایرادهای خودمون روبیشتر ببینیم.
بهرام پور: آره واقعاً همینطوره. خب حالا بریم سراغ اینکه چی کار کنیم بیانمون خوشگل تر شه شدی توی شعر. اون لحن و حس و…. چند تا ترفند کوچک اگه بهمون بگید.
بهنام: یکیش همون مکث، سکوت، تاکید درست دوم اینکه درک بکنیم این شعری که من دارم می خونم چه نوع قالبی داره.
بهرام پور: همین که گفتی شعر نو، حماسیه، غزل…
بهنام: دقیقاً بر اساس اون پیش برم. اگر غزله، غزل مدل خاص خودش رو داره. ببینید یکی از ایرادهایی که متأسفانه وجود داره اینکهه ما وقتی غزل می خونیم، آخر غزل رو… من الان می خونم دقت کنیم، باز همون شعر فاش می گویم حافظ رو
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ببین
آخر هر بیتی باید با بیت قبلیش فرق بکنه. اگر فرق نکنه یکنواخت می شه تا آخر.
نمی دونم توجه کردین یا نه، خیلی وقتها کسانی که غزل می خونن خیلی یکنواخت از یه جایی به بعد…
بهرام پور: آره
بهنام: فکر می کنیم بابا اینکه همش همین مدلی شد. این لحن اینجوری ساخته می شه و اینم باز برمی گرده به فهم من از مفهومم کلی که دارم بیان می کنم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طائر گلشنم قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون اوفتادم
این افتادن با قبلی فرق می کرد.
بهرام پور: فرق می کرد بله دقیقاً
بهنام: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خرابات آبادم
همش برمی گرده به اینکه من چقدر مطالعه دارم.
بهرام پور: چقدر تمرین دارم
بهنام: چقدر تمرین دارم و چقدر می فهمم شعررو
بهرام پور: درسته اون حس شعر رو درک می کنید.
بهنام: شعر خیلی دوست داریم ما ایرانی ها ولی نمی دونم چرا هیچ وقت براش وقت نمی گذاریم متأسفانه. بعد من یک چیز دیدمم خیلی دردناک بود برام. توی صدا و سیمای جمهوری اسلامی رفتن تو دانشگاه تهران مصاحبه روز جهانی فردوسی. خیلی ها! میی گیم روز جهانی نمی گیم روز ملی. روز جهانی فردوسی از یک دانشجوی ایرانی تو دانشگاه تهران. نمی گم دانشگاه آزاد، دانشگاه علمی کاربردی، پرسیدن…
بهرام پور: الان بچه های دانشگاه آزاد حمله می کنند به سایت ما
بهنام: نه، نه، نمی گم به لحاظ اینکه وقتی کسی وارد دانشگاه سراسری می شه بعد وارد یه دانشگاهی مثل دانشگاه تهران میی شه…
بهرام پور: حتماً بنابر اینه که…
بهنام: خیلی ازش انتظار بیشتری می ره. من خودم دانشگاه آزادی بودم آقا اصلاً
بهرام پور: خب
بهنام: آره اینو گفتم که خیال همه راحت بشه، که نه اینجوری نیست. چرا باید از یکی بپرسن که شما می دونید کتاب شاهنامه مالل کیه؟ بگه نه! روز جهانی فردوسی از یک دانشجوی ایرانی در دانشگاه سراسری دانشگاه تهران بپرسن شاهنامه مال کیه؟ بگه نمیی دونم.
بهرام پور: خیلی وحشتناکه نه واقعاً این چیز عجیبیه!
بهنام: آدم از یکسری افراد انتظار بیشتری داره
بهرام پور: 100%
بهنام: امیدوارم شعر بخونند. ما هم حالا بتونیم توی مراحل بعدی وقتی بگذاریم، زمان بیشتری داشته باشیم. من امروز چون خیلیی بداهه شد.
بهرام پور: آره صحبتهامون کاملاً
بهنام: و من اطلاعات بیارم، یکسری شعر بیارم. لحن های مختلف رو توی اون شعرها صحبت کنیم در موردش. در مورد آکسون صحبتت کنیم، مکث صحبت کنیم. مونوتن نبودن شعرخوانی رو صحبت کنیم. یک دست نباشه. یک دفعه ما یک تک از اول تا آخر یه جور نخونیمم که حوصله شنونده سر بره.
بهرام پور: درسته
بهنام: این ها همه کمک می کنه و واقعاً در این مقال می گن نمی گنجه، واقعاً نمی گنجه.خودش یک مبحث دیگه است.
بهرام پور: 100% حالا احتمالاً ان شا الله کلاسهات که بود و این ها اعلام می کنیم توی سایت دوستان، من خودم هم حتماً شرکت خواهم کرد.
بهنام: پس شماکه شعر دوست ندارید آخه
بهرام پور: شعر خوندن رو دوست ندارم، شنیدن شعرهای شما که تا اینجا خیلی قشنگ بود
بهنام: اختیار دارید
بهرام پور: یک نکته پایانی، من یک بررسی کردم، البته بررسیش کاملاً شخصی بود یعنی تحقیق علمی خیلی چیز، یعنی نمی تونمم بگم روایی وپایایی خیلی زیادی داشت ولی اینکه متوجه شدم اینه که نسل فعلی خیلی از شعر بیگانه تره، نسبت به نسل هایی گذشته و اگه بهرحال افرادی هستند که خیلی با شعر سر و کار ندارند یا جوونتر هستند مخاطبامون. تعداد ابیات شعرمون رو باید کم کنیم توی سخنرانی.
بهنام: بله
بهرام پور: حالا هم اون جذابیت هایی که شما می گین رو حتماً باید رعایت بکنیم هم اینکه
تعداد بیت ها رو محدود کنیم. در حد فکر می کنم بیش از 7،8 بیت، اونقدری گنجایش نداشته باشه که توی یک سخنرانی بخواهیم بگیم
یا اون وسطاش استفاده کنیم یا خیلی خیلی باید جذاب و داستان وار باشه که همه رو جذب بکنه و فکر می کنم شعر هم تا حد ممکن کلماتی که افراد متوجه نشن هم نداشته باشه، ارتباط خیلی بهتری می تونه پیدا کنه.
بهنام: قطعاً هر چقدر ساده تر و درست تر بیان بشه خب قطعاً ارتباط بهتری می گیره، بله متأسفانه ما هر چی می ریم جلوو جوونامون دورتر می شن کلاً از ادبیات، نه از شعر، شما حتی دقت بکنید، جوونهای 17 ،18 ساله ی ما الان مدل حرف زدنشون با 200 سال پیش، همون جوونها تو همون سن فرق می کنه.
بهرام پور: درسته
بهنام: ادبیات آروم آروم داره تغییر می کنه متأسفانه، و این ادبیات جدیدی که جوونهای ما صحبت می کنندیک مقدار این، یه مقدار کهه نه خیلی ایراد داره و امیدوارم که یک اتفاقی بیفته. یعنی ما بتونیم حداقل، من همیشه به خودم می گم، من حداقل یک نفر رو بتونمم روش تأثیر بگذارم که یک مقدار تغییر بکنه خدا رو شکر. من تونستم مأموریتم رو روی این زمین انجام بدم. واقعاً خیلی دور شدیم و دلیلش همینه که مدارس ما از اول به بچه ها گفتن حفظ کنید، شعرو حفظ کن، بیا بخون
بهرام پور: کدوم شعرو آقا!
بهنام: نه همیشه همین جور بوده
بهرام پور: واقعاً
بهنام: من خودم زمانی که دبیرستان بود…
بهرام پور: ما این شعرهای ستاره دار رو خیلی بدمون می یومد، چون شعرهای ستاره دار رو باید حفظ می کردیم
بهنام: دقیقاً همیشه اجبار بوده و این اجبار باعث شده که ما فراری بشیم
بهرام پور: درسته
بهنام: هر چیزی که جبر می شه ما فراری می شیم ازش
بهرام پور: درسته
شعر برای پایان سخنرانی
بهنام: ما شعر و ادبیات رو گذاشتیم کنار، دور شدیم به خاطر اینکه لذتی ازش نمی بریم. ولی من لذت می برم ازش. من وقتی یهه شعر رو می خونم. دیشب داشتم دنبال یکی دو تا مطلب می گشتم تو همون سروش سخن یه شعری از مولانا خوندم، شاید تا الانن اینقدر دقت نکرده بودم. اینقدر ارتباط خوبی پیدا کردم بعد حول و حوش ساعت 4، 4:30 صبح بود، دیشب که می گم در واقع صبح بود!
بهرام پور: دی صبح
بهنام: دقیقاً دی صبح بود. اینقدر لذت بخش بود این ارتباط که برقرار کردم من با این شعر با این غزل. حالا بهنوعی باید گفت و تو اونن فضای شب، فضای روحانی شب، لذت بردم. وقتی لذت می برم از چیزی انجام می دهم و ممکن یکی از یک بازی کامپیوتری، فیفا،، نمی دونم فلان… لذت ببره. یکی از شعر، یکی از دیدن تلویزیون. سعی بکنیم لذت ببریم. شعر رو درک بکنیم، لذت ببریم و در این صورت می تونیم ارتباط بهتری پیدا کنیم، انتخاب درست تری انجام بدیم و اگر می خواهیم جایی سخنرانی بکنیم درست انتخاب بکنیم. یه جوری هم انتخاب بکنیم که اون بحثی که داشتید شما، مخاطبمون رو بشناسیم
بهرام پور: درسته
بهنام: ما با کسی داریم صحبت می کنیم، برای چه کسی داریم صحبت می کنیم. این خیلی مهمه که من چه شعری انتخاب بکنم.. ترجیحاً اگر جوونند شعر نو. جوونها با شعر نو ارتباط بیشتری برقرار می کنند.
بهرام پور: درسته ارتباط برقرار می کنند
بهنام: تا غزل و…نمی دونم قطعه و قصیده و رباعی. ولی از خیلی از رباعی، رباعیاتی که هست و قطعاتی که هست می تونیمم استفاده کنیم. یک بیت دو بیت در حدی که به کارمون می یاد، در حدی که ارتباط می تونم برقرار کنه، می تونه تأیید کنه مطلبی کهه داریم رو
بهرام پور: مرسی. من فقط فکر می کنم باید یک فرصت خیلی بیشتری داشته باشیم یا در کلاسها، حتماً تو کلاسها از حضورتت استفاده می کنیم
بهنام: اختیار دارید باعث افتخاره
بهرام پور: تو بخش های کوچک و بزرگ و فکر می کنم صحبت رو قاعدتاً با یک شعر تمام کنیم اگر که چیزی الان تو ذهنت هستت خیلی خوشحال می شم که با یک شعر تموم کنی و من هم خداحافظی می کنم از اعضای خوب سایتمون.
بهنام: خواهش می کنم
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم
صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری میکنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغِ همسایه …
صبوری میکنم تا مَدار، مُدارا، مرگ …
تا مرگ، خسته از دقالبابِ نوبتم
آهسته زیر لب … چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!
هِه! مرا نمیشناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند!
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم سادهی آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!
شعر برای پایان سخنرانی